ورود

ورود به سایت

نام کاربری *
رمز عبور *
به خاطر سپردن من
چهارشنبه, 13 فروردين 1399 22:57

مهربان ترین پناه؛ ( 36تا 40)

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

مهربان ترین پناه؛

 



تذکراتی عقلی-معرفتی؛ برای توجه، مراجعه و هدایت خواهی از او که مهربان ترین پناه ماست...

نمونه مدخل هایی ساده و کاربردی برای طرح گفتگو با اطرافیان، خویشاوندان، شاگردان و...،

با هدف تاثیرگذاری بر ایشان جهت تقویت روحیه انس با پروردگار مهربان،

پیوند با آخرین نماینده او و دعای بر سلامت و فرج آن بزرگوار.

 

 

منبع:

https://t.me/mehrabantarinpanah

 

 

 

 

به نام مهرباني پروردگار؛

آن كس كه لطف و محبتش فراگير است و ما برخوردار از بخشايش او بوده و هستیم.

 

کرونا ویروس و کرونای مجازی؛ دوگانه ی ترس و اطمینان!

 

 

چند ماه پیش خبر رسید که:

"در چین بیماری آمده است، به نام کرونا"!

شاید اولین باری که این خبر را شنیدم، خیلی به آن توجه نکردم. چین کجا و ایران کجا؟!

با خودم گفتم: این هم یک بیماری مثل سایر بیماری ها است. اما کم کم قضیه فرق کرد.

مدتی گذشت. کرونا هفته به هفته به ایران نزدیک تر شد. تعداد بالای مبتلایان، قرنطینه ی چند شهر در چین، درمان نداشتن این بیماری و...، کم کم ترس را در دل من و دیگران وارد کرد. اما باز هم خیالمان راحت بود، چون چین کجا و ایران کجا؟!

قضیه زمانی جدی شد که کرونا رسید به نزدیکی های شهرمان! یعنی رسید به قم!

این مهمان ناخوانده، اولین بار با از بین بردن دو نفر از شهروندان قمی، حضورش را در ایران به ما نشان داد!

دیگر نمی شد گفت: چین کجا و ایران کجا؟!

این ویروس هر جوری که بود، به ما رسیده بود. روز به روز تعداد مبتلایان و فوتی های این بیماری اضافه می شد. دیگر قضیه این بیماری جدی شده بود. اخبار مختلف و متفاوت هم، ترس و دلهره را در دل افراد جامعه بیشتر می کرد!

- یکی می گفت که آمار مبتلایان هزار برابر تعداد اعلام شده است!

- دیگری توئیت می کرد که سونامی مرگ و میر کرونا در ایران!

- دیگری در تلویزیون آموزش می داد که چگونه با ترکیب الکل و آب، محلول ضد عفونی کننده بسازیم.

- مسئولان هم از راه کارهایشان برای بر طرف کردن کمبود ماسک و ژل ضدعفونی کننده می گفتند.

- ترس از قرنطینه شدن و کمبود مواد غذایی و خرید به اندازه ی نیاز کل سال هم جای خودش را داشت!

خلاصه انگار قیامتی آغاز شده بود!

اما همزمان، موضوع مسری و خطرناک دیگری به اندازه خود این بیماری ایجاد نگرانی می کرد:

اخبار، اطلاعات و آمارهای نامعتبر و دلهره آور مربوط به بیماری کرونا مانند ویروسی مسری، دست به دست در شبکه های اجتماعی می چرخیدند و ترس و وحشت فزاینده ای را در افراد ایجاد می کردند.

اخبار و اطلاعاتی که کذب محض بودند ولی به سادگی منتشر می شدند؛ عده ای را میترساندند و بعد تکذیب می شدند. مهم این بود که این اخبار غیر واقعی ترس ایجاد می کرد! راستش را بخواهید، خود من هم وقتی برخی از این اخبار و کلیپ ها را دیدم، بسیار نگران شدم! مثلا در کلیپی مردی در پیاده رو راه می رفت که ناگهان روی زمین افتاد! و دیگران فریاد می زنند: کرونا، کرونا!

در یک کلام انگار ترس از کرونا به خاطر اخبار و اطلاعات جعلی، از خود ویروس خطرناک ترشده بود!

انگار کرونای شبکه های اجتماعی، از کرونا ویروس چینی بسیار بسیار خطرناک تر بود!

به نظر می رسد در اینگونه مشکلات و بحران ها، اعتبار اخبار و اطلاعات و اعتماد به منبع منتشر کننده آن بسیار اهمیت داشته باشد. مثلا در مورد همین بیماری، برخی می گفتند: درمان این ویروس، دم کرده ی آویشن است. طبیب دیگری در اینستاگرامش نوشته بود: دم کرده آویشن با پونه درمان است و نه به تنهایی. پزشک متخصص دیگری ادعا می کرد: این دمنوش کمکی به درمان این بیماری نمی کند! و‌‌‌‌...

شاید این راه کارهای گوناگون و ضد و نقیض از افراد متخصص و خیلی از وقت ها غیرمتخصص، خود عامل ترس و دودلی و سر درگمی بیشتر می شد.

اما دراین اوضاع و احوال آشفته، تنها چیزی که به من آرامش داد، سخنان یکی از برجسته ترین پزشکان حوزه ی بیماری های عفونی بود که به راستی و تخصص او اطمینان داشتم. او گفت: "بهترین راه پیشگیری از این بیماری، شستن مداوم دست ها می باشد و نیاز به ضدعفونی کننده های فلان درصد الکل یا ماسک های فیلتردار آنچنانی یا داروهای گیاهی نیست!"

اطمینان داشتم حرفی که عنوان کرده، حقیقت دارد و کارشناسانه است.

در زمانی که این متن را می نویسم، شیوع کرونا ویروس در ایران و جهان بسیار بیشتر از گذشته شده و شاید ترس و وحشت خیلی از افراد از این بیماری با دیدن این همه تفاوت در راهکارها و اقدامات پیشگیرانه، بسیار بیشتر شده است.

 در حالیکه من مطمئن هستم و آرام!

مطمئن هستم، چون دستورات آن پزشک فوق تخصص را کارشناسانه می دانم و آرامم چون به نظرات او "ایمان" دارم!

"ایمان، ایمان و ایمان به یک متخصص!"

همین کلمه ی 4 حرفی، آب روی آتش خیلی از آشوب های زندگی ما است. چیزی که جایش در زندگی های شلوغ و پرهیاهو و پراضطراب امروز ما خالی است .

در هر زمینه و رشته ای که می خواهیم کاری انجام دهیم، شایسته است برای پیدا کردن و رجوع به متخصص آن رشته تلاش کنیم. در برخی موارد موفق می شویم و در بسیاری از موارد ناامید! حتی در زمان هایی، دسترسی به متخصص برای ما امکان پذیر نیست.

 

در طول تاریخ، انسان های فرهیخته و برجسته ای، پیامی را از سوی آفریننده هستی برای بشر آورده اند که:

ای انسان!

من آفریننده شما هستم و به شما علاقه دارم!

در زندگی تنها به من اعتماد کنید و نه به دیگران!

من در تمام لحظات در دسترس شما هستم؛ به من اتکا کنید!

من کمک کار شما را در همه کارهای نیک هستم!

اگر تمایل به انجام کارهای زشت داشتید؛ چنانچه از من کمک بخواهید، مطمئن باشید شما را کمک می کنم و نجات می دهم.

پروردگار مهربان، در هر زمان انسان های برجسته ای را از میان آدمیان برای حمایت بشر برگزیده است. او مهربان ترین آفریده خود را مانند مادری دلسوز و همچون برادری رفیق و شفیق برای آفریدگان برگزیده است.

فقط کافی است به خدا و نماینده ی او بر روی زمین اتکا کنیم تا دستان گشوده مهربانی اش را از نزدیک مشاهده نماییم. آنگاه است که ایمان و اعتماد به خدا و نماینده او، در وجود بشر نهادینه می شود.

در این جهان پر آشوب، افراد بسیاری برای مشکلات و بیماری های روحی، جسمی، فکری و... انسان ها نسخه می پیچند. اما اکثر این نویسندگان متخصص نبوده، با راه و روش پیشرفت و ترقی همه جانبه انسان ها آشنا نیستند!

در حالی که شایسته است بهترین و کامل ترین توصیه های پیشرفت و ترقی را با تکیه بر آفریننده انسان و نمایندگان او که متخصص ترین، راستگوترین و مهربان ترین منابع و مراجع هستند؛ دریافت نماییم.

 

 داروی اضطراب ها را می توانیم نزد پدر مهربانمان، امام زمان علیه السلام بیابیم!

 در همین بلای عمومی و بیماری مسری کرونا، ضمن توجه به توصیه های متخصصین دانشمند و کارشناس؛ از سویدای وجود، دست های نیازمند خویش را به سوی مولا و سرورمان دراز کنیم و از او راهنمایی و راه گشایی بخواهیم.

و البته نیک می دانیم؛ این آخرین نماینده پروردگار مهربان، از روی مهر و محبت، تاکنون بسیاری از مشکلات را از ما دور نموده اند. دست های ملتمسانه خود را به سوی این امام مهربان دراز کرده و او را واسطه قرار می دهیم تا آفریننده دانای جهان، همه مسایل و مشکلات را برطرف نماید.

 

 

 

 

 

به نام مهرباني پروردگار؛

آن كس كه لطف و محبتش فراگير است و ما برخوردار از بخشايش او بوده و هستیم.

 

رسم مردانگی

 

 

دوستی داشتم به نام حمید که تکیه کلامش مردی و نامردی بود. اگر صبح قبل از شروع کلاس در انجام دادن باقیمانده های مشق شب قبل کمکش می کردی تا از بازخواست معلم خلاصی پیدا کند، حواسش بود که زنگ ورزش توی تیم فوتبالش یکی از پُست ها را برایت خالی نگه دارد. اگر در لقمه ی نان و پنیر و سبزی ات او را هم شریک می کردی؛ می گشت و جایی برای جبرانِ به اصطلاح مردانگی ات پیدا کند و زیر دِینت نماند. جمله ی معروفش «نامردیه اگر پشت رفیقت را خالی کنی»، بود.

یک روز صبح که کورمال کورمال خط دیوار را برای رسیدن به دستشویی گرفته بودم، مثل همیشه پدرم داشت صدقه کنار می گذاشت و سکوت بین الطلوعین[1] کمک حال رسیدن کلماتش به گوش بود. بعد از رسیدن صدای سکه هایی که درون صندوق روی سکه های روزهای قبل افتاده بود؛ نوای کلمات زبر و مهربان حاجی بابا بود که دنبالش به گوشم رسید: «خدایا خودت حافظ و نگهدار جوانم باش!»

در گرگ و میش هوا بعد از کلی ولگردی در محل، سر کوچه با رفقا از هر دری لاطائلات به هم بافته و به قول معروف افاضه ی فضل می کردیم، حاجی بابا را دیدم که مثل همیشه عصا قورت داده با کلی خرید از ته محل آرام آرام بزرگ تر می شد؛ یاد صدقه و دعا در آفتاب نزده ی امروز افتادم، با خودم گفتم: «نامردیه اگر کمک نکنی، نامردیه اگر روزهای دیگر نروی و خرید نکنی و بار این مرد را سَبُک نکرده و کمی از حجم دِینت را کاهش ندهی». درون ذهنم همینطور نامردی های دیگری را هم ردیف می کردم که خودم را با دست های پُر در چارچوب درگاهی خانه دیدم.

شب که در رختخواب از این پهلو به آن پهلو می شدم و گنج های نیافته ام را سرمایه گذاری می کردم؛ یاد قرار جمعه صبح افتادم که با بچه های محل هماهنگ کرده بودیم تا مثل هر سال برای نیمه ی شعبان، سر کوچه را طاق نصرت[2] بزنیم. مثل یک سریال، صدقه ی بعد از نماز صبح حاجی بابا و کلی قرارهای مردانه ای که با خودم سَرِ غروبی گذاشته بودم؛ به همراه معرفت و مَرام[3] حمید از ذهنم عبور کرد و به شاخه های سبز طاق نصرت گره خورد. با خودم گفتم: «می شود برای کسی کاری انجام دهی و او از رسم مردانگی با خبر باشد و برایت جبران نکند؟!»

- از خودم پرسیدم: از کجا می دانی که او می بیند؟

- و به خودم پاسخ دادم: مگر می شود که امام باشد و بی خبر از همه جا! اصلاً امام بی توجه که امام نیست! یاد ماجرای امام رضا علیه السلام افتادم که «در راه طوس به تشییع جنازه ای رفتند و همراهان با تعجب از امام پرسیدند؛ مگر شما آن فرد را می شناسید و امام در پاسخ گفتند که کارهایتان هر روز و هر شب بر من گزارش می شود!».

- دوباره پرسیدم: از کجا می دانی که جبران می کند؟

- جوابی که داشتم: از آنجایی که ایشان فرزند امیرالمؤمنین و امام حسین علیهما السلام است و آنها خیلی جوانمرد بودند. در کتاب ها، مردانگی و جوانمردی را با ماجراهای امیرالمؤمنین علیه السلام و عاشورا به مردم یاد می دهند و امام زمان علیه السلام هم از تبار بزرگ مردان است. به ناگاه یاد ماجرای جوانمردی امام صادق علیه السلام افتادم که مردی از حج برگشته در مدینه خوابیده بود. هنگامی که بیدار شد همیان[4] خودش را پیدا نکرد و گمان برد که از او دزدیده اند. از محل استراحتش که بیرون آمد، اولین کسی که دید، امام صادق علیه السلام بودند. با ایشان دست به گریبان شد که تو همیان من را برده ای! امام علیه السلام فرمودند: چقدر در کیسه بوده است؟ و آن فرد گفت: هزار دینار. ایشان به منزل رفته و هزار دینار به آن مرد دادند. زمانی که مرد به کاروان سرای خودش بازگشت، همیانش را در آنجا پیدا کرد و متوجه شد که اصلاً همراه خودش نبرده بوده! با حالی شرمگین به منزل امام علیه السلام رفت و با عذرخواهی پول ایشان را برگرداند. ولی امام صادق علیه السلام فرمودند: ما چیزی را که بخشیدیم؛ دوباره باز نخواهیم گرفت و آن هزار دینار را به مرد پس دادند!

دائم به دور و بر ذهنم نگاه می کردم و تا زمانی که خواب بر من غلبه کرد، با خودم واگویه داشتم: نامردیه اگر ...

چند هفته بعد که داشتیم طاق نصرت را جمع می کردیم، پرنده ی ذهنم به آن روز و آن شب پر کشید. زمزمه ای از قلبم شنیده می شد:

آقای مهربانم! نمی دانم آن موقع که بساط شادی پهن می کردیم، چقدر به یادتان بودم و در روزها و شب های نیمه شعبان، مرغ دلم بر سر چه ایوان هایی که ننشسته بود! اما همین قدر می دانم که شما رسم مردانگی را خوب می دانید و کم را به زیاد پاسخ خواهید گفت...

 



[1] فاصله ی زمانی بین طلوع فجر (اذان صبح) تا طلوع آفتاب

[2] تاق یا سازه‌ای چوبی یا فلزی است که برای سرداران و پادشاهان پیروز هنگام بازآمدن از سفر یا جنگ آذین‌بندی کنند. و از جمله ی آئین و رسوم ابراز شادی و چشم انتظاری ظهور امام زمان علیه السلام در ایام زادروز ایشان می باشد.

[3] مسلک، طریق، شیوه، خواست، خواهش و آئین

[4] انبان، کیسه پول، کیسه ای دراز که در آن پول بریزند.

 

 

 

 

 

به نام مهرباني پروردگار؛

آن كس كه لطف و محبتش فراگير است و ما برخوردار از بخشايش او بوده و هستیم.

 

اصلا خوش نمی گذرد!

 

 

ایام نابسامانی است!

نزدیک عید نوروز، خبری از ذوق و شوق و شلوغی های دلچسبش نبود! ماهی های قرمز داخل تشت لب خیابان و تنگ ها، چنگی به دل نمی زدند! نه سر زدن به شیرینی فروشی ها، نه خرید آجیل و تنقلات و نه تهیه لباس و کفش نو! شهر کم رفت و آمد و بازارهای خالی از موج جمعیت و مغازه های خالی از تعدد خریداران! انگار همه جا پر از خالی بود! خلوتی خیابان های شهر خیلی توی ذوق می زد! انگار به ترافیک عادت کرده بودیم و اگر یک روز را بدون ترافیک بگذرانیم، گویا چیزی در زندگی مان کم داریم! خلاصه همه چیز کسل کننده شده بود!

تعطیلات نوروز هم اصلاً جذابیت سال های قبل را نداشت! نه دید و بازدید و دیدار فامیل! نه عیدی گرفتن و عیدی دادن! نه مسافرت و نه کوه و دشت و صحرا!

عجب خاک مرده ای است این ویروس کرونا! مردم از ترس جانشان، خودشان را داخل خانه ها قرنطینه کرده و تا جایی که امکان دارد از همدیگر فاصله گرفته اند. همه مراقبند تا مبادا این ویروس سلامتی شان را به خطر بیندازد.

از اطرافیانم خبر می گیرم، می بینم آن ها هم حال و روز خوشی ندارند! بعضی ها دچار افسردگی شده اند! بعضی ها دچار وسواس! و عده ای هم گرفتار دلهره و استرس! اولش فکر نمی کردم این کووید 19 اینقدر قدرت داشته باشد! انگار این موجود کوچک نامریی عزمش را جزم کرده تا تمام داشته ها و ادعاهای بشر را به خاک سیاه بنشاند!

ناامیدی بین مردم موج می زند! سخنان دلهره آور و کلیپ های نگران کننده در شبکه های اجتماعی جولان می دهند! افراد زیادی نگران آینده هستند و رکود کسب و کارها و تاثیرات بعدی این ویروس بر اقتصاد و... خلاصه کم نیستند افرادی که خواسته یا ناخواسته به کمک این ویروس آمده اند و در کوس ناامیدی می دمند!

 

در این شرایط نابسامان، به افرادی برخورد می کنیم که با توان روحی بالا، در برابر کرونا تحمل مناسبی دارند. شخصیت این افراد به گونه ای شکل گرفته که در کارزار زندگی خود را نمی بازند. با مشکلات دست و پنجه نرم می کنند. بسیاری زمان ها هم موفق می شوند.

در میان این افراد، کسانی هستند که به پیام های درونی و بیرونی آفریننده جهان توجه کرده، تکیه بر او را مبنای زندگی خویش قرار داده اند. اینان لطف خداوند را در همه شرایط، شامل حال انسان ها می بینند و با تکیه بر محبت های او، به ستیز با انواع مشکلات می روند. این افراد به خدای مهربان امید دارند و سخنشان این است که پروردگار توانای دیروز، خدای توانای امروز و فردا هم هست. هر چقدر که این ویروس قدرتمند باشد آفریننده ما تواناتر است. خدای مهربانی که در رحم مادر، غذایمان را آماده کرده، خدایی که مادرانمان را سحر کرده و محبت ما را در دلهایشان انداخته تا از ما مراقبت ویژه شود. خدایی که تا این سن همیشه هوایمان را داشته، قطعا از این به بعد هم رهایمان نخواهد کرد. ما از این خدا ناامید نخواهیم شد. ما امیدمان به این خدای توانا و مهربان بالاتر از این هاست.

کافی است به این خدا اعتماد کنیم. کافی است که مدتی دلمان را برای او قرنطینه کنیم و از او بخواهیم که در برابر ویروس های مختلف ما را محافظت کند. ویروس های مختلفی که می تواند جسممان، روحمان و باورهایمان را تحت تاثیر قرار بدهد.

خدای مهربان تدبیرهای فراوانی را داشته است. برای کمک به ما ابزارهای مختلفی را در اختیارمان قرار داده است. برای حفاظت از جسم، قدرت کشف حقایق طبیعت را به بشر داده و به انسان آموخته که چطور از امکانات اطرافش استفاده کند و خودش را محافظت نماید.

هم چنین در مورد روح و باورهایمان، ما را رها نکرده است. برای حفاظت از باورهایمان و ارتباطمان با خودش هم متخصصین و راهنمایانی قرار داده که در صورت بروز مشکلات میتوانیم به آن ها مراجعه نمائیم و راهنمائی بخواهیم. متخصصینی که خود خدا، گواهینامه تخصصشان را امضا کرده است. متخصصینی که عاری از اشتباهند و خداوند خودش تضمین کرده که اگر به آنها مراجعه کنیم حتما به بهترین مسیر راهنمایی خواهیم شد.

زمانی که هورمون باورهایمان دچار اختلال می شوند، زمانی که رگ های قلبمان به خاطر آلودگی ها مسدود می شوند، وقتی در تب دوری از خدا می سوزیم، وقتی غبار و دود ارتباطمان با یک سری از انسان ها، نفس هایمان را به شماره می اندازد، می توانیم به این متخصصین و راهنمایانی که خداوند معرفی کرده پناه ببریم و از آنها درخواست راهکار کنیم.

پروردگار مهربان ما در این زمان، متخصص ترین و دلسوزترین فرد را به عنوان نماینده خودش در میان ما انسان ها قرار داده و فرموده هر زمانی که نیاز به راهنمایی داشتید، به او مراجعه کنید. کافی است فقط یک بار امتحان کنیم! آنگاه دست پدرانه امام زمانمان را بر روی سرمان حس خواهیم کرد.

خداوندا برای همه چیز از تو سپاسگزاریم!

 

 

 

 

 

بسم الله الرحمان الرحیم

 

کرونا یونس

 

 

یک

یونس کلافه و دل خسته از قوم ناسپاس خود، دست‌هایش را به سوی آسمان بلند کرد و خطاب به پروردگار خود عرض کرد: «خدای من! هنگامی که من را برای دعوت این قوم به سوی آنان فرستادی، سی سال بیشتر نداشتم و من سی و سه سال در بین آنان توقف کردم و اکنون پیرمردی شصت و سه ساله هستم. آنان را به سوی تو خواندم اما من را تکذیب کردند و پیامبری‌ام را دروغ انگاشتند و با من مقابله کردند و تحقیرم نمودند و کار را به آن جا رساندند که گمان کردم، قصد جان من را دارند. عذاب خود را بر آنان نازل کن که آنان ایمان نخواهند آورد.»

خداوند سرانجام درخواست یونس را پذیرفت و قرار شد در روز و ساعت مشخص و در مکان مشخصی، عذاب خود را بر آنان نازل کند. در میان قوم یونس، تنها دو تن به او ایمان آورده بودند. یکی از میان فرهیختگان دانشمند و دیگری از میان عابدان. یونس، آنان را در جریان وعده‌ی الاهی قرار داد و پیش از وقوع عذاب، قوم خود را ترک کرد.

عابدی که به او ایمان آورده بود و پیشنهاد نفرین قوم را به او داده بود، با یونس همراه شد و از میان مردم خارج شد. اما آن دانشمند آگاه به زمانه، در میان مردم باقی ماند؛ به امید آن که آنان را از خواب غفلت بیدار کند و آنان را به بازگشت به سوی پروردگار دعوت کند. او به میان قوم رفت و وعده‌ی عذاب الاهی را به آنان اطلاع داد. مردم او را مسخره کردند و همچون یونس، سخنش را نپذیرفتند. اما آن مرد بیدار و فهمیده ناامید نشد و سخنش را به گوش تمام مردم رساند.

روز و ساعت عذاب مطابق با وعده‌ی الاهی و خبری که یونس به آن فرد عالم داده بود، فرا رسید. نشانه‌های عذاب کم کم در افق پدیدار شد. ابری غبارآلود و سیاه، به سمت قوم یونس، شروع به حرکت کرد. مردم، کم کم به خود آمدند و فهمیدند که وعده‌ی الاهی درست بوده و نزدیک است که همگی هلاک شوند. هراسان نزد آن عالم آمدند و از او چاره خواستند.

آن فرهیخته به آنان گفت: «از شهر خارج شوید و با حال زار، به درگاه خداوند، توبه کنید و از خدا بخواهید تا اشتباهات شما را ببخشاید. مادران را از فرزندان جدا کنید؛ زنان و مردان را از یکدیگر جدا کنید؛ حتی حیوانات را از والدینشان جدا کنید تا هر یک به اشک و ضجه در آیند و خدا را بخوانند. شاید خدا توبه و بازگشت شما را بپذیرد و عذاب را از شما برگرداند.»

مردم چنین کردند. از شهر خارج شدند و در حالی که نشانه های عذاب الاهی و هلاکت تمام آنان هر لحظه آشکارتر می‌شد و ابرهای سیاه از آسمان پایین آمده و به شانه‌های آنان رسیده بود و چیزی تا نابودی‌شان باقی نمانده بود، به درگاه الاهی عرضه کردند: «خدایا؛ ما به خویشتن ظلم فراوان کردیم. ما پیام آور تو را تکذیب کردیم و اکنون سخت پشیمانیم. ما می‌خواهیم به سوی تو بازگردیم و گذشته‌ی خود را جبران کنیم. خدایا اگر تو توبه‌ی ما را نپذیری و به ما رحم نکنی، ما از خسارت دیدگان و عذاب شدگان خواهیم بود! پس بازگشت ما را بپذیر و عذرخواهی ما را قبول کن و به ما رحمت خود را فرو فرست که تو مهربانترین مهربانانی.

خدای مهربان، توبه‌ی مردمان گناهکار را پذیرفت و در آخرین لحظه‌ها، عذاب را از آنان برطرف کرد و آنان دیدند که آن ابر دهشتناک به سمت کوه حرکت کرد و عذاب الاهی در جایی که مردم حضور نداشتند، فرود آمد. چنین بود که داستان قوم یونس، عبرتی شد در میان بیانات پیامبر مهربان اسلام برای مردمان خطا پیشه‌ای که پی به اشتباهات خود می‌برند و در صدد جبران بر می‌آیند. قوم یونس، بر خلاف مردم گناهکار دیگر اقوام -که در برابر عذاب الاهی سرکشی می‌کردند- مسیر دیگری انتخاب کردند. مسیر بازگشت به سوی خداوند، پذیرش مسؤولیت خطاهای پیشین و تصمیم جدی برای جبران آن اشتباهات.

 

دو

حال و روز ما انسان‌ها در این روزهایی که یک ویروس کوچک، تمام زندگی عادی ما را مختل کرده و از فعالیت‌های روزمره بازداشته، عجیب و غریب است. بازار تحلیل‌های مختلف در مورد این ویروس داغ است. از گمانه زنی‌ها در مورد منشأ این ویروس گرفته تا گفت‌وگوهای علمی برای مهار آن و درمان بیماران؛ از تحلیل‌های اقتصادی در مورد اثرات تعطیلی کارخانه‌ها و تأثیرات زیست محیطی مختلف تا پیش‌بینی‌های مختلف اجتماعی در مورد تأثیر این ویروس بر زندگی مردم؛ از راهکارهای روان درمانگران برای کمک به مردم برای عبور از ترس و استرس ناشی از کرونا تا ابتکارهای آموزشی مدارس و دانشگاه‌ها برای ادامه‌ی روند آموزش و پژوهش. همه‌ی این بحث ها هم در جایگاه خود، می‌تواند مفید و ارزنده باشد.

اما چنان که از مقدمه‌ی این نوشتار بر می‌آید، زاویه‌ی دید دیگری نیز می‌توان به این ماجرا داشت. کرونا علاوه بر آن که ضعف‌های بشر در برابر قدرت نیرومند طبیعت را به رخ او کشید و او را زمین‌گیر کرد، می‌تواند هشداری آسمانی برای سرنشینان این کره‌ی خاکی نیز تلقی شود. برای فهم این موضوع، باید چشم‌ها را شست و جور دیگر دید!

بشری که تکبر و غرور، تمام وجودش را پر کرده بود و سرمست از پیشرفت علم و دانش، به خود می‌بالید، امروز بی‌پناه‌تر از هر زمان دیگر شده است. انسانی که طبیعت را خفیف و آلوده کرده بود و خاک و آب و هوا را به سمت نابودی پیش می‌برد و خود را در برابر بلایای طبیعی مانند زلزله و سیل، ضد ضربه تصور می‌کرد و برای رفع اثر سوء تمام آن‌ها، راهکار اندیشیده بود، حالا در برابر کوچکترین عضو این طبیعت زانو زده است. در حالی که انسان‌های ثروتمند، هر روز بر دارایی خود می‌افزودند و مردم ضعیف و کم توان را زیر چرخ‌دنده‌های نظام اجتماعی و اقتصادی خود له می‌کردند، امروز این تقسیم بندی در برابر این ویروس رنگ باخته و کار به جایی رسیده که فقیر و غنی، در برابر این ویروس، مساوی‌اند و هر دو بر اثر آن می‌میرند.

انسان‌ها امروز از بسیاری از مزایای خود نسبت به سایر مخلوقات موجود در طبیعت، محروم شده اند. امروز انسان‌ها بر خلاف حیوانات، امکان معاشرت با هم نوعان خود را ندارند و نمی‌توانند بر اساس غریزه و عادت طبیعی‌شان، در اجتماعات انسانی حاضر شوند. نمی‌توانند با یکدیگر دست بدهند، در کنار هم بنشینند، عزیزان خود را در آغوش بگیرند و یا ببوسند. فرزندان از والدین جدا شده‌اند و پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها، هفته ها است که نوه‌های خود را ندیده‌اند و نبوسیده‌اند. چه بسیارند کارگاه‌های مختلفی که تعطیل شده‌اند و چه فراوان هستند، غول‌های اقتصادی و کارتل‌های تجاری که ضرر‌های هنگفتی را بابت تعطیلی و رکود بی‌سابقه تجربه می‌کنند.

مگر باید چطور شود تا قومی خردمند و عاقل، دریابند که تمام این‌ها، یک هشدار جدی است؟ باید دیگر چه اتفاقی بیفتد تا عالمان و اندیشمندان بشر، به این نتیجه برسند که خداوند متعال، با کوچکترین مخلوق خود، در حال گوشمالی بشر است و اکنون، این عذابِ کرونای فرود آمده، تا شانه‌های بشریت رسیده و می‌تواند موجودیت او را تهدید کند؟ چند نفر دیگر باید در برابر این پدیده‌ی عجیب زانو بزنند؟ چند نفر دیگر باید در بیمارستان‌ها جان بدهند؟ تا چه زمانی باید در خانه‌ها ماند و منتظر بود؟ تا چه زمانی می‌توان با اندوخته‌های پیشین گذران زندگی کرد؟

 

سه

اکنون که در بحبوحه‌ی مصائب و مشکلات ایجاد شده توسط ویروس کرونا، این سطور را می‌نویسم، در ماه شعبان قرار داریم. ماهی که دو ویژگی بسیار مهم دارد: نخست آن که مقدمه‌ی ماه مبارک رمضان است و برای ورود به آن ماه پر برکت، باید در این ماه آمادگی‌های لازم را کسب کرد. دوم آن که میلاد امام حسین(ع)، حضرت ابوالفضل(ع)، امام سجاد(ع) و امام عصر(عج) در این ماه واقع شده است. همان کسانی که به واقع، عالمان و دانشمندان بشری، در محضر آنان خوشه چینی می‌کنند و تعالیم و آموزه‌هایشان، چراغ راه بشر برای نیل به سر منزل مقصود است.

چه خوب است که با تعلیم مولود این ماه، امام سجاد(ع)، دست نیاز به سمت معبود بی نیاز بلند کنیم و همانند قوم یونس، به خطاها و اشتباهات خود اعتراف کنیم و خالصانه درصدد جبران آن باشیم. چه خوب است که پیش از نابودی کامل، نشانه‌های عقوبت خداوند را ببینیم و درصدد نجات خود بر آییم. چقد خوب است که از این فرصت، برای آشتی با خدای مهربان استفاده کنیم و او را با دعای امام سجاد(ع) در سحرهای ماه مبارک رمضان بخوانیم. باشد که خدای مهربان، رحمت خویش را بر ما فرو فرستد و ما را از این عذاب رهایی بخشد. آن حضرت در بخشی از دعایی که به ابوحمزه ثمالی تعلیم دادند، چنین فرمودند:

«خدای من، در حالی تو را می‌خوانم که به تو پناهنده شده‌ام و لطف و کرم تو من را برای این پناهندگی امیدوار ساخته است و نعمت‌های بی کرانت از قبل مرا در خود فرو برده است.

تو آن بخشنده‌ای هستی که بخشایشت باعث فشار و سختی برای تو نمی‌شود و فضیلت‌هایت کم نمی‌گردد و رحمت تو کاهش نمی‌یابد.

اعتماد ما به تو ای خدای مهربان بابت چشم پوشی‌های بسیار در مقابل خطاهای پیشین ما است. ما از تو بزرگی و آقایی فراوان دیده‌ایم. ما از قِبَل تو رحمت‌های فراوان چشیده‌ایم. آیا اکنون وقت آن رسیده است که امیدهای ما ناامید شود و بر خلاف اعتماد ما، عقوبتمان کنی؟

هرگز ای مولای بخشنده به تو چنین گمانی نداریم و تو را چنین نمی‌شناسیم. خدایا! ما به تو امید بسیار بسته‌ایم. آرزوهای ما در باره‌ی بخشش و عفو تو فراوان است.

هر چند که خطا کرده‌ایم؛ اما اکنون امید داریم تا این اشتباهات را بر ما بپوشانی. ما امروز تو را می‌خوانیم و امیدمان آن است که پاسخ ما را بدهی. پس مولای ما، امید ما را به یقین مبدل ساز.

ما می‌دانیم که در برابر رفتارهای نادرست خود سزاوار بدترین مجازات‌ها هستیم. اما علم تو به ما و شناخت ما از تو باعث می‌شود تا یقین کنیم که ما را ناامید باز نمی‌گردانی.

خدای من، هرچند که ما استحقاق بخشایش تو را نداریم، اما بزرگواری تو باعث می‌شود تا خطاکاران را ببخشایی و با کرامت و بزرگ منش با ما رفتار کنی. پس بر ما منت بگذار به خاطر آن چیزی که تو شایسته‌ی آنی، بر ما ببخش که ما نیازمند لطف و عطای تو هستیم.»

 

 

 

 

 

به نام مهرباني پروردگار؛

آن كس كه لطف و محبتش فراگير است و ما برخوردار از بخشايش او بوده و هستیم.

 

بالاخره یک روز خوب می آید

 

 

همه ما خاطرات خوبی از دوران کودکی مان به یاد داریم،

یکی از لحظات زیبایی که یادآوریش همیشه حالمان را بهتر می کند، خاطرات ما در کنار مادرمان است.

زیباترین خاطرات من از مادرم، لحظات زیبای نماز مادرم است که یادآوریش دلم را شاد و روحیه ام را عوض می کند. وقتی به یاد می آورم نشستن آرام و باصفای مادرم، بعد نماز در چادر سفیدش رو به قبله، روحم تازه می شود.

مادر وقتی متوجه می شد که من با اشتیاق، چشمان خیس و مناجات زیبایش با خدا را نگاه می کنم، می گفت پسرم تو هم دعا کن که اون روز خوب زودتر بیاد.

برایم توضیح داده بود که منظورش از آن روز خوب، که همیشه برایش دعا می کرد، روز ظهور امام زمان است.

من هم در همان حال و هوای کودکی دستم را به دعا بر می داشتم و به خداوند مهربانم می گفتم، خدایا اون روز خوب رو زودتر برسون!

شما هم اگر دقت کرده باشید یکی از آرزوهای همه افراد، همین است؛ این که یه روز خوب بیاد، یه روز خوب در آینده ای نزدیک، روزی که بسیار روشن تر و بهتر از گذشته است.

این باور خیلی هاست که در اعماق دلهایشان آرزومند آن هستند، هر چند به ظاهر در زندگی هاکه نگاه می کنیم گویا زندگی ها بدتر و بدتر می شود و آن روز خوب هنوز نیامده است.

انگار سال به سال مشکلات جدیدتری رخ می نماید و زندگی انسان ها در حال بدتر و بدتر شدن است؛ مریضی های جدید و واگیردار، سیل، بحران های اجتماعی و گسست های میان نسلها و... نمونه هایی از این مشکلات هستند.

اما با وجود این همه مشکلات و نابسامانی ها، هنوز هم این ندا در اعماق دل انسانها وجود دارد وگاهی آوا در می دهد که بالاخره آن روز خوب می آید و زندگی بهتری برای بشر و بشریت فرا خواهد رسید.

بر طبق متون آسمانی، همه دینداران عالم خصوصا مسلمانان شیعه "آن روز خوب بالاخره می آید" را جزو باورهای کتاب آسمانی شان می دانند. ولی این باور، فقط مخصوص دین داران نیست! همه انسان هایی که هنوز کورسوی امید در دلشان خاموش نشده، این ندای زیبا و امیدوار کننده را از درون فطرت خدادادی شان می شنوند.

خدای متعال در کتابهای آسمانی این وعده را به بشریت داده است که "و ما در زبور- پس از تورات- نوشته‏ايم كه اين زمين را بندگان صالح من به ميراث خواهند برد."

خداوند اراده کرده است که زمین، همان زمینی که در اکثر روزها و شبهای عمرش، شاهد ستم و بیدادگری مردمانی به مردمان دیگر بوده است را، انسان مهربانی از نسل انبیا، پر از عدل و خوبی خواهد نمود.

در باور ما شیعیان، این انسان مهربان حضرت مهدی علیه السلام است، آخرین امام از هدایتگران الهی که پیام آور صلح و سلامتی و محبت برای همه بشر بوده اند.

آن بزرگوار، همه ظلم ها و بدی ها را ریشه کن خواهد نمود و دورانی شکوهمند که آرزوی همه انبیا و پاکان روزگار بوده است را محقق خواهند کرد.

این باور شیرین و امید به روزگاران عطرانگیز، در درون همه انسان ها نهاده شده است.

این وعده ای است که همه پیامبران الهی و امامان شیعه وعده آمدن آن روز خوب را به ما داده اند.

چه زود و چه دیر، چه در دوران ما چه بعد از اینکه ما دیگر در این عالم نبوده باشیم، و این روز بالاخره محقق میشود، تنها شرط تحقق آن هم این است: از خدایی که همه کاره عالم است بخواهیم آن روز را برساند و واقعا خواسته باشیم که بنده واقعی خدا باشیم.

مثل همان دعای زیبای مادرهایمان، دعاهایی با چشمانی خیس و دلهایی در نهایت امیدواری و اشتیاق!

این وعده خداست؛ هر چه افراد بیشتری اینگونه خدای مهربان را بخوانند و از او تقاضای تعجیل ظهور کنند، آن امام مهربان زودتر خواهد آمد و آن دوران باشکوه که پایان بخش همه بدیها و ظلمهای عالم است؛ زودتر محقق خواهد گردید.

 خدایا آن روز باشکوه را در دوران زندگی ما محقق بفرما و طعم شیرین آن را به جان های مشتاق ما بچشان.

آمین یا رب العالمین

خواندن 287 دفعه