ورود

ورود به سایت

نام کاربری *
رمز عبور *
به خاطر سپردن من
پنج شنبه, 29 اسفند 1398 18:00

مهربان ترین پناه ( 16تا 20 )

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

مهربان ترین پناه؛

 



تذکراتی عقلی-معرفتی؛ برای توجه، مراجعه و هدایت خواهی از او که مهربان ترین پناه ماست...

نمونه مدخل هایی ساده و کاربردی برای طرح گفتگو با اطرافیان، خویشاوندان، شاگردان و...،

با هدف تاثیرگذاری بر ایشان جهت تقویت روحیه انس با پروردگار مهربان،

پیوند با آخرین نماینده او و دعای بر سلامت و فرج آن بزرگوار.

 

 

منبع:

https://t.me/mehrabantarinpanah

 

 

 

 

 

به نام مهرباني پروردگار؛

آن كس كه لطف و محبتش فراگير است و ما برخوردار از بخشايش او بوده و هستیم.

 

پدری قوی

 

روزی در یکی از مهمانی ها که به منزل خاله ام رفته بودم و کلی از اقوام در آنجا حضور داشتند؛ اتفاقی افتاد که باعث شد نگاهم به شخصی در زندگی تغییر کند. در این مهمانی که خیلی هم شلوغ بود و آقایان یک طرف مجلس و خانم ها هم در آشپزخانه و اتاق دیگر، حسابی گرم گرفته و درحال صحبت کردن بودند؛ صدایی از سمت کودکانی که مشغول بازی و هیجان بودند، چشمانم را به سمتشان کشید.

آنها بر سر هم داد می زدند و همدیگر را متهم می کردند که: «مقصر تو بودی»؛ «بازی را تو خراب کردی» و ...

دعوایشان کمی تند شد و می شنیدیم که به هم می گفتند: «من از تو قویترم، تو رو شکست می دم!»

آن یکی در جوابش گفت: «من از تو قویترم، چون باشگاه میرم!»

طرف مقابل گفت: «من از تو قویترم، چون بزرگترم!»

و این «من از تو قویترم» ها ادامه داشت تا اینکه یکی گفت: «من از تو قویترم، چون بابام قوی تره!»

طرف مقابل هم گفت: «خوب بابای من هم قویه!».

همین طور که داشتم به صحبت هایشان گوش می کردم، ناخودآگاه یاد پدر خودم افتادم. پدری که همیشه در مشکلات با من بوده و دلسوزی بی نظیری در تمام سال های زندگی ام برای من کرده است. در همه مشکلات، همیشه اولین کسی که به ذهنم رسیده، پدرم بوده. پدری که همیشه با حس حضورش، احساس قوی تر بودن در زندگی ام کرده ام.

چه قدر وجود یک پدر قوی، می تواند دلگرمی ایجاد کند! هر چه او قوی تر و توانمندتر باشد، تو احساس بهتری داری! به خودم نهیب زدم: چرا حواست نبود به این نکته ی ساده ای که کودکان متوجه آن بودند؟ چرا تا این زمان به آن فکر نکرده بودی؟!

انگار کلیدی در ذهنم به چرخش درآمده و قفل برخی از جمله هایی که در کتاب ها خوانده بودم؛ در حال بازشدن بودند...

حالا این جمله پیامبر، برایم چه معنی زیبایی پیدا کرده: «من و علی، پدران این امتیم!»

پدرانی که  لطف بزرگ خداوند هستند به همه ما؛ تا با ایشان طعم زندگی بهتر را بچشیم.

اکنون با این جمله امام هشتم، عجب حس آرامشی پیدا می کنم: «امام، پدر دلسوز است!»

پدری که مهربانی اش بی نظیر است و قدرتش مثال زدنی!

پدری که اگر به سراغش بروی، دلسوزانه دستت را می گیرد و تو را در مشکلات زندگی، تنها رها نمی کند...

پدری که ...

خدایا از تو تشکر می کنم بابت این پدر مهربان...

 

 

 

 

 

به نام مهربانی آفریننده بهار که آفریننده همه خوبی ها و زیبایی هاست!

دوباره بهار

 

 

بهار، تابستان، پاییز، زمستان و دوباره بهار. دوباره و دوباره و هزار باره بهار...

بهار، معجزه ای بسیار زیبا در طبیعت است. درست هنگامی که طبیعت در سرمای استخوان سوز و غمگین و سرد، کز کرده؛ بهار از راه می رسد. از راه می رسد و دست نوازش معجزه گرش را به روی طبیعت خسته و خفته می کشد. موجودات به خواب رفته را با عشق بیدار می کند. درخت ها را شکوفه می بخشد. یخ سرد چشمه ها و جویبارها را می شکند. رنگ می پاشد به پهنه ی زیبای هستی. همه اینها معجزه ای حیرت آور است در برابر چشمان ما! بهار مژده ی فردوس برین است! انگار می خواهد به انسان یادآوری کند، آن بهشتی را که گاهی در هیاهوی روزمره فراموشش کرده است. و انگار چشم ها سیراب نمی شوند از تماشای این همه زیبایی...

وقتی این فکرها در ذهنم گذشت، دیدم حتی ما انسان ها که اشرف مخلوقات هستیم هم در طول یک روز، به یک حال نیستیم؛ چه رسد به یک سال! ولی حداقل تصور کنید اگر حالمان همیشه با طراوت و شاداب بود و سردی و افسردگی، ناراحتی و غمزدگی و رنج و سختی را به خودش نمی دید و خلاصه همیشه و همه حال، سرحال می بودیم؛ واقعا چقدر روزهای زندگی لذت بخش می شدند؟

نزدیک سال نو همه در جنب و جوش برای یک فصل جدید هستند. بازار یک جور دیگر پرشور است و مردم در حال خرید لباس و کفش و... هستند. مادران در حال خانه تکانی و پدران در جنب و جوش کارهای آخر سال و به دنبال آن خرید آجیل و شیرینی و...

اما باز وقتی با خودم در این فکرها بودم؛ دیدم در همین ایام هم همه افراد، اینگونه نیستند. همه مردم توانایی خرید شب عید را ندارند. عده ای هستند که به نان شب محتاجند و سالهاست با لباس های قدیمی شان زندگی می کنند. همه مادران در حال خانه تکانی نیستند. بعضی خانواده ها از نعمت مادر بی بهره اند یا مادرشان توان خانه تکانی ندارد. همه پدرها توانایی فراهم کردن انواع آجیل و شیرینی و میوه را ندارند و شرمنده خانواده خود هستند...

اما...، یک بار دیگر تصور کنید چه می شد اگر همه انسان ها می توانستند برای شب عید هر آنچه نیاز دارند، فراهم کنند؛ مادران مهربان، همه سرحال و سرزنده و آرامش خانه بودند. پدران دلسوز و چراغ خانه، همیشه در برابر فرزندان و خانواده، سربلند بودند و هر آنچه می خواستند، می توانستند برای خانواده خود تهیه کنند؟ واقعا چقدر خوب می شد؟

در ابتدای سال نو و آغاز بهار، همه افراد برای همدیگر سالی خوب و سرشار از موفقیت آرزو می کنند. اما آیا در طول سال و تا آخر آن، همه انسان ها تجربیات موفقیت آمیز دارند و همه روزها، خوب و مطلوب است یا زندگی لبریز از فراز و نشیب های گوناگون و خوشی و غم های متعدد است؟ چه می شد اگر همه انسان ها همیشه موفق بودند و همواره روزهای خوشی را تجربه می کردند؟ واقعا چقدر خوب می شد؟

پشت پنجره ایستاده بودم و نگاهم به باغچه ای بود که سرشاخه های تک درختش در حال سبز شدن بودند و غرق در این افکار و تصورات، که مادرم وارد اتاق شده و پرسید: "مشغول کاری هستی؟"

جواب دادم: "بله، در حال فکر کردن بودم!" و بعد همه افکار و سوالاتم را برایش تعریف کردم.

حرف هایم که تمام شد، مادرم لبخندی زد و گفت: "جواب همه سوال هایت یکسان است!"

پرسیدم: "مگر امکان دارد همه ی این سوال های مختلف، جواب یکسانی داشته باشند؟!"

مادرم پاسخ داد: "الان برایت توضیح می دهم، چطور چنین چیزی امکان پذیر می شود!"

"فرض کن پزشکی با تجربه و دانا به شهر ما بیاید. این دکتر حاذق، به جای تخصص در فقط یک حوزه پزشکی، بر روی انواع دردها و بیماری ها تسلط داشته و درمان آنها را به خوبی بشناسد. اگر احیاناً تو بیماری خاصی داشته باشی، به او مراجعه نمی کردی؟"

گفتم: "اگر بتوانم هزینه ویزیت و درمانش را پرداخت کنم، البته که مراجعه می کردم!"

مادرم گفت: "حالا فرض کن این دکتر بسیار مهربان باشد و مثل پدرت، در قبال کاری که برای تو انجام میدهد؛ توقعی هم نداشته باشد! آیا تو به او مراجعه نمی کردی؟"

گفتم: "البته، قطعاً در این شرایط مراجعه می کردم!"

مادرم ادامه داد: "حالا فرض کن این پزشک دانا و مهربان، یک دانشمند بزرگ و یک فرد بسیار توانمند در همه زمینه ها باشد و بتواند راه موفقیت و خوشبختی را هم در آینده زندگی به تو نشان بدهد! آیا تو به او مراجعه نمی کردی؟"

اینجا بود که پاسخ دادم: "نه تنها به ایشان مراجعه می کردم، بلکه این فرد ارزشمند را به همه آدم های شهر معرفی می کردم تا آنها هم به او مراجعه کنند و از علم و دانش و راهنمایی هایش بهره ببرند."

مادرم گفت: "ببین پسرم! تو همین الان، این طبیب مهربان و در حقیقت این پدر دلسوز و دانشمند بزرگ را در دسترس داری و حتی لازم نیست جایی به دنبالش بگردی! فقط کافی است صدایش بکنی تا ببینی چطور از کارهایت گره باز می کند!"

با تعجب گفتم: "منظور شما، بابا هست؟!"

مادرم پاسخ داد: "منظورم پدر همه ماست..."

"امام زمان من و تو! کسی که مظلوم و غریب رها شده! کسی که اگر مردم می دانستند چنین پدری با چنین ویژگی هایی دارند، جز خودش از هیچکس دیگری کمک نمی خواستند! جز خودش، دردها و مشکلاتشان را پیش هیچ کس دیگری نمی بردند! همیشه به یاد ایشان بودند و این پدر مهربان و دلسوز هم برای حل مشکلات افراد، زودتر از طرح درخواست آنها، به کمکشان می شتافت! پسرم، تو این پدر مهربان را داری ولی نه تنها خودت به ایشان مراجعه نمی کنی و به یادشان نیستی؛ به بقیه هم ایشان را معرفی نکردی!!"

"اگر همه ی ما قدر این پدر را می دانستیم؛ هر روزمان بهار بود! هر روزمان موفقیت بود! هر روزمان شادی بود و... "

از مادرم پرسیدم: "الان باید چه کاری انجام دهم تا هم قدر ایشان را بدانم و هم به دیگران معرفی شان کنم؟"

مادرم گفت: "اول خودت حضور این پدر را باور کن! امتحان کن و به ایشان مراجعه کن و کمک بگیر! همانطور که با بابایت صحبت می کنی و مشکلات و ناراحتی هایت را به او می گویی، با ایشان حرف بزن! بعد که دستگیری و لطفشان را دیدی، از ایشان تشکر کن! هر روز به یادشان باش! بعد از دوستانت شروع کن و این پدر مهربان را به آنها هم معرفی کن! به آنها بگو فقط کافی است از ایشان بخواهند! به آنها بگو حتماً امتحان کنند! این کار هزینه ای برایشان ندارد، ولی اگر آنها هم نگاه محبت آمیز این پدر دلسوز را بر سرش و در زندگی شان احساس کردند، زندگی شان رنگ خدایی می گیرد! هر روزشان بهار می شود! آنها هم قدر لطف های ایشان را بیش از پیش خواهند دانست و در معرفی او به دیگران، تلاش خواهند کرد..."

 

 

 

 

 

به نام پروردگار مهربان

 

ضد عفونی

 

 

امروز صبح وقتی تمامی اعضای خانواده خواب بودند، با دقت و حوصله فراوان و با توجه به توصیه های بهداشتی، همه دستگیره های درها، کمدها، کشوها، کلیدهای برق و خلاصه آشپزخانه و هرجایی که فکر می کردم افراد بیشترین تماس را با آنها دارند؛ ضد عفونی کردم. چون این مهمان ناخوانده (ویروس کرونا) و موذی، ممکن است هر جایی حضور داشته باشد و خطرآفرین شود.

با خود گفتم:

"ببین! وقتی یقین پیدا کردی در معرض خطر یک بیماری واگیردار قرار گرفتی، تلاش می کنی تمامی توصیه های بهداشتی که از متخصصین شنیده ای، را مراعات کنی و از همه امکانات موجود در اطرافت، کمال استفاده را می کنی تا احتمال دچار شدن به بیماری را به حداقل برسانی.

از طرف دیگر؛ انواع خطرات، ویروس ها، انگل ها و عوامل ایجاد کننده بیماری های جسمی و روحی و... در اطراف ما پراکنده است. واقعا چه چیزی باعث شده تا ما گرفتار بسیاری از این مشکلات نمی شویم؟

 

چون آن کس که ما را آفریده، همه جا به فکر ما بوده است!

چه زیبا است که خداوند مهربان، محبت هایش را بر ما از هر لحاظ تمام کرده است.

نیم نگاهی به اطرافمان بیاندازیم، می بینیم برای هر نیازمان راه و چاره ای قرار داده تا مشکلمان برطرف شود. چه مادی و چه معنوی!

در هر دوره که جهان بیش از هر وقتی از تباهی پر شده، برای رسیدن به کمال و نیافتادن در چاه های تباهی، با مهربانی تمام دستاویز هم داده؛ هدایتگرانی را فرستاده تا ضمن مراقبت ما از سقوط در چاه های هلاکت، در مسیر رشد و تعالی ما را راهنمایی کنند.

شایسته است که از هدایت و راهنمائی های آن فرهیختگان خدائی بهره برداری نمائیم. اگر ما در جریان زندگی به درمان های پیشنهادی فرستادگان خدا و جانشینان آن بزرگواران توجه نمائیم، سعادت و خوشبختی را مشاهده خواهیم نمود.

پروردگاری که چنین نعمت بزرگی به ما ارزانی داشته، ضمن آنکه سر بر آستانش می گذاریم و با تمام وجود او را می ستاییم؛ به خاطر این محبت بی پایان و سایر هدایایش سپاسگزاری می کنیم،

 

به خداوند عرضه می داریم:

خداوندا! چند روزی است ویروس (کرونا) اینگونه زندگی ما را تحت تاثیر خود قرار داده، از درگاه تو و ولی زمان درخواست داریم راه مبارزه با این بیماری مشکل زا را به ما بنمایانید. اگر می شود، به شفاعت امام زمان علیه السلام بر ما رحمت فرستاده، به یکباره ریشه این بیماری را خشک فرمائید.

شایسته است به منظور جلب توجه امام مهربانمان و برخورداری از هدایت و حمایت آن عزیز، از صمیم قلب برای سلامتی و بر طرف شدن دوران نهان زیستی آن بزرگوار، دست به دعا بر داریم. خاضعانه ظهور او را که درمان اصلی درد تمامی جامعه بشریت است از خداوند طلب کنیم.

 

 

 

 

به نام بهترین آفریدگاران

و به نام تو که بهترین آفریدگانی

سیستم ایمنی و لحظه های ناب زندگی

 

 

این روزها، اگر از هر کسی بپرسی که داغترین بحث و خبر درباره چیست؟ بی شک تنها چیزی که می شنوی این است:

ویروس کرونا!

ویروسی که در حال حاضر در ایران و جهان شیوع پیدا کرده و کلی غوغا به راه انداخته است. مدارس و مراکز عمومی در بسیاری از شهرهای ایران به این علت تعطیل شده اند. بر اساس آمارهای ارائه شده تا زمان انتشار این متن، بیش از 160.000 نفر در جهان به این بیماری مبتلا شده و از میان آنها، حدود 6000 نفر جان خود را به خاطر کرونا از دست داده اند. یعنی حدود 4-3 درصد افراد مبتلا، جان خود را از دست داده اند. قطعا من تخصص ندارم تا در مورد میزان خطر این بیماری اظهار نظر کنم، ولی می توانم تو را دعوت کنم تا از منظر دیگری به این موضوع نگاه کنی:

این ویروس کرونا، باعث شد تا من و تو بفهمیم، در محیطی که زندگی می کنیم چه قدر آلودگی وجود دارد! برای پیشگیری از این بیماری به ما هشدار می دهند که نسبت به پاکیزگی خود بکوشیم. مکرراً دست های خود را بشوییم. از دستکش و ماسک استفاده کنیم و موارد دیگر که خودت بهتر از من می دانی. همه اینها نشان می دهد اطراف ما پر از آلودگی هایی است که می‎ تواند ما را تهدید کند.

حال سوال اینجاست: آیا قبل از شیوع این ویروس و در طول تمام زندگیمان، با این آلودگی های محیطی رو به رو نبوده ایم؟ کمتر یا بیشتر، به هر حال ما همه روزه در معرض انبوهی از میکروب ها و آلودگی ها هستیم. پس چه چیز باعث شده تا در برابر این همه تهدید مقاوم باشیم؟ آن محافظ مستحکمی که ما را از تمامی این خطرات حفظ کرده و می کند چیست؟ البته که هر از چندگاهی ویروس ها و میکروب های قوی تری مانند کرونا می توانند این سد محکم را بشکنند و ما را بیمار کنند.

طبیعتاً می دانی که این محافظ کم نظیر، سیستم ایمنی بدن من و توست! شاید در حالت عادی و وقتی سالم هستیم، کمتر متوجه این هدیه ارزنده باشیم و بیشتر، آن زمان هایی که مریض شده یا فرد بیماری را می بینیم، توجه مان به آن جلب می شود. در آن صورت است که می بینیم اگر نقصی در این سیستم دفاعی پیدا شود و عملکرد آن مختل گردد؛ چه بر سر انسان می آید! آن وقت است که از انواع دارو و قرص و دستگاه کمک می گیریم تا این اختلال را جبران کنیم. به عنوان مثال، تاکنون ویروس کرونا توانسته بر سیستم ایمنی بدن 4-3 درصد افراد مبتلا غلبه کند!

ما انسان ها از وقتی که پایمان را در این دنیا می گذاریم؛ کم یا زیاد از این سیستم ایمنی برخوردار هستیم. تشکیلات گسترده ای که بدون هیچ چشم داشتی، سال ها از ما محافظت می کند و بی آنکه متوجه شویم هزاران بیماری را از ما دور کرده است. ما مشغول کارهای روزمره زندگی مان هستیم و این سیستم بدون وقفه در حال فعالیت است. فعالیتی که منجر به حفظ سلامتی ما می شود. در همین لحظه که این متن را می خوانی (یا گوش می کنی)، سیستم ایمنی بدن تو در حالت آماده باش است و به احتمال زیاد در حال درگیری با میکروب ها، انگل ها یا سایر عوامل مزاحم سلامتی تو. البته زمان هایی که خودت بهداشت را رعایت نمی کنی، در عملکرد این سیستم اختلال به وجود می آوری!

امیدوارم با تمام وجود حس کرده باشی که سیستم ایمنی بدنت، چقدر ارزشمند است! حالا از تو می پرسم، اگر بدنت مجهز به این سیستم نبود، آیا می توانستی لحظه ای به صورت عادی زندگی کنی؟ و اگر از این امکان ویژه بهره مند نبودی، چه کسی می توانست این هدیه گرانقدر را در اختیارت قرار دهد؟ آری، آفریدگاری که تو و من را به وجود آورده، همان خدای مهربان؛ کسی است که این سیستم دقیق و کارآمد را به ما عطا کرده است. به نظرت، چنین کسی شایسته ستایش و تقدیر نیست؟ عجب پروردگار مهربان و قدرتمندی داریم که چنین سیستم ایمنی هماهنگ و پیچیده ای را آفریده است! خدایی که بدون هیچ منتی، از ابتدای زندگی این موهبت ارزشمند را به ما عطا کرده! خدایی را سپاسگزاریم که همین یک لطفش، برای یک عمر ستایش کردن او، کافیست!

حالا اگر کمی فکر کنی، به نکته دقیق تری هم می رسی! سیستم دفاعی بدن من و تو فقط یکی از هزاران موهبتی است که در زندگی به ما عطا شده است! برای درک این موضوع لازم نیست راه دوری بریم. کافیست مردمک چشم هایت را روی لحظه به لحظه زندگی خود متمرکز کنی. از همان ابتدا:

منظورم از همان ابتدا، یعنی از همان شروع روز. هنگامی که حس می کنی بیدار شده ای. آن لحظه ای که هنوز پلک هایت را از هم باز نکرده ای؛ لحظه ‎ای بسیار بسیار کوتاه؛ لحظه ای کوتاه ولی بسیار پرمعنا! همین که حس می کنی از خواب بیدار شده ای، یعنی امروز هم یک فرصت دیگر داری. یک فرصت دیگر برای زندگی کردن. برای اینکه باز هم از تمام خوبی های دنیا بهره ببری. برای اینکه یک روز دیگر پیش خانواده ات باشی. یک روز دیگر دنیای خودت را بسازی. فرصتی است برای تو که اگر راه اشتباهی پیش گرفته بودی، سریع تر برگردی. اگر مسیر را درست می رفتی، با قدرت به راهت ادامه دهی. اگر هدفی در زندگی داری، همین لحظه، زمان شروع کردن یا ادامه دوباره ی آن است. این چیزی است که اولین لحظه صبح به تو می گوید.

بله، دوست عزیز! من و تو چنین لحظه های طلایی را داریم و داشته ایم؛ به تعداد روزهایی که زندگی کرده ایم. پس خوب است همین الان با هم بگوییم: ای خدای عزیز! به خاطر همین تک لحظه هایی که به من داده ای، تو را می ستایم! می دانم که نمی توانم از تو بخاطر تمامی این لحظه ها تشکر کنم، چرا که هزاران لحظه به تعداد روزهای تمام سال های زندگی ام است! ولی از امروز سعی می کنم تا هر صبح، بلافاصله بعد از بیدار شدن، از تو برای این لطفت تشکر کنم!

بیا با همین دقت، سناریو روزمره صبحگاهی را ادامه بدهیم. از خواب بیدار می شوی و بدنت را از جایی که خوابیده ای، بلند می کنی. تا همین جای کار، دقت کن به همین بلند شدن ساده. تو می توانی از ماهیچه های بدنت استفاده کنی. با یک اراده کوچک تو صدها عضله در بدنت به کار گرفته می شود و به تو کمک می کند تا بلند شوی. هزاران سلول برای همین یک کار به ظاهر کوچک با هماهنگی کامل کار می کند و تو فقط نتیجه کار را می بینی. چیزی که شاید به نظرت تا قبل از این، کار خیلی ساده ای به نظر می آمد!

این هماهنگی و ساز و کار پیچیده اعضای بدنت، نشان می دهد آفریننده ای که آنرا به وجود آورده؛ چه توانایی و قدرتی دارد! او کسی است که این قابلیت ها را در تک تک سلول ها و اندام ها و سیستم های بدن تو قرار داده است. تصورش هم سخت است که یک لحظه نتوانم بدنم را حرکت بدهم! اگر موافق هستی تا از خدای توانایی که چنین سیستم هماهنگی را به ما محبت کرده، تشکر کنیم؛ این دومین لحظه صبحگاهی از زندگی روزمره و عادی ما، تبدیل به یکی از زیباترین لحظه ها می شود. کافیست یک روز صبح به آن دقت کنی!

این دو مورد، تنها لحظه هایی از زندگی ما بود و می توان گفت که زندگی من و تو پر از همین لحظه های ناب است. پس خوب است با هم قراری بگذاریم:

هر از چند گاهی، زندگی روزمره مان را با دقت ببینیم و در یکی از لحظات آن، محبت ها و الطاف خدا را کشف کنیم. سپس آفریننده مهربانمان را به خاطر پدید آوردن این لحظه های زیبا ستایش کنیم و بعلاوه، او را به خاطر محبت هایش سپاس گوییم. مانند زمانی با دیدن یک اثر هنری شگفتزده می شویم و خالق آن اثر را زیر لب تحسین می کنیم و همانطور که از مادر و پدر، بابت زحماتی که برایمان کشیده اند؛ تشکر می کنیم...

بیاییم تک تک لحظه های عادی زندگی مان را به ناب ترین آنها تبدیل کنیم؛ از همین امروز...

 

 

 

 

 

به نام مهرباني پروردگار؛

آن كس كه لطف و محبتش فراگير است و ما برخوردار از بخشايش او بوده و هستیم.

 

تغییرات مثبت

 

 

فصل بهار سرشار از تازگی و زیبایی ست و انصافا طبیعت بی نظیری که به ارمغان می آورد، دل و جان را با خود همراه می­سازد!

از اسراری که در این فصل فاش می شود، حس نو شدن و تازگی ست! گویی همه ی دنیا در پی تجدید قواست!

 بسیاری از افراد، در حد توان، به دنبال ایجاد تغییرات مثبت در اطراف خود می افتند.

برخی در پی تغییرات وسایل زندگی و مادی هستند: تعویض خودرو، خانه، مبلمان، فرش، ظروف و...

و البته کم نیستند افرادی که به همراه تغییرات مادی، برای تغییر درونی و رشد خویش، خود را آماده می نمایند.

 

ستایش می کنیم پروردگاری را که در نهاد طبیعت و انسان، زمینه تحول و رشد را قرار داده است. طبیعت را بعد از خوابی عمیق، دوباره زنده کرده و طراوت و سرسبزی را که نوید فرصتی دوباره است، به او هدیه می دهد. خداوند مهربانی که به ما توان و قدرت داده تا بتوانیم درونمان را نیز همگام با این رستاخیز بزرگ و استثنایی، از پایین ترین درجات، به اوج برسانیم.

چنانچه در سال نو و نوروز، بخواهیم فردی اثرگذار و مفید باشیم؛ خواهیم توانست و البته به کمک و لطف خدا!

وقت را غنیمت بشماریم و از این فرصت گرانبها، نهایت استفاده را ببریم.

هم زمانی ایام نوروز امسال، با ماه های سراسر خیر و برکت رجب و شعبان، مژده ی بسیار مطلوب و فرصت طلایی برای ماست.

ماه هایی که کارها و رفتار نیک ما در آنها تاثیرات شگرف دارد و برکات بسیاری را برایمان به ارمغان می آورد!

 

پس با درخواست راهنمایی و هدایت از خداوند خوبی ها، در سال جدید به سمت ایجاد تغییرات مثبت در درون خود و رشد فزاینده می روم. برای طی کردن این مسیر، چراغ راهم را حجت خداوند، امام زمان علیه السلام قرار می دهم و با یاری گرفتن از ایشان، مسیر را طی می کنم.

از این که پروردگار مهربان، نماینده خود را برای کمک رساندن و حمایت از من قرار داده، سپاسش می گویم و او را می ستایم.

باشد که به همراه بهار در ماه رجب و شعبان و با دستگیری امام بهار آفرین، زندگی ام رنگ خدایی بگیرد...

خواندن 324 دفعه