ورود

ورود به سایت

نام کاربری *
رمز عبور *
به خاطر سپردن من
چهارشنبه, 20 اسفند 1393 11:59

شبهه تعارض امکان فهم قرآن با ضرورت وجود معصوم

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

 

 

 

 

شبهه تعارض امکان فهم قرآن با ضرورت وجود معصوم

عابدین مؤمنی

 

چکیده :

در باب امکان فهم قرآن برای انسان، شبهه های مختلفی به وجود آمد، که از مهم ترین شبهه ها می توان به شبهه تعارض فهم پذیر بودن قرآن برای انسان با ضرورت وجود معصوم اشاره کرد. بنیان شبهه، مربوط به ظنی بودن فهم انسان از قرآن است مبنی بر اینکه احتمال خطا در فهم قرآن وجود دارد و با هدایت جویی از قرآن سازگار نیست. و به دنبال بیان شبهه و ادله آن، نقد آن مطرح شده است.

کلمات کلیدی :

تعارض، قرآن، معصوم، ضرورت، هدایت، تبیین، تعمیه، خطاب، حجیت، ظن، عترت و امام.

طرح مسأله

بر مبنای اجماع مسلمانان قرآن پیام وحیانی و تعابیر مقدس آسمانی است که بر خاتم پیامبران(ص) نازل شد و پیامبر اکرم (ص) از رهگذر دریافت رهنمودهای آن، بشر را هدایت می کرد از این رو، وحی الهی راهنمای حضرت محمد(ص) در هدایت مردم بوده است و مردم با تفسیر رسول اکرم (ص) از قرآن بهره مند می شدند. تردیدی در هدایتگری قرآن برای مردم به مدد و تفسیر پیامبر(ص) وجود ندارد. اما سؤال مطرح مورد بحث این است که آیا انسان می تواند بدون وساطت تفسیر پیامبر یا معصوم (ص) قرآن را بفهمد؟ به عبارت دیگر، آیا امکان استفاده بی واسطه از قرآن برای بشر وجود دارد؟ یا اینکه فهم قرآن فقط در پرتو تفاسیر معصوم ممکن است و بدون تفسیر معصوم فهم قرآن ممکن نیست؟

دیدگاه ها

اگرچه درباب سودمندی قرآن در هدایت انسان ها از طریق تعلیم و تفسیر پیامبر (ص) تردیدی وجود ندارد و مورد قبول تمام مسلمانان است، درباره فهم بی واسطه بشر از قرآن، شبهه هایی به وجود آمده است، که از جمله آن ها، تعارض فهم مستقیم قرآن با لزوم استمرار وجود معصوم است، زیرا آن چه ضرورت استمرار معصوم پس از ختم نبوت را ایجاب می کند، نیاز بشر به مرجع برخوردار از علم لدنی برای فهم قرآن کریم است. اگر قرآن بدون تفسیر معصوم، فهم پذیر باشد، دیگر نیازی به معصوم نخواهد بود، و ضرورت استمرار معصوم، منتفی می شود، چنان که شیخ محمدبن حسن معروف به شیخ حر عاملی (د. 1104) در الفوائدالطوسیه گفته است: « ان ذلک لو جاز لزم الاستغناء عن الامام (ع)، لانه ما من مطلب من مطالب الاصول و الفروع، الا یمکن بان یستنبط من ظاهر آیه و آیات، فای حاجة الی الامام. و ذلک مباین لطریقة الامامیة، معارض لادلة الامامیة، و اللازم باطل فکذا الملزوم.» (حر عاملی [بی تا]: 193) یعنی: «اگر در احکام نظری، عمل به ظواهر قرآن، که احتمال توجیه های متعدد در آن وجود دارد، جایز باشد، لازم می آید نیازی به وجود امام معصوم (ع) نباشد، زیرا هیچ مطلبی از مطالب اصول و فروع نیست مگر اینکه استنباط آن ها از ظاهر یک آیه یا چند آیه، امکان پذیر است. در این صورت چه نیازی به امام معصوم (ع) است. عدم نیاز به امام معصوم با مکتب و عقیده امامیه تباین دارد، و با دلیل های فرقه امامیه در اثبات نیاز به امام معصوم معارض است، بنابراین، عدم نیاز به امام معصوم نادرست است، در نتیجه جواز عمل به ظواهر قرآن، در احکام نظری، بدون تفسیر امام معصوم، مقرون به صحت نیست.»

بیان و استدلال شیخ حر عاملی دلالت دارد بر اینکه: آن چه ضرورت وجود معصوم  و امام را ایجاب می کند، نیاز به تفسیر قرآن و لزوم تفسیر آن از سوی معصوم است، و راه دیگر غیر از تفسیر قرآن از جانب معصوم برای فهم قرآن وجود ندارد، چنان که در الفوائد المدنیه فی الرد علی من قال بالاجتهاد و التقلید آمده است: «لا سبیل لنا فیما لا نعلمه من الاحکام النظریة الشرعیة ــ اصلیة کانت او فرعیة ــ الا السماع من الصادقین ــ علیهم السلام ــ و انه لا یجوز استنباط الاحکام النظریه من ظواهر کتاب اللّه  و لا ظواهر السنن النبویه ما لم یعلم احوالهما من جهة اهل الذکر ــ علیهم السلام ــ بل یجب التوقف و الاحتیاط فیها.» (استرآبادی [بی تا]: 48) «یعنی: آن چه از احکام نظری شرعی ــ چه اصلی باشد چه فرعی ــ را نمی دانیم، برای ما راهی برای دانستن جز از طریق شنیدن از پیشوایان راستگو (ع) نیست، و استنباط احکام نظری از ظاهر کتاب خدا و ظاهر سنت های پیامبر(ص) ــ در صورتی که از سوی اهل ذکر و امامان معصوم (ع) توضیحی نرسیده باشد، جایز نیست، بلکه واجب است نسبت به ظاهر کتاب خدا و ظاهر سنت پیامبر (ص) توقف و احتیاط کرد و رأی صادر نکرد».

پاره ای بر اساس منحصر کردن راه فراگیری معارف قرآن به تفسیر و تعلیم معصومین(ع)، عقیده دارند که جواز تفسیر و استنباط از قرآن، بر مذهب کسانی موجه است که انکار دارند بر اینکه پیامبر (ص) برای تمام زمان ها معصوم مسئولی را جانشین کرده باشد که آن معصوم مرجع مردم بوده باشد و به آن چه را که مردم تا روز قیامت بدانها نیازمند هستند از طریق وحی (نه از طریق رأی) عالم اند (استرآبادی [بی تا]: 29ـ28). اما کسی که ایمان دارد به اینکه پیامبر (ص) عالم برخوردار از علم وحیانی و لدنی، و معصوم را به عنوان پشتیبان خود معرفی کرده است برای او عقیده به جواز استنباط از قرآن و تفسیر آن، موجه نیست.

دلایل کسانی که فهم قرآن را منحصر به تفسیر معصوم می دانند

1. خداوند متعال راه درست زندگی را به انسان تعلیم داده است که انسان با پیمودن آن راه به هدف متعالی و مقدس زندگی و خلقت نائل می شود. راهنمایی برای رسیدن به مقصود را هدایت می نامند. در آیه 73 سوره آل عمران هدایت نامیدن هر هدایتی غیر از هدایت خداوند نفی شده: «و لا تؤمنوا الا لمن تبع دینکم قل ان الهدی هدی الله» این آیه دلالت می کند بر اینکه هدایتی قوی تر (صحیح تر) و همچنین راهی صحیح تر از راه خداوند وجود ندارد، از این رو، باید هدایت خداوند متعال علم جازم و قطعی را که مطابق با واقعیت بوده است به ارمغان آورد، در حالی که هدایت خداوند نباید به رخدادی اختصاص داشته باشد و نسبت به واقعه دیگر هدایت الهی وجود نداشته باشد، زیرا هدایت خداوند، منت و احسان خداوند بر انسان است، و منت گذاشتن نسبت به چیزی که موجود نیست، محال است و ترغیب کردن به چیزی که معدوم است، ممتنع است، راهی که مثمر علم جازم و قطعی است و مطابق با واقع و فراگیر نسبت به تمام رخدادهاست، جز از طریق معصوم امکان پذیر نیست، زیرا کتاب خداوند یعنی قرآن فی الواقع اکثر تعابیرش عمومات و ظواهراند، و نص و صریح که مفید یقین باشد شامل بیشتر وقایع نمی شود. سنت پیامبر (ص) همانند قرآن است، اجتهادات نیز ایمن از اشتباه و غلط نیست، زیرا آرای مجتهدان متناقض است، پس واجب است معصوم وجود داشته باشد تا اینکه هدایت خداوند صورت پذیرد (حلی 1402: 147).

از این استدلال به صراحت ضرورت هدایت خداوند متعال برای انسان آشکار می شود و هر هدایت دیگری غیر از هدایت خداوند، هدایت حقیقی نیست و راه تحصیل هدایت مستقیما حقیقی، منحصر به تعلیم معصوم است، و برای انسان کسب هدایت حقیقی از طریق قرآن ممکن نیست و قرآن به تنهایی برای کسب هدایت کافی نیست. چون که بیانات قرآن عمومات و ظواهراند که توجیهات متعدد را بر می تاباند، پس با تفسیر معصوم امکان کسب هدایت از قرآن فراهم می شود.

2. دلیل دیگری که دلالت دارد بر این که فهم قرآن فقط از طریق معصوم ممکن است توجه به وصف قرآن است که خود در آیات بسیاری به سان «بیّنات» معرفی شده است:

انزل فیه القرآن هدی للناس و بیّنات من الهدی و الفرقان (بقره: 185)

فان زللتم من بعد ما جاءتکم البیّنات فاعلموا ان اللّه  عزیز حکیم (بقره: 209)

همچنان که آیات قرآن نیز به «بیّنات» توصیف شده است:

سوره انزلناها و فرضناها و انزلنا فیها آیات بیّنات (نور: 1)

و کذلک انزلناه آیات بیّنات.... (حج: 16)

آن چه امکان یا عدم امکان فهم قرآن برای انسان را بیان می کند، مفهوم و معنای «بیّنات» است، بیّنات بر چیزی اطلاق می شود که هیچ خطا و نقصان یا ابهام با آن آمیخته نباشد. به تعلیم و آموزشی که احتمال صحت دارد بیّنات گفته نمی شود، زیرا بیّنات از بیان گرفته شده، و بیان، یعنی چیزی که اگر کسی، در آن نظر افکند، برای وی افاده علم و یقین می کند، لذا اموری که ظن آور است و احتمال قوی نسبت به درستی آن وجود دارد، بیّنات شمار نمی آید و امور ظن آور قائم مقام آن نمی شود (حلی 1402: 305) پس در بیّنات خطا و پریشانی وجود ندارد (همان: 84).

بر اساس تفسیری که «بیّنات» دارد و اطلاق «بیّنات» بر قرآن و آیه های آن، لازم است که بیّنات بودن آن برای انسان محقق و ثابت شود، راه هایی که بیّنات بودن آن را اثبات می کند عبارت اند از خود قرآن، که بیّنات بودن خودش را اثبات می کند، یا سنّت بیّنات بودن قرآن را اثبات می کند یا با بیان معصوم بیّنات بوده آن اثبات می شود.

قرآن بیّنات بودن خود را اثبات نمی کند، زیرا قرآن مشتمل بر الفاظ مشترک است که برای دو یا چند معنا وضع شده اند و اینکه کدام معنای آن مقصود و مراد متکلم و نازل کننده وحی بوده است مشخص نیست و از این جهت مجمل است و به هر معنایی تفسیر شود احتمال صحت و درستی آن وجود دارد، طبیعتاً احتمال عدم صحت و نادرستی هم دارد، همچنین قرآن مشتمل بر آیات متشابه است که اگر به معنایی تفسیر شود، شباهت به حق و درستی دارد، و وجهی برای حق بودن آن می توان ارائه کرد، ولی حق بودن آن تفسیر و معنا مسلم نیست. در قرآن آیات ناسخ و منسوخ وجود دارد، اما قطع و یقین به اینکه کدام آیه از حیث حکم و دستور نسخ کننده و کدام نسخ شده است ممکن نیست، و بعض آیات هم با درک چیزی که در تقدیر است تفسیرپذیر است، ولی قطع و یقین به چیزی که در اضمار و تقدیر است ممکن نیست. همچنان که از حیث منطقی الفاظ معنای وضعی حقیقی دارند و به مناسبتی در معنای دیگر که مجازی است استعمال می شوند، استعمال های مجازی هم در قرآن وجود دارد ولی جزم به موارد آن ممکن نیست.

از طریق سنت هم بیّنات بودن قرآن اثبات پذیر نیست، زیرا سنت از راه منقولات بازگو شده اند که متن بیشتر آن روایات غیریقینی اند و معلوم نیست که این متن همان گفتار معصوم باشد و دلالت بیشتر روایاتی که حاکی سنت هستند نیز غیریقینی اند، در نتیجه بیّنات بودن قرآن از راه سنت هم اثبات نمی شود.

وقتی که قرآن خود را با تعبیر «بیّنات» وصف می کند، حتماً راهی برای دریافت قطعی و یقینی و مبرّا از خطا و پریشانی معارف و دستورات قرآن وجود دارد، و آن راه اگر خود قرآن و سنت نیست، باید مفسر قرآن وجود داشته باشد که از فهم قطعی و یقینی از قرآن نصیبی برده باشد و دیگران بتوانند از طریق او سهم و بهره از قرآن برگیرند، پس مفسر یا معصوم است یا نیست، اگر معصوم نباشد ارتکاب خطا و تفسیر نادرست به او ممکن است، چون که خطا بر غیرمعصوم ممکن است، در نتیجه جز به گفتار و تفسیر معصوم از قرآن، تحصیل جزم و یقین به مقاصد قرآن و مرادات وحی ممکن نیست و جز معصوم کسی مقاصد و مرادات وحی و قرآن را نمی داند، از این رو، با تفسیر و تعلیم معصوم از قرآن، بیّنات بودن قرآن آشکار می شود و فقط تبیین و تعلیم او قطعاً و جزماً حق و درست است، و معرفت و فهم یقینی از طریق تفسیر معصوم به دست می آید، زیرا جزم، به معرفت و فهمی اطلاق می شود که با وجود آن معرفت و فهم، احتمال صحت فهم متناقض آن منتفی باشد، و با تفسیر معصوم، چنین معرفتی به دست می آید.

نتیجه ای که از این مقدمات به دست می آید این است که پس در هر زمانی معصوم وجود دارد، زیرا نیاز به کسب معرفت جزمی و یقینی از قرآن در هر زمانی وجود دارد، لزوماً معصومی هم وجود دارد که پاسخگوی نیازها باشد، طبیعتاً همو امام هم هست و امام بودن غیر او محال است زیرا مردم از فهم و معرفت او باید تبعیت نمایند. (حلی 1402: 84، 306)

3. سومین دلیل که تفسیر و فهم قرآن را منحصر به معصوم می داند، فلسفه نزول قرآن است، نزول قرآن در جهت فلسفه آفرینش انسان است، هدف آفرینش انسان، کسب تعالی در دو بُعد علم و عمل است. قرآن برای کسب معرفت در امور نظری و تحصیل دستورات به منظور عمل به آن هاست، فلسفه دیگری برای نزول قرآن نیست، منحصراً برای تحصیل علم و معرفت و عمل کردن به آن نازل شده است.

به یقین تحقق فلسفه نزول قرآن محال و ممتنع نیست و حتماً راهی برای تحقق فلسفه نزول وجود دارد. آن راه یا مراجعه مستقیم به خود قرآن است، یا استمداد از تفسیر و تعلیم معصومین است، مراجعه مستقیم راه رسیدن به هدف نزول قرآن نیست، زیرا قرآن مشتمل بر الفاظ مشترک است که آن الفاظ برای دو یا چند معنا وضع شده است. اینکه کدام معنا مقصود و مراد است، مشخص نیست، و مدلول و مقصود الفاظ مشترک از خود الفاظ شناخته نمی شود، همچنین قرآن آیه های به ظاهر معارض با یکدیگر و آیه های متشابه دارد، لذا تحصیل علم و معرفت با مراجعه مستقیم به قرآن ممکن نیست، چون مراد و مقصود از آیات مجمل، متعارض و متشابه مشخص نیست. به همین جهت، مفسران در تفسیر آن آیات با همدیگر اختلاف و آرای آنان ارزشی برابر دارند، زیرا احتمال صحیح یا خطا بودن در مورد تفسیر هر یک از آن ها وجود دارد و تفسیر هیچ یک از آنان بر دیگری ترجیح و برتری ندارد، در نتیجه قول حق و فهم صحیح از تفسیر آن ها به دست نمی آید و از طریق غیرمعصوم و تفسیرهای احتمالی، شناخت حق و فهم درست غیرممکن است و راهی برای شناختن حق با تفسیر غیرمعصوم نیست، به ناچار معرف و شناساننده مقاصد آیات و قرآن باید وجود داشته باشد که تفسیر و گفتارش، حق بوده باشد و آن معرف منحصراً معصوم است و همو امام است (حلی 1402: 65)

4. آن چه استدلال یادشده را تکمیل می کند این ادعاست که قرآن گاهی به صورت رمز و معماوار و پیچیده پیام داده که مردم نمی توانند آن را بفهمند، به فراز زیر توجه فرمایید: «و ان القرآن فی الاکثر ورد علی وجه التعمیه بالنّسبة الی اذهان الرعیة و کذلک کثیر من السنن النبویه (ص)» (استرآبادی [بی تا]: 47).

«تعمیه» که از واژه «عمی» مشتق شده و به معنای کورکردن است و کور گردانیدن در جایی استعمال می شود که گوینده سربسته و پوشیده سخن گوید و به معنای گفتن کلامی است که معانی آن پوشیده و ناصریح باشد. معماوار، پیچیده گفتن (رک. لغت نامه دهخدا). ادعای مدعی این است که: قرآن در بیشتر آیه ها نسبت به اذهان و ادراکات مردم به صورت پیچیده و سربسته وارد و نازل شد که مردم از آن آیات سر در نمی آورند، بسیاری از سنت های پیامبر(ص) نیز همین گونه است. در بیان دیگر گفته اند: «لزعمهم انّ القرآن نزل علی قدر عقول الناس و انهم مکلّفون علی استنباط الاحکام النظریة منه » (استرآبادی [بی تا]:29) یعنی: «اینکه غیر امامیه که معتقدند فهم قرآن و استنباط از قرآن برای مردم جایز است جهت آن این است که آن ها گمان کردند قرآن بر قدر و اندازه عقل ها و ادراکات مردم نازل شده و مردم مکلف اند احکام نظری را از قرآن استبناط کنند».

از اینکه دیدگاه امامیه در تقابل دیدگاه غیر امامیه مطرح شده، چنین نتیجه می گیریم که از نظر استرآبادی امامیه قرآن را فراتر از عقل ها و ادراکات انسان های متعارف می داند و قرآن را فهم پذیر برای آن ها نمی داند تا اینکه آن ها بتوانند احکام نظری خودشان را از قرآن به دست آورند.

چون که قرآن فراتر از عقول و ادراکات بشر است، علم به قرآن و معارف نهفته در آن به نوعی لازم بود به بشر ابلاغ شود، آن علوم و معارف را در نزد ائمه اهل البیت (ع) به ودیعت نهادند، چنان که مولی محمد امین استرآبادی گفته است:

« و مما یتعلق بکتاب اللّه  و سنة نبیه (ص) من نسخ و تقیید و تخصیص و تأویل، مخزون عند العترة الطاهرة (ع)» (استرآبادی [بی تا]: 47).

«و لانکارهم انّ علم القرآن من الناسخ و المنسوخ و المحکم و المتشابه و المؤول و غیرها عندهم (ع) خاصة» (همان: 29).

یعنی: «آن چه به کتاب خدا (قرآن کریم) و سنت پیامبرش (ص) مربوط می شود از قبیل نسخ شدن حکم در آیه ها، مقید شدن اوامر مطلق، تخصیص خوردن دستورهای عام و تأویل و ارجاع معنای ظاهری به معنای غیر ظاهری، در نزد عترت معصوم و خاندان مطهر پیامبر (ص) خزانه شده است. و غیر امامیه که استنباط احکام از قرآن را جایز می دانند و فهم قرآن را ممکن می دانند از آن رو است که آنان منکرند که علم قرآن ــ از قبیل ناسخ، منسوخ، محکم، متشابه، آیه های لازم التأویل و امور دیگر ــ فقط در نزد عترت معصوم پیامبر (ص) است.

5. در جوامع حدیثی امامیه روایاتی سراغ داریم که قرآن را فراتر از عقول و ادراکات بشر معرفی می کند و بر اساس آن احادیث تفسیر قرآن برای غیرمعصوم مجاز نیست، بعضی از آن ها را می آوریم.

1. عن جابر بن یزید الجعفی قال: سألت ابا جعفر علیه السلام عن شی ء من التفسیر فاجابنی، ثم سألته عنه ثانیة فاجابنی بجواب آخر، فقلت جعلت فداک کنت اجبتنی فی هذه المسأله بجواب غیر هذا قبل الیوم؟ فقال: یا جابر ان للقرآن بطنا و للبطن بطن و له ظهر و للظهر ظهر، یا جابر لیس شی ء ابعد من عقول الرجال من تفسیر القرآن: انّ الایة یکون اولها فی شی ء و آخرها فی شی ء و هو کلام متصل متصرف علی وجوه. (مجلسی [بی تا]: 91، 92) یعنی: «جابر جعفی می گفت از امام محمد باقر (ع) راجع به تفسیر آیه ای پرسیدم و امام پاسخی دادند، مجدداً از او تفسیر همان آیه را پرسیدم جواب دیگری دادند، جابر به امام عرض کرد جواب قبلی شما با جواب فعلی تفاوت دارد، امام پاسخ دادند: ای جابر، قرآن باطنی دارد و برای باطن آن نیز باطنی دیگر است و قرآن ظاهر دارد، ظاهر آن هم ظاهری دیگری دارد، ای جابر تفسیر قرآن از عقول و ادراکات بشر به دور است` و هیچ چیز از تفسیر قرآن دورتر از عقول و ادراکات مردم نیست، آیه قرآن اولش در مورد چیزی است و آخرش در مورد چیز دیگر، و آیه کلام و جمله متصل است که وجوه مختلف قابل تصرف و توجیه است»

2. عن بعض اصحاب أبی عبداللّه  (ع) ــ فی حدیث: ان ابا عبداللّه  (ع) قال لابی حنیفه: أنت فقیه العراق؟ قال: نعم، قال: فبم تفتیهم؟ قال: بکتاب اللّه  و سنة نبیه (ص)، قال: یا ابا حنیفه تعرف کتاب الللّه  حق معرفته؟ تعرف النّاسخ و المنسوخ؟ قال: نعم، قال: یا ابا حنیفة! لقد ادعیت علما، ویلک ما جعل اللّه  ذلک الا عند اهل الکتاب الذین انزل علیهم، ویلک و لا هو الا عند الخاص من ذریة نبینا محمد(ص) و ما ورثک اللّه  من کتابه حرفا... (حر عاملی 1410: ج 27، 47).

 

بعضی از یاران امام صادق (ع) از آن حضرت روایت کردند که به ابوحنیفه فرمودند: آیا تو فقیه عراق هستی؟ پاسخ داد: آری، فرمود به چه چیزی برای مردم عراق فتوی می دهی؟ پاسخ داد: به کمک کتاب خدا و سنت پیامبر خدا. فرمود: ای ابو حنیفه تو کتاب خدا را آن گونه که حق شناختن آن کتاب است باز می یابی می شناسی؟ ناسخ و منسوخ را می شناسی؟ پاسخ داد: آری، فرمود: ای ابو حنیفه علم بزرگی را ادعا کردی، وای بر تو. خداوند آن علم را جز نزد اهل قرآن ــ همان هایی که قرآن را بر آنان نازل فرمود ــ قرار نداده است، وای بر تو، آن علم جز در نزد فرزندان مخصوص از پیغمبر ما محمد (ص) وجود ندارد، خداوند حتی تو را وارث یک حرف از علم کتاب قرار نداده است...

3. عن زید الشّحام قال: دخل قتادة بن دعامه علی ابی جعفر (ع) فقال: یا قتادة انت فقیه اهل البصرة؟ فقال: هکذا یزعمون، فقال ابو جعفر (ع): بلغنی انک تفسّر القرآن؟ فقال له قتادة: نعم، فقال له ابوجعفر (ع): بعلم تفسّره ام بجهل؟ قال: لا بعلم، فقال له ابو جعفر (ع): فان کنت تفسّره بعلم فانت انت، و انا اسالک ــ الی ان قال ابو جعفر(ع): ــ ویحک یا قتادة ان کنت انما فسّرت القرآن من تلقاء نفسک، فقد هلکت و اهلکت، و ان کنت قد فسرته من الرجال، فقد هلکت و اهلکت، ویحک یا قتادة انما یعرف القرآن من خوطب به (حر عاملی 1410: ج 27، 185). یعنی: «امام محمد باقر (ع) به قتاده فقیه بصره فرمودند: به من خبر رسید که تو قرآن تفسیر می کنی؟ پاسخ داد: درست است امام فرمودند: آیا از روی علم قرآن را تفسیر می کنی یا از روی جهل؟ پاسخ داد: از روی علم، امام فرمودند: اگر از روی علم قرآن را تفسیر می کنی پس تو تویی... تا اینکه فرمود: ای قتاده وای بر تو، اگر قرآن را فقط از پیش خود تفسیر کردی، تحقیقاً هلاک شدی و دیگران را به هلاک افکندی، وای بر تو ای قتاده قرآن را فقط کسی می شناسد که به او خطاب شده است.»

روایات دیگری را هم در این باب در مجامع حدیثی و در ابواب پراکنده بحارالانوار و وسائل الشیعه سراغ داریم که نقل همه آن ها ضروری نیست و به همین نمونه ها از روایات بسنده می شود.

 

جمع بندی و استنتاج از شبهه و دلائل آن

از جمع بندی ادعای تعارض میان فهم پذیر و تفسیرپذیر بودن قرآن برای بشر با ضرورت وجود معصوم، و استدلال هایی که برای اثبات فهم ناپذیر و تفسیرناپذیر بودن قرآن برای بشر، و نیاز دایمی به تعلیم و تفسیر معصوم ذکر شد، نتیجه گرفته می شود که گروهی از پیروان مکتب عترت معصومین (ع)، ضرورت دایمی بودن وجود معصوم را بر فرض نیاز دایمی بشر به هدایت قرآنی، و لزوم تعلیم و تبیین قرآن به وسیله معصوم برای رفع نیاز بشر، مد نظر قرار داده اند، با این توضیح که قرآن فراتر از فهم و عقل بشر است، و خداوند علم قرآن را در نزد عترت معصوم پیامبر (ص) به ودیعت نهاده است، بشر جهت هدایت، نیاز دایمی به درک و استفاده از قرآن دارد، و برای بهره بردن از قرآن، لازم است از در مخصوص آن که عترت معصوم (ع) هستند، وارد شود، بر این اساس همیشه معصوم (ع) حضور دارد که قرآن را تفسیر کند و به بشر بفهماند. مراجعه مستقیم و بدون وساطت معصوم (ع) به قرآن سودمندی عاید نمی سازد و ای بسا زیان بخش است.

البته از منطق استدلال فهمیده می شود که نه تنها باید قرآن را اهل البیت (ع) تفسیر کنند، سنت نیز به وسیله آنان قابل فهم است، و سنت نیز از جهت نیاز به تبیین و تفسیر، با قرآن مشترک است. از این رو، اگر کسی قائل به امکان فهم قرآن و سنت باشد، منکر ضرورت استمرار وجود معصوم (ع) برای تمام زمان هاست.

گفتنی است که از بعضی بیان ها استنباط می شود که حتی روایات نیز برای تحقق وساطت معصوم در فهم قرآن کفایت نمی کند، باید تعلیم و تفسیر با حضور معصوم باشد. مراجعه به روایات در فهم قرآن از باب ضرورت و اضطرار است، نه اینکه واسطه قرار دادن روایات در فهم قرآن، طریق منجز و قطعی بوده باشد، از این رو، با غیبت معصوم«عج» فهم و تفسیر قرآن عملی نخواهد بود، و عملاً تا زمان حضور و ظهور، «فی الجمله» معطل خواهد ماند.

در مقابل گروهی دیگر از پیروان مکتب عترت و پیروان ائمه اهل البیت (ع) که در طول تاریخ اکثریت داشته و دارند تعارضی میان امکان فهم قرآن و لزوم استمرار وجود معصوم (ع) نمی بینند و آن ها را جمع پذیر با یکدیگر می دانند، و به امکان فهم قرآن و ضرورت معصوم برای تمام زمان ها اعتقاد راسخ و تزلزل ناپذیر دارند.

اگرچه دیدگاه نخست، شبهه ای بیش نبوده و نیست، تأثیر عمیقی در زندگی فردی و جمعی دینی داشته و دارد. جهت مقابله با شبهه و تأثیر آن، به نقد و ارزیابی شبهه و استدلال های آن می پردازیم.

منکرین فهم قرآن، منکر حجیت ذاتی آن نیستند

پاره ای گمان کردند کسانی که منکر فهم قرآن برای بشر عادی هستند، و فهم قرآن را منوط به تفسیر عترت(ع) می دانند، منکر حجیت ذاتی قرآن هستند، و در نقد این دیدگاه گفته اند:

« فلا معنی للتوقف فی کون قول اللّه  تعالی حجة... »

«ان القرآن کلامه تعالی یقینا، فاذا ظهر مراده تعالی فلا یمکن التأمل، لانه فی الحقیقه تأمل فی کونه تعالی حجّة یجب اتّباع قوله تعالی و امتثال امره و نهیه، و الاعتداد بخطاباته و احکامه، و لا یرضی بذلک کافر فضلا عن مؤمن» (بهبهانی 1206: 284-283). یعنی: «توقف کردن ــ و رأی به حجیت یا عدم حجیت ــ در حجت بودن گفتار خداوند متعال، بی معناست...»

«قرآن یقیناً کلام و سخنان خداوند متعال است، وقتی که مقصود و مراد خداوند متعال، آشکار شد، تأمل کردن و خودداری کردن نسبت به حجیت قرآن ممکن نیست، زیرا تأمل کردن در حجیت قرآن، در حقیقت تأمل کردن در حجت بودن خداوند متعال است که با حجت بودن خداوند متعال، پیروی کردن گفتارش، فرمانبرداری امر و نهی او، و اهتمام به خطاب و احکامش، واجب است. تأمل و تردید در حجت بودن خداوند متعال چیزی است که کافر بدان رضا نمی دهد و آن را نمی پذیرد تا چه رسد به مؤمن.»

در حالی که آنانی که فهم قرآن را به تفسیر و تبیین عترت (ع) وابسته می دانند، تردید در حجیت ذاتی قرآن ندارند و قرآن را به منزله حجت الهی قبول دارند، فقط ادعای آنان این است که ظاهر قرآن، ثابت نیست که قطعاً و یقیناً مقصود و مراد خداوند متعال باشد، آن چه بر اساس ظاهر قرآن، به خداوند نسبت داده می شود، ناصواب و باطل باشد با تفسیر و تبیین عترت (ع) مقصود و مراد خداوند متعال، به صورت قطعی و یقینی به دست می آید.

بنابراین، گفتار خداوند، حجت ذاتی و بالاصاله است و تفسیر و تبیین عترت (ع) آشکارکننده قطعی و یقینی مقصود و مراد خداوند متعال است.

نقد و ارزیابی شبهه و استدلال های آن

موضع و منظر نقد، مبتنی بر این است که برای بشر قرآن فهم پذیر و درک پذیر است و مراجعه مستقیم به قرآن در کسب هدایت، مفید است و عقیده به فهم پذیر بودن قرآن، مستلزم انکار امتیازات و فضائل علمی عترت معصوم پیامبر (ص) نیست، حتی فرقه های غیرامامیه از مذاهب اسلامی، منکر تقدم علمی آن ها نیستند، و همه پیروان امامان معصوم (ع) آن ها را خزاین علم الهی و معارف ربّانی و قرآنی می دانند، و لزوم کسب معارف و علوم قرآنی از طریق پیشوایان معصوم (ع) را قبول دارند و آن ها را در علم و مناصب دینی و سیاسی، مقدم می دانند، جز اینکه در فهم پذیر بودن قرآن برای بشر عادی، با اهل شبهه اختلاف دارند و با قبول امکان فهم قرآن، برای غیرمعصوم، خود را بی نیاز از امام معصوم (ع) نمی داند، و لزوم وجود امام معصوم (ع) برای تمام زمان ها با امکان فهم قرآن را جمع کردند. از این رو، آن چه اهل شبهه به آن التزام پیدا کردند، از حیث بنا و مبنا باطل است. در این نقد بطلان مبنا و در نتیجه بطلان بنا را آشکار می کنیم.

1. علت نیاز به امام معصوم (ع) منحصر به لزوم تبیین قرآن نیست

اساسی ترین مبنای تعارض میان فهم پذیر دانستن قرآن با لزوم امام معصوم (ع) این است که تنها علت نیاز به امام معصوم (ع) لزوم تفسیر و تبیین قرآن است. اگر علت نیاز به امام معصوم (ع)، منحصر به لزوم تفسیر و تبیین نباشد، تعارض و تنافی ای تصور نمی شود، زیرا وجود امور و اسباب دیگر، مستلزم لزوم و ضرورت امام معصوم خواهد بود، بنابراین، پندار اساسی اهل شبهه این است که تنها علت ضرورت امام معصوم، فهم ناپذیر بودن قرآن است. در حالی که چنین انحصاری در طول تاریخ اعتقاد به ضرورت وجود امام معصوم (ع) فقط به وسیله پیروان شبهه تعارض فهم پذیر بودن قرآن با لزوم امام (ع) مطرح شد، و پیروان مکتب عترت (ع) چنین عقیده ای را نداشتند، حتی نیاز به تفسیر قرآن را مهم ترین سبب نیاز به معصوم (ع) نمی دانستند تا چه رسد به اینکه تنها سبب نیاز به معصوم بدانند، اگرچه تبیین معصوم (ع) از قرآن را اوج بهره برداری از آن می دانند، پذیرش تعبدی تفسیر معصوم (ع) از قرآن را واجب می دانند، کمال استفاده از قرآن، با تفسیر معصوم (ع) ممکن است، اما ضرورت وجود امام (ع) مبتنی بر لزوم تفسیر معصومانه قرآن نیست (نک. علم الهدی 1411: 409ـ430؛ آملی 1417: 409ـ494؛ انصاری 1416: 290، 297ـ299).

2. انحصار فهم قرآن به معصوم، مستلزم دور است

اگرچه کسانی که فهم قرآن را منحصر به معصوم (ع) می دانند قرآن را ذاتاً حجت می دانند، ولی حجتی می دانند که کسب نور و هدایت از آن، مستقیماً برای بشر عادی ناممکن است، در نتیجه حجیت قرآن منوط به بیان و تفسیر معصوم (ع) است، و بدون بیان و تبیین معصوم (ع)، احراز حجیت قرآن برای بشر عادی، ممکن نیست، در حالی که پذیرش تعبدی تبیین معصوم (ع) نیازمند تأیید خداوند متعال است، زیرا فهم و تفسیر معصوم (ع) ذاتاً از حجیت برخوردار نیست، و در حجیت به حکم خداوند بستگی دارد، لذا حجیت بیان معصوم در قرآن ذکر شده است، چنان که فرمودند:

ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا (حشر: 7)

اطیعوا اللّه و اطیعوا الرسول... (نساء: 59)

و انزلنا الیک الذکر لتبیّن للناس ما نزّل الیهم (نحل: 44)

از این رو، حجیت قرآن به بیان معصوم (ع) و حجیت بیان معصوم (ع) به قرآن، بستگی پیدا می کند که منطقاً باطل است، در نتیجه قرآن باید برای غیرمعصوم فهم پذیر باشد تا اینکه بر اساس حکم قرآن، بیان معصوم (ع) تعبداً پذیرفته شود.

3. انحصار فهم قرآن به معصوم، مستلزم انکار اعتبار بیان معصوم (ع) است

حجیت برهان و حجیت قرآن و بیان معصومین (ع) با همدیگر متفاوت است، برای حجیت برهان ضوابط منطقی وجود دارد، اما حجیت قرآن به معجزه بودن و حجیت بیان معصومین (ع) به پشتوانه اعجاز قرآن وابسته است، لذا در پذیرش برهان، تعبد و تسلیم ایمانی وجود ندارد، ولی نسبت به قرآن و بیان معصومین (ع) پذیرش تعبدی وجود دارد، قرآن به جهت معجزه بودن پذیرش تعبدی خودش را تأمین می کند، ولی بیان معصومین (ع) با حکم قرآن پذیرش تعبدی پیدا می کند، هر گاه فهم پذیر بودن قرآن برای بشر عادی انکار شود، ریشه و اساس پذیرش تعبدی بیان معصومین (ع) انکار شده، درنتیجه اعتبار بیان معصومان (ع) هم از بین می رود و از مصادیق این کلام می شود که «یکی بر سر شاخ بن می برید».

4. انحصار فهم قرآن به معصوم، با بیان معصومین (ع) منافات دارد.

در بیانات عترت پاک پیامبر (ص) روایات و تعلیماتی وجود دارد که فهم قرآن را برای عموم مردم ممکن می داند، ذکر همه روایات در مقاله اطاله کلام است. گزیده ای از روایات ذکر می شود: امیرالمؤمنین علی (ع) در خطبه 156 نهج البلاغه می فرمایند:

« علیکم بکتاب اللّه ، فانّه الحبل المتین، و النور المبین، و الشفاء النافع و الرّی الناقع، و العصمة للمتمسک، و النجاة للمتعلق....» یعنی: «بر شما باد به کتاب خدا، به درستی که آن ریسمان محکم و استوار، و نوری هویدا، و شفاء سودکننده، و سیرابی تسکین کننده تشنگی را، و نگهداشت مرچنگ در زننده را، و رستگاری، در آویزنده را...»

مسلم است صفاتی که امیرالمؤمنین (ع) در خطبه 133 نهج البلاغه برای قرآن برشمردند، در صورت فهم قرآن، حاصل می شود. اگر شخصی فقط قرآن را تلاوت کند آن امتیازات کسب نمی شود.

« و کتاب اللّه  بین اظهرکم ناطق لایعیا لسانه، و بیت لا تهدم ارکانه، و عز لا تهزم اعوانه» یعنی: «کتاب خدا پیش شماست گوینده ای، در نماند، و زبانش عاجز نمی گردد، و خانه ای که رکن های آن ویران نشود، و عزتی و غلبه ای که یاران او به هزیمت نبرند»

 

اینکه در خطبه 18 فرمودند: زبان قرآن کُند و عاجز نیست و در نماند، مقصود این است که قرآن برای عموم قابل فهم و استفاده است.

«و اللّه  سبحانه یقول: ما فرطنا فی الکتاب من شی ء» (انعام: 38) و فیه «تبیان لکل شی ء» (نحل: 89)  و ذکر ان الکتاب یصدق بعضه بعضا، و انه لا اختلاف فیه، فقال سبحانه: لو کان من عند غیراللّه لوجدوا فیه اختلافا کثیرا (نساء: 82)

 یعنی: خدای تعالی می گوید: «در قرآن هیچ چیزی را فروگذار نکردیم» و در او بیان همه چیز است، و نیز خاطر نشان شد که تحقیقا کتاب و قرآن بعضی بعضی را تصدیق و تأیید می کند و در او اختلافی نیست، پس گفت او تعالی: «و اگر باشد از نزد غیر خدا هر آینه بیابند در او خلاف کردنی بسیار».

یا در خطبه 110 می فرمایند: « و تعلموا القرآن فانه احسن الحدیث، و تفقّهوا فیه فانه ربیع القلوب، و استشفوا بنوره فانه شفاء الصدور... » یعنی: «و بیاموزید قرآن را،که آن خوب ترین و بهترین سخن است، و دریابید در او، به درستی که آن بهار دل هاست، و طلب شفا کنید به نور او، به درستی که آن شفای سینه هاست...»

در این بیانات نورانی امیرالمؤمنین علی (ع) فراخوانی است به فهمیدن کتاب خدا و بهره بردن از آن. اگر کتاب خدا برای عموم سودمند و فهم پذیر نمی بود، چنین دعوتی صورت نمی گرفت.

5. انحصار فهم قرآن به معصوم (ع) با رفتار معصوم منافات دارد

معصومین (ع) نحوه استفاده از قرآن را به شاگردان خود تعلیم می دادند، همین عمل آن ها دلالت دارد که آن ها قرآن را فهم پذیر برای عموم می دانستند، گزیده هایی از روایات در این زمینه را ذکر می کنیم.

1. زراره از امام باقر (ع) می پرسند: از کجا دانستی که مسح بر قسمتی از سر و پاهاست؟ امام در پاسخ فرمودند: چون که در آیه شش سوره مائده برؤسکم و ارجلکم آمده، از کلمه «باء» که دلالت بر «تبعیض» می کند، مسح بر قسمتی از سر و پاها واجب است (حر عاملی 1410: ج 1، 143؛ نوری طبرسی 1407: ج 1، 316).

 

2. عبدالاعلی به امام صادق (ع) عرض کردند که براثر لغزش ناخن انگشت او افتاد و انگشت خودشان را باند پیچی کردند پرسید وضوء جبیره چگونه انجام می شود؟

امام در پاسخ فرمودند: حکم این مسأله و امثال آن از کتاب خدا دانسته می شود که فرمود: «بر شما در دین حرج و سختی قرار داده نشد» (حج: 78) بر روی پارچه زخم بندی، مسح نما (حر عاملی 1410: ج 1، 464؛ نوری طبرسی 1407: ج 1، 338).

3. از علی (ع) نقل شده که از پیامبر (ص) راجع به کیفیت وضوء و غسل با وجود مانع نفوذ آب بر پوست، پرسیدند، پیامبر (ص) پاسخ دادند: در جنابت و وضوء، مسح کردن بر پارچه زخم بندی، کفایت می کند، مجدداً پرسیدند: با وجود سرما از استعمال آب خوف داشته باشد، حکم چیست؟ پیامبر (ص) آیه 29 سوره نساء را قرائت فرمودند: و لا تقتلوا انفسکم ان اللّه کان بکم رحیماً (حر عاملی 1410: ج 1، 466).

حدیث مشابه دیگری در مستدرک الوسائل نقل شد (طبرسی 1407: ج 1، 388).

4. زراره و محمد بن مسلم از امام باقر (ع) پرسیدند: دلیل وجوب قصر نماز مسافر چیست؟ با اینکه در آیه 101 سوره نساء قصر خواندن نماز در سفر را بدون حرج و گناه وصف فرمودند که دلالت بر رخصت می کند. امام در پاسخ آیه مذکور را با آیه 158 سوره بقره تفسیر کردند مبنی بر اینکه انجام طواف در حج و عمره را بدون حرج و گناه گزارش فرمودند، در حالی که طواف، واجب است، چون تعبیرها در هر دو آیه مشترک است، حکم واحد از هر دو آیه استفاده می شود (طبرسی 1408: ج 3، 154؛ حر عاملی 1410: ج 8، 517؛ نوری طبرسی 1407: ج 6، 542)، موارد دیگری هم وجود دارد که امامان معصوم (ع) شاگردان و مخاطبان خودشان را به قرآن ارجاع می دادند، برای رعایت اختصار از ذکر آن ها خودداری می کنم.

6. انحصار فهم قرآن به معصوم (ع) با خود قرآن منافات دارد

طرف خطاب در قرآن کریم، گروه یا قشر خاصی نیستند، از همین لحاظ در قرآن در معرفی این کتاب آمده: و ما هی الا ذکری للبشر (مدثر: 31) که مرز بشریت را شامل  می شود و «ذکر» برای «بشر» است و ما هو الّا ذکر للعالمین (قلم: 52) شمول آن عالمی و جهانی است، لذا در قرآن خطاب های متعدد آمده است از قبیل یا ایها الناس ، یا اولی الالباب ، یا اولی الابصار ، یا اهل الکتاب ، یا ایها الذین آمنوا ، یا ایها الرسل ، و یا ایهاالرسول که این عناوین و خطاب ها با همدیگر تفاوت دارند، بعضی ها وظیفه پیامبر (ص) را بیان می کند که البته آن وظیفه فهم پذیر برای دیگران است، و بعض دیگر خطاب به عموم مردم و بعض دیگر خطاب به اهل ایمان یا اهل کتاب و امثال آن است. اگر آن ها آن خطابها را درک نکنند، مخاطب قراردادن آن ها چه معنایی می تواند داشته باشد؟ در حالی که قرآن همگان را دعوت به تدبر (محمد : 24)، تحدی (اسراء: 88) و تعقل (عنکبوت: 43) کرده است، و دعوت قرآن گویاترین دلیل بر فهم پذیر بودن قرآن برای همگان و عموم انسان هاست، در نتیجه راهی که قرآن برای تفهیم و انتقال پیام خودش به عموم افراد و همه نسل ها و زمان ها و مکان ها در پیش گرفته، راه عقلایی و شیوه متداول در میان خردمندان و عقلاست.

البته به کار گرفتن راه عقلایی در انتقال پیام و تفهیم، منافاتی با داشتن راه ویژه و مخصوص ــ که نیازمند تبیین باشد ــ ندارد، زیرا از مقتضای دستورات کلی و عمومی برای همه زمان ها و مکان ها و اشخاص، نیازمندی به تبیین وجود دارد.

از این رو، ادعای «ورود قرآن به صورت سربسته و معماگونه» نه تنها ادعای بدون دلیل است، بلکه خلاف بداهت و ضرورت است به اینکه بشر طرف دعوت باشد، ولی به گونه ای با طرف دعوت سخن گفته شود که نفهمد، چنان که میرزای قمی در نقد ادعای مذکور گفته است: «بداهت و ضرورت حکم می کند به اینکه خداوند متعال رسول خود(ص) را مبعوث فرمود، و قرآن را با زبان قوم و ملتش به سوی او نازل کرد، و قرآن مشتمل بر اوامر و نواهی خداوند می باشد، دلیل های شناخت خداوند را در بردارد، قصه های گذشتگان را بیان کرده، وعده و وعیدها را شامل می شود و به آن چه اتفاق خواهد افتاد خبر داده است، بیان اوامر، نواهی، دلائل شناخت خداوند و امثال آن جز برای اینکه قوم و ملت پیامبر (ص) مبعوث آن را بفهمند و برای آن اعتبار قائل شوند، نبوده است. آن قوم، بدون بیان و تفسیر پیامبر (ص) قرآن را فهمیدند و یقین به مقصود و مراد خداوند متعال پیدا کردند، و قرآن نسبت به آن ها به صورت لغز و معما اعلام نشده، با اینکه اگر لغز و معما هم می بود، تیزهوشان اهل دقت از همزبانان پیامبر (ص) و آشنا به اصطلاح، آن را می فهمند» ([بی تا]: ج 1، 393).

بر اساس بیان میرزای قمی، محتوای قرآن چیزهایی هستند که برای بشر فهم پذیرند، گذشتگان و بشارتها و انذارها، امور فهم پذیر برای بشر هستند، و تاریخ هم مؤید میرزای قمی است که با تلاوت آیات به وسیله پیامبر (ص) و فهم آیات قرآن، پیامبر (ص) مورد تصدیق قرار گرفت و به آن حضرت ایمان آورده اند.

7. انحصار فهم قرآن به معصوم (ع) با معجزه بودن قرآن منافات دارد

با توجه به اینکه پیامبر (ص) مدعی ارتباط وحیانی با خداوند متعال بودند، برای اثبات ادعا، ارائه معجزه و سند نبوت ضروری بود، مهم ترین معجزه پیامبر (ص) قرآن است، اگر قرآن برای بشر فهم پذیر نمی بود و نیست، در معجزه بودن تردید واقع می شود، بر این اساس میرزای قمی گفته اند: «اصل دین و اثبات آن، منحصراً مبتنی بر قابل فهم بودن قرآن برای بشر می باشد، زیرا نبوت فقط با معجزه اثبات می شود، شکی نیست از اینکه آشکارترین، بزرگ ترین، متقن و محکم ترین معجزه های پیامبر (ص) همانا قرآن است. برجسته ترین و قوی ترین صورت معجزه بودن آن، بلاغت آن است، نه اینکه فقط اسلوب قرآن با اسلوب سایر سخنان متفاوت است. پنهان نیست اینکه بلاغت عبارت است از اینکه سخنان فصیح با مقتضای حال هماهنگ و سازگار باشد، سازگاری سخنان فصیح با مقتضای حال، جز با شناختن معانی سخنان دانسته نمی شود» ([بی تا]: ج 1، 393).

قرآن نه تنها در عصر رسالت (ص) سند و دلیل متقن بر اصل دین و نبوت بوده، بلکه در عصر حاضر نیز حجت خداوند متعال بر بشر است، تنها معجزه جاودان و باقی است که به هنگام فرارسیدن ظلمات و گمراهی ها پرتو روشنایی آن، راه را برای بشر روشن می کند، باب معرفت است که به سوی ملکوت رهنمون است، با امکان فهم پذیری آن، انسان می تواند به آن چنگ آورد و به سوی مقصد به حرکت درآید.

 

تأیید حدیث ثقلین برای فهم پذیر بودن قرآن برای همگان

حدیث شریف ثقلین که مورد قبول فریقین است و تواتر آن ادعا شده است (المراجعات، نامه هشتم) از پیامبر (ص) نقل شده که می فرماید:« انی تارک فیکم الثقلین، ما ان تمسّکتم بهما لن تضلوا بعدی، احدهما اعظم من الاخر، و هو کتاب اللّه  حبل ممدود من السماء الی الارض، و عترتی اهل بیتی و لن یفترقا حتی یردا علی الحوض، فانظروا کیف تخلفونی فیهما » (مجلسی [بی تا]: ج 23، 108). یعنی: «من در میان شما دو چیز گران قیمت باقی گذاشتم اگر به آن ها چنگ زنید هرگز بعد از من گمراه نمی شوید، هر یکی از آن ها بزرگتر از دیگری است که عبارت اند از کتاب خدا ریسمانی که از آسمان به زمین کشیده شد، و عترت من که اهل بیت من است و آن ها از همدیگر جدا نمی شوند تا اینکه کنار حوض کوثر بر من وارد شوند، بنگرید چگونه با آن ها پس از من رفتار می کنید.»

علامه مجلسی در بیان مقصود از جدایی ناپذیر بودن قرآن و اهل بیت (ع) گفته اند: «مقصود از جدایی ناپذیر بودن قرآن و اهل بیت (ع) این است که لفظ قرآن همان گونه که نازل شد، تفسیر و تأویل آن، نزد اهل بیت (ع) است، و آن ها به صحت قرآن شهادت می دهند؛ و قرآن به حقانیت و امامت اهل بیت (ع) گواهی می دهد، ایمان به هر یک از آن ها نیاورده مگر کسی که به دیگری ایمان آورده باشد» (مجلسی [بی تا]، ج 23: 126).

اینکه هر یک از آن ها در تأیید «ثقل» دیگر شهادت به صحت و حقانیت می دهند، دلیل آن است که هر یک از آن ها در حجیت استقلال دارند و قرآن برای همگان فهم پذیر است، اگر قرآن برای همگان فهم پذیر نباشد در حجیت نمی تواند استقلال داشته باشد، در حالی که مقتضای عطف اهل بیت (ع) به قرآن این است که هر یک مستقلاً افاده حجیت می کنند، چنان که میرزای قمی گفته اند: «فان الامر بالّتمسک بالکتاب... سیّما مع عطف اهل البیت (ع) علیه ــ صریح فی کون کل منها مستقلاً بالافادة، و عدم افتراقهما ــ کما فی بعضی روایاته ــ لا یدل علی توقف فهم جمیع القرآن ببیان اهل البیت علیهم السلام...»([بی تا]: ج 1، 394) یعنی: «دستور چنگ آوردن به قرآن ــ مخصوصاً با عطف شدن اهل بیت (ع) بر آن صریح و روشن دلالت دارد در اینکه هر یک از آن ها در افاده و انتقال پیام، مستقل هستند، و جدا نشدن آن ها از همدیگر ــ چنان که در بعضی روایات ثقلین وارد شده است (مجلسی [بی تا]: ج 23، باب 7) دلالت نمی کند که فهم تمام قرآن بستگی به بیان اهل بیت (ع) دارد.

مقصود میرزای قمی این است که بعضی از مطالب قرآن با تفسیر و بیان اهل بیت (ع) فهمیده می شود، و بعض دیگر مستقلاً برای همگان فهم پذیر است. به هر حال حدیث ثقلین فهم پذیر بودن قرآن برای همگان را تأیید می کند. حدیث های دیگری در این معنا وجود دارد که از ذکر آن ها خودداری می شود (کلینی: ج 1، 69ـ67؛ حر عاملی 1410: ج 27، 124-106).

ظنی بودن فهم و برداشت بشری از قرآن

ادله ای که در لزوم رجوع به معصوم (ع) برای دریافت پیام قرآن و کسب هدایت از قرآن ارائه شد، در ظنی بودن فهم بشر از قرآن خلاصه می شود، همین اصل، آن ها را به فهم ناپذیربودن قرآن برای بشر عادی سوق داده است، و لذا انتساب مدرکات ظنی از قرآن به خداوند متعال را منع کرده اند، و فهم و درک ظنی از قرآن را هدایت و تبیین نمی دانند و مخالف فلسفه نزول قرآن تلقی کردند، در حالی که زندگی عقلایی اکثراً بر اساس اعتماد به ظن بنا شد. زیرا تحصیل یقین اکثراً ممکن نیست، و تفهیم و تفهم ها در نظام اجتماعی عقلایی بر ظن استوار است، چنان که علامه بهبهانی گفته اند:

«در بیشتر موارد حدیث یا سخنان علماء یا سخنان دیگران را ملاحظه می کنیم، آن چه را در ملاحظه دوم یا سوم یا... و بعد از نگاه دقیق و عمیق می فهمیم در بار اول نمی فهمیدیم، بلکه چه بسا در بار دوم یا سوم، مخالف آن چه در بار اول فهمیده بودیم برای ما ظاهر می شود و یا ضد فهم آن و یا نقیض فهم اولی برای ما آشکار می گردد و چه بسا در بار سوم خلاف آن چه در بار دوم باز می یابیم می فهمیم و به همین ترتیب...

از محقق شیروانی نقل شده که بیست بار الکافیه فی النحو مولی جامی را درس گفتم و هر بار چیزی فهمیدم که در سابق نفهمیده بودم (بهبهانی 1415: 118).

بر این اساس اگر اعتبار ادراکات ظنی انکار شود، نظام اجتماعی مختل می شود، و حرج و مشقت به وجود می آید، لذا به نظر نمی رسد کسی عملاً به اعتبار ادراکات ظنی پای بند

 

نباشد، چنان که علامه وحید بهبهانی مدعی شدند کسانی که اعتبار ظن را انکار کردند، خودشان به ظنون اعتماد می کنند، جز اینکه اسم آن را عوض کردند، و ظن را علم نامیدند (همان: 127-130).

از این رو، اگر فهم ظنی از قرآن را معتبر ندانیم، مطمئن به تحصیل یقین و علم هم نیستیم، ناگزیر لازم می آید در معرفت قائل به تعطیل شویم که بطلان آن آشکارتر از آن است که نیاز به بحث و استدلال داشته باشد. زیرا آن چه شفاها از ائمه معصومین (ع) کسب می شود، خالی از احتمال نیست از این جهت که آن چه فرمودند، مراد و مقصود آن ها به صورت قطع و یقین بر شنونده، مشخص و معین باشد. ثابت نیست، آن چه شنونده فهمیده، احتمال عقلایی داده می شود که مراد و مقصود متکلم نبوده باشد، همچنان که روایات ائمه معصومین (ع) کمتر از آیات قرآن معرکه آراء علماء نیستند، چه بسا عالمی از روایت چیزی می فهمد که در تضاد یا نقیض فهم عالم دیگر است با اینکه نسبت به فهم و درک همه آن ها اطمینان وجود دارد. بنابراین در مفاهمه رعایت نظام عقلایی لازم است، و شریعت برای مفید بودن، نظام عقلایی در تفهیم و تفهّم را در پیش گرفته است، چنانکه میرزای قمی گفته اند:

«از چیزهایی که بی نیاز از بیان و توضیح است اینکه مجرای عادت خداوند متعال در بیان احکام شرعی بر نطق و کلام استوار است، کلام همه اش افاده یقین نمی کند، بلکه بیشتر آن بر ظن استوار است از قبیل آنکه در حقیقت ها به اصالة الحقیقه عمل می شود، و در مجازها به قرینه ها عمل می شود با اینکه احتمال وجود قرینه دیگر داده می شود، همچنان که احتمال پنهان ماندن قرینه بر شنونده، و احتمال اشتباه شدن قرینه ای با قرینه دیگر وجود دارد و از پیامبری، و وصی ای و متکلمان گوناگون اعم از حکیم و عاقل یا سفیه و جاهل معهود نیست در حال سخن گفتن با مخاطب خود توقف نمایند در اینکه آیا برای او یقین به مقصود متکلم حاصل شد یا اینکه به ظن اکتفاء نمود و اگر توقف می کرد و سخنش را تکرار می نمود، درخواست تفسیر می کرد و بار دوم برایش بیان می نمود، باز هم غالباً آن احتمال ها از دیگر الفاظی که برای توضیح، به کار گرفته شد، منتفی نیست» (میرزای قمی [بی تا]: ج 1، 394).

 

اگر به صورت کلی ادعا شود همه آن چه غیرمعصوم از قرآن می فهمد ظنی و غیر قابل اعتماد است، ادعای بدون دلیل است، زیرا پاره ای از مطالب که از قرآن فهمیده می شود قطعی و نص است و پاره ای دیگر ظنی و در عین حال قابل اعتماد است (برای اطلاع بیشتر نک. بهبهانی 1415: 284-285).

البته از تسامح و تساهل از فهم از قرآن باید پرهیز شود. ظاهراً قرآن حیطه وسیع از موضوعات را تعلیم می دهد، یقیناً ادعای یک نفر بر اینکه مفسر قرآن است و همه موضوعات آن را به درستی فرا گرفته است و همه آن ها را می فهمد، ادعای بسیار بزرگی است، لازم است با کسب صلاحیت ها و تخصص های گوناگون در حوزه قرآن، اشخاص متعدد به کار تفسیر و تبیین قرآن بپردازند.

نتیجه و پایان

فکر تعارض فهم قرآن با لزوم دائمی بودن معصوم (ع) دارای مبنای نادرست بوده و با نفی مبنای تعارض، استنتاج می شود که بشر عادی در عین توان فهم قرآن نیاز به معصوم دارد و فکر لزوم دائمی بودن معصوم، مبتنی بر اندیشه فهم ناپذیر بودن قرآن نیست و هیچ تعارضی میان قبول قابلیت فهم قرآن برای همگان با دایمی بودن معصوم وجود ندارد.

البته معارف قرآن دارای مراتبی است. یقیناً بعضی از مراتب آن فقط با تبیین و تعلیم معصوم (ع) به دست می آید، و جز با بیان معصوم (ع) فهم پذیر برای بشر عادی نیست و لازم است به صورت تعبدی تفسیر معصوم (ع) پذیرفته شود، کسانی که اهلیت دارند، اشارات قرآن را دریابند، همچنان که اولیاء خداوند متعال لطائف قرآن را می فهمند، و حقایق را انبیاء دریافت می کنند، عموم مردم از کسب نورانیت و هدایت قرآن محروم نیستند.

منابع و مآخذ

ابوالقاسم ابن محمد حسن گیلانی، میرزای قمی] بی تا] القوانین المحکمه فی الاصول المتقنه، چاپ افست، تهران، انتشارات علمیه اسلامیة.

استرآبادی، محمد امین [بی تا]، الفوائدالمدنیة فی الرد علی من قال بالاجتهاد و التقلید، دارالنشر لاهل البیت (ع)،

بهبهانی، محمد باقر بن محمد اکمل الوحید (1415)، الفوائد الحائریه، قم، مجمع الفکر الاسلامی، چ اول،.

حر عاملی، محمد بن حسن (1410)، تفصیل وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعة، قم، مؤسسه آل البیت (ع) لاحیاء التراث.

ــــــــ [بی تا]، الفوائد الطوسیه به تحقیق سیدمهدی لاجوردی، قم، مطبعة العلمیة.

حلی، (علامه) حسن بن یوسف بن مطهر (1402)، الالفین فی امامة امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (ع)، بیروت، مؤسسه اعلمی، چاپ سوم.

ــــــــ (1417)، کشف المراد فی شرح تجریدالاعتقاد، تصحیح و تعلیق آیة اللّه  حسن زاده آملی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، چاپ هفتم.

ــــــــ (1416)، مناهج الیقین فی اصول الدین، تحقیق محمدرضا انصاری، چاپ اول.

شرف الدین موسوی، سیدعبدالحسین (1379)، المراجعات (رهبری امام علی در قرآن و سنت) ترجمه محمد جعفر امامی، چاپ دوم، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی.

طبرسی، ابو علی فضل بن حسن (1408)، مجمع البیان فی علوم القرآن، تصحیح و تحقیق رسولی محلاتی و یزدی طباطبایی، بیروت، دارالمعرفة، چاپ دوم.

علم الهدی، علی بن الحسین الموسوی معروف به شریف مرتضی علم الهدی (1411)، الذخیرة فی علم الکلام، تحقیق سید احمد حسینی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، چاپ اول.

مجلسی، محمد باقر [بی تا]، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، بیروت، دار احیاء التراث العربی.

نوری طبرسی، حسین (1407)، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، قم، مؤسسه آل البیت (ع) التراث، چاپ اول.

 

 

 

 

 

خواندن 2209 دفعه آخرین ویرایش در چهارشنبه, 20 اسفند 1393 12:00