ورود

ورود به سایت

نام کاربری *
رمز عبور *
به خاطر سپردن من
یکشنبه, 10 فروردين 1399 22:06

مهربان ترین پناه؛ ( 31تا 35)

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

مهربان ترین پناه؛

 



تذکراتی عقلی-معرفتی؛ برای توجه، مراجعه و هدایت خواهی از او که مهربان ترین پناه ماست...

نمونه مدخل هایی ساده و کاربردی برای طرح گفتگو با اطرافیان، خویشاوندان، شاگردان و...،

با هدف تاثیرگذاری بر ایشان جهت تقویت روحیه انس با پروردگار مهربان،

پیوند با آخرین نماینده او و دعای بر سلامت و فرج آن بزرگوار.

 

 

منبع:

https://t.me/mehrabantarinpanah

 

 

 

 

 

به نام مهرباني پروردگار؛

آن كس كه لطف و محبتش فراگير است و ما برخوردار از بخشايش او بوده و هستیم.

 

روح طبیعت

 

 

آخر سال، خودش آغاز جمع و جور کردن ها است. کارهای عقب افتاده، تمیزی و نظافت خانه و محل کار و ماشین تا تسویه حساب های بدهکاری و بستانکاری، مرتب سازی های مالی و جمع بندی سود و زیان سالی که گذشت. درست است که پایان سال بوده ولی یک انرژی نهفته ای آزاد می شود تا هرچه قابل تکاندن است؛ اعم از خانه و حساب و کتاب تکانده شود، هر چیزی که قرار بوده بخریم و بفروشیم را در این ماه آخری تعیین تکلیفش کنیم. خلاصه فقط اسمش آخر سال است اما شروع خرج کردن انرژی های صرف نشده است.

ولی آخر سال 98، تفاوت معناداری با سال های قبل داشت. خیلی خبری از تکاندنی ها و بدو بدوهای خرید و فروش نبود. همه ملتهب و مضطرب بودند. تجربه ای که در طول زندگی تعداد اتفاق افتادن هایش بسیار اندک است! یک نگرانی فراگیر بر تمام انگیزه هایی که آن همه شور و هیجان ایجاد می کرد، سایه انداخته بود. همه نگران سلامتی شان شده بودند! مسئله ی ذی قیمتی که تا وقتی داریم، آنقدر برایمان عادی و معمولی بوده که انگار نباید آن را ببینیم! اما وقتی از دستش می دهیم، دائماً چشم مان در حال دو دو زدن برای یافتن اش است. حاضریم همه ی زندگی مان را بدهیم تا سلامتی را بدست آورده و دقیقاً شبیه قبل از بیماری شویم، نه کمتر و نه بیشتر.

باری در این روزها که یک ویروس کوچک ذره بینی، سلامت همه ی مردم دنیا را تا سطح پاندمیک[1] تهدید خیلی جدی کرده است؛ امواج دل نگرانی در چشم های مردم، ساحل ذهن هر بیننده ای را کف آلود می نماید. گویی در تعقیب شنیدن یک خبر خوب و آرامش بخش، می بایست همه ی اخبار داخلی و خارجی را با وسواس بسیار در تلویزیون، رادیو، سایت های خبری و اساساً هر رسانه ی مجازی و غیرمجازی زیر و رو کرد. تمامی سؤال کردن ها و دنبال نمودن ها، به امید پیدا شدن راهی برای درمان و مفری جهت نجات از شرّ بیماری است. انگار مردم کل دنیا باور دارند که راه حلی برای این معضل وجود داشته اما اینکه آن چیست؟ کجا؟ کِی؟ و توسط چه کسی یافت می شود؟ را کسی نمی داند.

 

همگان امیدوارند که دانشمندی بتواند راه حلی را پیدا کند. وقتی در پس همه ی پیگیری ها و دنبال کردن ها، باز همان پیام های دلهره آور تکراری را می خوانیم و می شنویم؛ کم کم باورمان می شود که هنوز تا پیداکردن راه حل، فاصله زیادی داریم. ناگزیریم صبر کنیم و بیشتر دست به دامان پژوهشگران باشیم تا بالاخره روزی راهی پیدا شود. اما تا آن زمان، چه بسا هزاران انسان -و کسی چه می داند شاید میلیون ها انسان!- از بین می روند. و چه تراژدی دردناکی است برای خانواده های عزیز از دست داده...

 

در این میانه، البته ناجیانی هم هستند که فریاد بر می آورند:

ای بشر، خدای من و تو مهربان تر از آن است که ما را رها نموده باشد!

با دلی پر از اضطراب و بی قرار، رو به سوی آسمان کرده و از آفریدگار دانا و توانا کمک بخواهید!

تقاضایی آرامش بخش...

حتماً خداوند برای این بی چارگی راه حلی دارد. خدایی که ما را آفریده، در بحبوحه ی گرفتاری ها رهایمان نخواهد کرد!

و انتظار در پس انتظار که آن خدای مهربان، راه حل مشکل را به چه کسی و چه زمانی نشان خواهد داد؟

بشر با تمام کبکبه و دبدبه ی[2] علمی و با فوران و پیشرفت تکنولوژی در قرن بیست و یکم، چه عاجزانه در مقابل یک موجود میکروسکوپی زانوی حقارت و کوچکی زده است! اگر این بحران کووید-نوزده رفت و بیست اش آمد، چه کنیم؟؟ اگر موجود میکروسکوپی دفعه ی بعدی، به یک هیولای غول پیکر تبدیل شد، چه باید کرد؟؟؟ گویی به زمان برگشت به آغوش محبت آمیزِ قدرت لایزال[3] الهی نزدیک شده ایم! آن اولین جمله ای که پس از این همه دوری و دیری خواهیم گفت، چیست؟

خداوند متعال، همیشه برای تمامی مشکلات مان راه حلی سریع و مطمئن قرار داده است. آنهم یک جای حقیقتاً امن! جاده ای صاف و هموار که تا سرزمین سلامت رهنمون مان می سازد. مسیری که از گرفتاری در نادانی های مشکلات، -بدون سردرگمی در بازی سریالی آزمون و خطاها-، ما را به دنیای راه حل ها می رساند...

اگر سراغ آن شاه راه را بگیریم، به دستان پر عطوفت راهنمای مهربانی می رسیم که خداوند او را راهگشا و گره گشای گره های کور بشر قرار داده است. فقط کافیست به سمتش برویم...

هرچند که او باید منتظَر[4] باشد، ولی مثل همیشه و بیشتر از همیشه؛ او منتظِر[5] ماست...

و حالا که همه در این درد و مشکل به بی چارگی رسیده ایم، زمان نتیجه گیری و جمع بندی آن است که جز راه خدا که همان راه نماینده خداست؛ چاره ای باقی نمانده است...

در آغاز بهار که روح تازه ای در طبیعت و کالبد خواب رفته دنیا دمیده می شود و همگان به یمن این تازگی، دعاهای مستجابی را نزد خداوند برای خود کنار گذارده ایم؛ رو به آسمان کرده و می گوییم: خدایا! خودت لطف کردی و انسان مهربانی را آفریدی تا راهنما و هدایتگر ما به سوی خوبی ها و زیبایی ها باشد؛ خدایا از تو می خواهیم تا به واسطه او، پژوهشگران و دانشمندانی که شبانه روز برای رفع این گرفتاری جهانی در تلاشند را به سمت حل این مسأله بغرنج، راهنمایی و هدایت کنی تا ره صدساله را نه یک شبه، بلکه در ثانیه ای بپیمایند.

و تویی قادر و توانا به هر کاری...

 



[1] دنیا گیری، همه گیری جهانی (Pandemic)

[2] خود بزرگ بینی و غرور

[3] جاوید، پایدار، دائم، ابدی، سرمدی، بی زوال

[4] کسی که انتظارش را می کشند.

[5] کسی که انتظار می کشد.

 

 

 

 

 

به نام مهرباني پروردگار؛

آن كس كه لطف و محبتش فراگير است و ما برخوردار از بخشايش او بوده و هستیم.

 

نوع نگاه

 

 

در زمان جنگ جهانی اول، دو سرباز در یک سلول زندانی بودند. یک روز که از پنجره ی زندان به بیرون نگاه می کردند، نفر اول به زمین بیرون سلول نگاه کرد و گفت: چه زمین کثیف و پر آشغالی! و همزمان، سرباز دیگر به آسمان نگریست و گفت: چه آسمان زیبا و پر ستاره ای!

همیشه می توان به طرز دیگری به زندگی نگریست. دریای آرام زندگی، گاه متلاطم و طوفانی شده، زندگی از تعادل و روند عادی خود فاصله می گیرد. در این زمان هاست که تفاوت میان انسان ها در عملکردها و نوع نگاهشان ظاهر می شود.

اکنون سوالی مطرح است: این روزها که به خاطر گسترش بیماری، زندگی از مسیر عادی خارج شده، نوع نگاه ما به مسایل و محیط اطراف چگونه است؟

این روزها در خانه هایمان زندانی شده ایم و با دقت تمام، مواد غذایی و همه چیز را ضد عفونی می کنیم. اما در همین روزها که ظاهراً همه افراد دغدغه ی کرونا دارند؛ کم نیستند کسانی که مثل گذشته، هنوز دارند به دنبال تکه نانی می گردند تا شکمشان را سیر کنند و سر سوزنی هم به فکر کرونا و ضد عفونی و ... نیستند. همین روزها که بعضی از ما، از تکراری شدن غذاها می نالیم و دلمان برای یک تکه پیتزا و یا یک گاز از همبرگر تنگ شده، هستند افرادی که دلش تنگ شده برای یک وعده غذای گرم! پس برای همین تکرار، خدایا از تو تشکر می کنیم...

این روزها نگران سلامتی پدرها و مادرهایمان هستیم و از ندیدنشان گله مند. اما افرادی که سال هاست پدر و مادر خود را از دست داده اند، دغدغه ای برای سلامتی ایشان ندارند! پس به خاطر همین نگرانی هم، خدایا سپاست می گوییم...

این روزها دل برخی از ما برای مدرسه و دانشگاه تنگ شده. اما چه بسیارند کودکان و جوانانی که هیچ گاه فرصت تحصیل نداشته اند و این روزها هم دلشان نه برای مدرسه تنگ می شود و نه برای دانشگاه! پس برای همین دلتنگی هم، خدایا از تو ممنونیم...

این روزها گاهی احساس می کنیم که محیط خانه برایمان سخت و غیر قابل تحمل شده. اما هستند افرادی که مدت هاست به خاطر معلولیت روی یک تخت خوابیده، فقط می توانند به سقف اتاق نگاه کنند و این روزهایشان تفاوتی با روزهای قبل ندارد. پس به خاطر همین احساس سختی هم، خدایا از تو سپاسگزار هستیم...

این روزها، پدر و مادر یا فرزندان خیلی از ما در خانه به سر می برند و تا حدودی خیالمان راحت است که اندکی از خطرات احتمالی دور هستند. اما در همین اوضاع، کم نیستند افرادی که والدین و یا فرزندانشان، در آلوده ترین نقاط ویروسی، به دنبال بازگرداندن سلامتی به بیماران هستند. پس برای همین خیال راحت هم، خدایا امتنان دار تو هستیم...

این روزها، دائماً با ژل و مواد ضدعفونی کننده درگیر هستیم. فراموش نکنیم که تولید اینها، حاصل ساعت ها زحمت مردان و زنانی است که با وجود تمام خطرات و ترس از بیمار شدن و ...، تصمیم گرفته اند تا دست از کار نکشند و سلامتی را به جامعه هدیه دهند. پس به خاطر اینکه همه ی اینها به دستانمان می رسد هم، خدایا قدردان تو هستیم...

بی شک اگر ساعت ها بگوییم و مثال بزنیم، بازهم این موارد تمام نمی شوند. در حالیکه همیشه دیدن نیمه ی خالی لیوان، راحت تر از دیدن نیمه ی پر آن است و متاسفانه ما یادمان می رود که حتی در همین شرایط به ظاهر سخت هم، چه قدر غرق در موهبت ها و الطاف خدا هستیم. پس برای تمامی محبت های الاهی و علی الخصوص برای داشتن این نوع نگاه زیبا به زندگی هم، خدایا از تو تشکر می کنیم...

 

 

 

 

 

به نام مهرباني پروردگار؛

آن كس كه لطف و محبتش فراگير است و ما برخوردار از بخشايش او بوده و هستیم.

 

پدر

 

 

آغاز سال 99، با همه سالهایی که تاکنون گذرانده ایم، متفاوت بود!

سال، تحویل شد ولی همراه با همه گیری بیماری کرونا و قرنطینه!

از دیدار حضوری بزرگترها محروم شدیم. امکان جمع شدن دور هم را نداشتیم. برای افرادی که عادت به حضور در مشاهد مشرفه در زمان تحویل سال داشتند، امکان بهره گیری از آن مکان های معنوی وجود نداشت. حتی نتوانستیم بر سر مزار درگذشتگانمان حاضر شویم و برای آنان طلب مغفرت و آرامش کنیم. کم نبودند دوستان و آشنایانی که داغدار شده بودند و در حالی سال نو را آغاز می کردند که برخی از عزیزترین نزدیکانشان، در کنارشان نبودند.

آنچه برای من تاسف بار بود؛ درگذشت پدر یکی از دوستانم در آغازین ساعات سال نو بود. مردی بسیار وارسته و اهل خیر و رسیدگی به نیازمندان. نه تنها نیازهای مادی که نیازهای معنوی، چرا که وی مدرسه سازی بدون ادعا در مناطق محروم بود.

چندی درگیر بیماری بود و فرزندان و نزدیکان و دوستان مشغول دعا برای بهبودی ایشان. اما حکمت الهی بر آن بود که در آغاز سال، دوست عزیزم علی؛ داغدار پدر گردد.

در متنی که وی نسبت به اظهار محبت و عرض تسلیت دوستان ارسال نمود؛ چنین نوشته بود:

“پدر نعمتی است که تا زمانی که زیر سایه اش هستیم، کمتر به وجودش توجه داریم. اما امان از روزی که این بزرگواران در معرض خطر یا از دست رفتن قرار بگیرند. آنجاست که حاضریم تمام دنیای مان را بدهیم!

اگر هنوز این سایه عظیم بالای سرتان هست، قدرشان را بدانید و بدانید و بدانید و اگر مثل من خسران دیده و محروم هستید، سعی کنید مشمول دعاهایشان قرار بگیرید. من یک فرشته را از دست دادم!”

براستی این چنین است! خود من نیز داغدیده هستم و در سال ۸۶ پدرم را به صورت ناگهانی از دست دادم. او خورشیدی بود که نور وجودش مرا گرم می کرد و با خاموش شدنش؛ زندگی ام بی فروغ شد.

در آن زمان استادم که برای اظهار همدردی با من سخن می گفت؛ فرمودند:

“همگی ما پدری داریم که مهربانترین است. تا وقتی که زیر سایه پدر صلبی خود هستیم، شاید حضور او را کمتر درک کنیم. اما هنگامی که والد مان را از دست داده و یتیم می شویم، می توانیم بیشتر متوجه جاذبه وجودی آن پدر مهربان شویم.

اکنون که از گرمای وجود خورشیدی که تو را به این دنیا آورده بود، محروم شدی؛ به سوی خورشید پشت ابر متوجه باش و خود را به جاذبه ایشان بسپار!

با ایشان سخن بگو؛ سفره دلت را برایشان باز کن؛ با آن بزرگوار نجوا کن! چرا که او پدری است مشفق و مهربان. با تو انس می گیرد و پای درد دلهایت می نشیند. تو اکنون یک پدر داری و آن امام زمان علیه السلام است. مبادا با وجود چنین پدری احساس یتیمی کنی!”

حرفهای استادم بسیار تاثیر گذار بود. من با آن مهربان ترین پدر انس گرفتم و از آن به بعد هیچ گاه احساس نکردم که یتیم و بی کس هستم.

امروز هم من این متن را برای دوستم؛ علی عزیز نوشتم تا این تجربه را با او به اشتراک بگذارم و بگویم که: ”علی جان؛ ما همگی پدر مهربانی داریم که با ما انس می گیرد، یاری­مان می کند و با وجود او نباید احساس یتیمی کنیم. همانطور که در نوشته ات گفته بودی، باید قدرش را بدانیم و خود را در معرض دعاها و راهنمایی های او قرار دهیم. باید همواره متوجهش باشیم و از او راهنمایی و کمک بخواهیم. برایش دعا کنیم و سلامتی اش را از خدا بخواهیم. البته او نیز بزرگوارانه برای ما پدری می نماید.”

 

 

 

 

 

به نام مهرباني پروردگار؛

آن كس كه لطف و محبتش فراگير است و ما برخوردار از بخشايش او بوده و هستیم.

 

از کرونا آموختم

 

 

بیش از یک ماه است که به خاطر شیوع ویروسی کرونا نام، در منزل به حالت قرنطینه ایم. همه در حال ابهامی از آینده ی این بلا، به گذران زندگی مشغولند. نمی دانند چه بگویند! نه پیش بینی درستی می توان داشت، نه برنامه ریزی قابل اعتنا و اعتمادی! نوعی پریشانی، البته همراه با روحیّه ی طنز در جوّ عمومی ما ایرانی ها دیده می شود. کار همه تحت تأثیر این ویروس قرار گرفته؛ عدّه ای بی کار شدند و عدّه ای پرکار! برخی تغییر کاربری داده اند و برخی دیگر شیوه ی اجرای فعّالیّت شغلی شان دستخوش تغییری ناخواسته شده است.

ما معلّم ها هم از این شرایط مستثنا نیستیم! قرار است همان برنامه های آموزشی پی گیری شود، امّا به گونه ای دیگر! هر روز درسی جدید در فضای مجازی بین ما و شاگردان بارگذاری می شود؛ یا با فیلم ضبط شده یا با اسلایدهای پاورپوینت، یا با فایل های صوتی و مکتوب با انواع نرم افزارهای مربوطه. شب ها در همان محیط، کار دانش آموزان تحویل گرفته می شود و ما ناگزیر از تصحیح آن هاییم، پاسخ می دهیم و عملکرد عزیزانمان را ارزیابی می کنیم.

امّا با کمی تأمّل، تفاوتی قابل توجّه بین کار ما در این شرایط و شرایط عادی یافت می شود؛ این روزها برای ضبط تصویری تدریس خود، ابتدا خوب برنامه ریزی می کنیم. با تمرکز زیاد جلوی دوربین می رویم. با چهره ای خندان و مهربان روی تک تک واژه هایی که به استخدام خود در می آوریم، دقّت و تأمّل می کنیم. روی تخته زیبا می نویسیم. تازه بعد از ضبط فیلم، مجدد آن را می بینیم. اگر پسندیدیم و مشکلی نداشت، اجازه ی ارسال آن را می دهیم.

اگر فایل صوتی باشد، نیز همین گونه رفتار می کنیم. زیبا سخن می گوییم و سعی می کنیم از کلمات شیرین استفاده کنیم.

در مکتوبات ارسالی هم با واژه هایی مهربان، همچون پسرم، پسر خوبم، عزیزم و ... دانش آموزان را مورد خطاب قرار می دهیم. خبری از ناراحتی و تندی نیست؛ حتّی اگر تکالیف را بی کیفیّت و ناقص نوشته باشند، با بیانی نرم و با استفاده از واژه هایی کریمانه مورد خطابشان قرار می دهیم و ارزیابی خودمان را از کار ناقصشان بیان می کنیم. تذکّر ما شیرین است، حتّی اگر جدّی باشد. گِلِه های ما توأم با بیانی دلسوزانه است. البتّه ناگزیر از این رفتار هستیم. ولی به راستی چرا اینگونه شده؟! چه اتفاقی افتاده که نحوه برخورد و تعامل ما با دانش آموزان تغییر کرده است؟ بیایید تأمّلی کنیم و تحلیلی بر علّت این رخداد داشته باشیم:

1- شاید این شرایط مطلوب ما نیست و این نحوه عملکرد در مخیّله ی ما هم نمی گنجید! ما دوست داریم مثل هر روز،  صبحگاهان برخیزیم. کارهای شخصی را انجام دهیم و به سر و وضعمان برسیم. کت و شلوار هماهنگ با پیراهن به تن کنیم. عطر بزنیم و دستمالی به کفش بکشیم و با امید به همه ی ارزش های هستی، به سمت مدرسه حرکت کنیم. خلاصه روال عادی را می پسندیم و الآن به خاطر دوری از آن شرایط، اندکی قدرش را فهمیده ایم. پس خواه ناخواه رقّت قلبی در ما پدیدار گشته و از روی اضطرار، مهربانی در ما ایجاد گردیده است!

2- شاید دل ما واقعاً تنگ این عزیزان شده! هر چه باشد مدّتی با هم زندگی کرده ایم. هر روز صبح با هم سلام و علیکی داشتیم و پس از فراز و نشیب روزانه، عصرگاهان با هم خداحافظی می کردیم. بالاخره انسانیم و علقه و دلبستگی پیدا کرده بودیم. پس دلتنگ شان شده ایم و دلسوزانه سخن می گوییم!

3- در گذشته کار ما در جایی ثبت و ضبط نمی شد. می گفتیم و می رفتیم، می نوشتیم و پاک می کردیم. کسی متوجّه نمی شد به چه کسی، چه گفته ایم! اما حالا فیلم ما ضبط می شود. صوت ما منتشر می گردد. نوشته های ما در گوشی و لپ تاپ افراد می رود و می ماند. تازه امکان این هست که دیگران هم آثار صوتی و تصویری و مکتوبات ما را نشر دهند!

4- در شرایط کنونی، این فقط دانش آموز نیست که کار ما را می بیند؛ بلکه پدر و مادر و خانواده و اطرافیان او هم نظاره گر عملکرد ما هستند. پس باید با دقت بیشتری سخن گفت. چون بحث آبروی ماست و زیر ذرّ بین های متعدّد با حسّاسیّت های مختلف قرار داریم!

5- از اینها گذشته، در شرایط عادی کسی ما را مورد ارزیابی و نقد قرار نمی داد. امّا در شرایط فعلی، گروه های متنوّع در واتساپ و تلگرام و ...، متشکّل از اولیا و به ویژه مادران، کارمان را نقد می کنند. پس دقّتی دوچندان لازم است!

6- نکته ی مهم این که در فضای موجود، ما فقط خودمان نیستیم که داریم نقش آفرینی می کنیم؛ بلکه نماینده ی یک مدرسه و یک سیستم آموزشی هستیم و آبروی چندین ساله ی مؤسّسه آموزشی در گرو عملکرد ماست!

 

خوب، این توصیف اوضاع کنونی بود و در واقع مقدّمه ای برای یک سخن:

کرونا با همه ی آلودگی اش، با همه ی وحشت و اضطرابش، با همه ی بی رحمی اش و با همه ی توانش در به هم ریختن اوضاع، سوغاتی های خوبی هم آورده است!

 

کرونا فرصت تأمّل، تفکّر و تعقّل به ما داده است! پس اندکی تأمّل مجدد:

1- خدای مهربان چه محبّت هایی به ما ارزانی می داشت که قدرش را نمی دانستیم: هر روز صبح، با انگیزه بر می خاستیم و به مدرسه می رفتیم و امور جاری را بدون توجه به او انجام می دادیم. گویی این همه محبّت خدا را هیچ درک نمی کردیم!

2- عجب زیبا بود دیدار هرروزه ی شاگردان آن هم به سلامت! وارد مدرسه که می شدیم می دویدند و صدای آقا سلام! آقا سلام! ما را در بر می گرفت. نمی دانستیم اول با کدامشان دست بدهیم و دست به سر کدامشان بکشیم! همین دست دادن ها و دست به سر کشیدن ها چه موهبتی از جانب خدای عزیزمان بود! الآن گویی تصوّر دست دادن را هم نمی توان کرد!

3- حالا فهمیدیم که می توان با زبان ملایم، کار اشتباه افراد را تذکر داد. خیلی اوقات لزومی به تندی و اظهار جدّیّت زیاد حتّی در چهره هم نیست! این چهره ی گشاده و این تبسّم زیبا، از موهبت های خداست که گاهی مورد استفاده اش قرار نمی دادیم!

4- عجب غفلتی از دوربین های ثبت و ضبط الاهی داشتیم! هر روز در برابر آفریدگار هستی و نمایندگانش سخن می گفتیم و می نوشتیم و ...؛ ولی از حضورشان غافل بودیم! راحت حرف می زدیم و چندان باکی از سخنان اشتباه نداشتیم!

 

کرونا به ما یاد داد؛ قدر محبت ها و الطاف خدای مهربان را بدانیم!

کرونا به ما یاد داد؛ قبل از سخن گفتن کمی فکر کنیم و دقّت کنیم که چه می گوییم!

کرونا به ما یاد داد؛ نوشته های خود را دوباره بخوانیم و زیباتر بنویسیم!

کرونا به ما یادآوری کرد که همه سخنان و رفتار و عملکرد ما ثبت و ضبط می شوند!

 کرونا دقّت و تأمّل را به ما هدیه داد!

 

پس با همه ی گِله مندی هایمان، از کرونا تشکّر هم می کنیم!

و به خاطر این همه حواس پرتی، از خدای مهربان پوزش می خواهیم و طلب بخشش می کنیم که این قدر نسبت به محبّت ها و الطافش کم توجه بوده ایم!

 

 

 

 

 

به نام مهرباني پروردگار؛

آن كس كه لطف و محبتش فراگير است و ما برخوردار از بخشايش او بوده و هستیم.

 

یادگاری

 

 

چندی پیش، یکی از شاگردان قدیم خود را در مجلسی دیدم. پس از احوال پرسی و ابراز خوشحالی از دیدار یکدیگر، کلامی گفت که باعث خرسندی من شد؛ جمله او این بود:

"هنوز آن یادگاری را که با خطّ خودتان برایم نوشته بودید، نگه داشته و در کتابخانه ی اتاقم نصب کرده ام. هر وقت به آن نگاه می کنم، حسّ خوبی در من پیدا می شود و به یاد زحماتی که برایم کشیدید، دعایتان می کنم!"

از این قدرشناسی او به وجد آمدم!

مدتی بعد، با خودم خلوت کرده و به فکر فرو رفته بودم. می اندیشیدم به اینکه خود من تاکنون چه تعداد یادگاری دریافت کرده ام؟ چرا هیچ کدام را در کتابخانه ی دلم نصب نکردم تا هر روز، حدّاقل به یکی از آنها نگاه کنم و به یاد صاحب آن یادگاری بیفتم؟!

یادگاری یک اثر است؛ یعنی من با تقدیم آن، اثری از خود نزد آن شاگرد باقی گذاشتم. آن یادگاری برای او جلوه کرده بود، دوستش داشت و در کتابخانه ی اتاقش قرار داده بود؛ جایی که هر روز نگاهش به آن برخورد کند تا به یاد من بیفتد و احساس خوبی پیدا کند.

تا به حال فکر کرده ای که هر یک از ما هر روز و هر لحظه، چند یادگاری از آفریدگار مهربانمان دریافت می کنیم؟!

سال نو فرا رسیده و رسم مردمان، خانه تکانی است. چه نیکوست این بار، کتابخانه یا طاقچه ی دلمان را هم خانه تکانی کنیم و سپس چندی تأمّل نماییم؛ ببینیم کدام یادگاری از خدای عزیز را می خواهیم روی طاقچه ی دل خود قرار دهیم تا هر روز نگاهش کنیم و به یادش بیفتیم؟

سال نو فرا رسید و من زنده ام و آن را درک کردم! این اتّفاق هر روز تکرار می شود؛ یعنی هر روز فرا می رسد و من زنده هستم و آن روز را درک می کنم! آیا این یک یادگاری ویژه از سوی پروردگار جهان نیست؟! اگر همین مورد را در طاقچه دلم نصب کنم و هر روز چشمم را به آن باز کنم؛ چه حسّ فرخنده ای پیدا می کنم؟!

او را بر این محبت بی اندازه ستایش می کنم و از صمیم قلب سپاس می گویم.

خواندن 312 دفعه