ورود

ورود به سایت

نام کاربری *
رمز عبور *
به خاطر سپردن من
دوشنبه, 03 شهریور 1399 12:20

روایت لحظات آخر زندگی و شهادت حرّ بن یزید ریاحی

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

روایت لحظات آخر زندگی و شهادت حرّ بن یزید ریاحی

 

 

 

 

یکایک کسانی که با امام حسین بودند، در مبارزه معنوی و درونی پیروز شدند. آن سردار شجاعی که در میان دشمنان جایگاهی داشت، «حُرّبن‌یزید ریاحی» و از آن جایگاه صرفنظر کرد و به حسین ‌بن ‌علی پیوست، در این مبارزه باطنی و معنوی پیروز شد.
 
 
 
زمان تقریبی مطالعه : 3 دقیقه
روضه مصور شب چهارم محرم | حرّ بن‌ یزید ریاحی
 
 
 
حرّ اگر چه اقدامی سخت‌گیرانه کرد، اما رفتارش با امام محترمانه بود؛ حتی یک بار به حرمت خاص فاطمه (س) نیز اشاره کرد.

چون تصمیم کوفیان را برای جنگ با آن حضرت (ع) جدی دید نزد عمر بن سعد رفت و به او گفت: «آیا تو می‌خواهی با این مرد (امام حسین علیه السلام‌) بجنگی؟» گفت: «آری به خدا قسم چنان جنگی بکنم که آسان‌ترین آن افتادن سرها و بریدن دست‌ها باشد.» حر گفت: «مگر پیشنهادهای او خوشایندتان نبود؟» ابن سعد گفت: «اگر کار به دست من بود می‌پذیرفتم؛ ولی امیر تو (عبیداللَّه) نپذیرفت.»

پس عمر سعد را ترک کرد و در گوشه‌ای از لشکر ایستاد و اندک اندک به سپاه امام (ع) نزدیک شد، مهاجر بن اوس که در لشکر عمر سعد بود به حر گفت: «آیا می‌خواهی حمله کنی؟» حر در حالی که می‌لرزید پاسخی نداد. مهاجر که از حال و وضع حر به شک افتاده بود، او را مورد خطاب قرار داد و گفت: «به خدا قسم هرگز در هیچ جنگی تو را به این حال ندیده بودم، اگر از من می‌پرسیدند: شجاع‌ترین مردم کوفه کیست از تو نمی‌گذشتم (و تو را نام می‌بردم) پس این چه حالی است که در تو می‌بینم؟»

حر گفت: «به درستی که خود را میان بهشت و جهنم می‌بینم و به خدا سوگند اگر تکه ‌تکه شوم و مرا با آتش بسوزانند من جز بهشت چیز دیگری را انتخاب نخواهم کرد.» حر این را گفت و بر اسب خود نهیب زد و به سوی خیمه‌گاه امام (ع) حرکت کرد.

گفته‌اند که وی با حالی پریشان با امام مواجه شد و با اذعان به اینکه هرگز گمان نمی‌کرده است که کوفیان کار را به جنگ بکشانند، طلب بخشش کرد. امام برایش استغفار نمود و فرمود که تو در دنیا و آخرت آزاد مرد (حرّ) هستی.

موعظه کردن سپاه کوفه

حر پس از توبه رو در روی لشکر عمر بن سعد ایستاد و به نصیحت آنها پرداخت: «ای قوم آیا پیشنهادهایی که حسین (ع) به شما کرد باعث نشده تا خداوند شما را از جنگ با او باز دارد؟»

گفتند: «سخنت را به امیر عمر بن سعد بگو.» حر همین سخن را با عمر بن سعد باز گفت. پس عمر بن سعد گفت: «من به جنگ با حسین (ع) حریصم و اگر راهی دیگر جز این داشتم همان کار را می‌کردم.»

پس خطاب به لشکر گفت:
«ای مردم کوفه مادرانتان به عزایتان بنشینند؛ آیا این مرد شایسته را به سوی خود خواندید و گفتید: در یاری تو با دشمنانت خواهیم جنگید، اما اکنون که به سوی شما آمد دست از یاری‌اش برداشتید، در برابر او صف بسته می‌خواهید او را بکشید؟ شما جان او را به دست گرفته راه نفس کشیدن را بر او بسته‌اید، و از هر سو او را محاصره کرده‌اید و از رفتن به سوی زمین‌ها و شهرهای پهناور خدا جلوگیریش کرده‌اید، آن سان که هم چون اسیری در دست شما گرفتار شده نه می‌تواند به نفع خود کاری انجام دهد و نه می‌تواند زیانی را از خود دور کند، و آب فراتی که یهود و نصاری و مجوس از آن می‌آشامند و خوکهای سیاه و سگان در آن می‌غلطند بر روی او و زنان و کودکان و خاندانش بسته‌اید، تا جائی که از شدت تشنگی بی‌حال افتاده‌اند؛ چه بد حدیث محمد (ص) را درباره فرزندانش رعایت کردید، خدا در روز تشنگی (محشر) شما را سیراب نکند!»

شهادت

زمان توبه‌ی حرّ تا شهادت وی چندان به طول نینجامید. بنابر روایتی، حرّ از امام تقاضا کرد که چون نخستین کسی بوده که بر امام خروج کرده، اجازه دهد که نخستین مبارز و شهید باشد.

وی بلافاصله پس از پیوستن به امام، راهی میدان نبرد شد و پس از گفتگوی دوباره و بی‌نتیجه با عمربن سعد و بیان سخنانی در تقبیح رفتار زشت کوفیان، رجزگویان با آنان جنگید و سرانجام، پس از چندین نوبت نبرد و کشتن چهل و چند تن از دشمنان، به شهادت رسید.

 
 
منابع:
طبری، ج۵، ص۳۹۲، ۴۲۲
مفید، الارشاد، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۱۰۰ـ۱۰۱
ابن اعثم کوفی، ج۵، ص۱۰۱
انساب الاشراف، ج۲، ص۴۷۶، ۴۸۹
خواندن 168 دفعه