بنابراین برای شناخت عرفانهایی که برای رسیدن به حالتهاي روحی به مصرف موادمخدر توصیه میکنند، از عرفانهای آمریکایی شروع میکنیم، این بدان جهت است که عمده عرفانهایی که از موادمخدر استفاده میکنند، آمریکایی هستند.
کاستاندا هرچند بعدها از گیاهان اقتدار، به نیکی یاد نمیکند اما این را باور دارد که برای خواموشکردن گفتگویِ درون که اصلیترین هدف آموزههای دونخوان است، باید از گیاهان اقتدار که همان موادمخدر هستند، استفاده کرد. وی از ابعاد واقعی و زمینة اصلی نظام روحی که دونخوان به او میآموزد، در جریان سومین دورۀ آموزشاش، در حدود سال 1973 آگاهی مییابد. در این زمان موفق میشود گفتگوی درونی خویش را خاموش سازد و با «ناوال»[4] تماس حاصل کند. سرخپوستان بر این باورند کسی میتواند ناوال را بازشناسی کند و با او تماس پیدا کند که دارای ساختار انرژی همانند او باشد. دونخوان برای رساندن کاستاندا به این مرحله در طول ده سال مدام استفاده از موادمخدر را توصیه میکرد.
[1]. دیوید ام. وولف، روانشناسی دین، ترجمۀ محمد دهقانی، ص148.
[2]. همان.
[3]. آزتکها، تمدن آمریکای مرکزیرا در مکزیکمرکزی شامل میشدند که دارای اسطورهبسیار غنی بودند.آزتکها خود را بیشتر مکزیکا صدا میکردند، که از آن امروزه نام کشور مکزیکمشتق شده است.آنها پرستشگاهها و برجها و خانههای بسیاری را با مصالح سنگی ساخته بودند. در رشته نجوم، حقوق و حکومت، پیشرفت کرده بودند. در بسیاری از هنرها و پیشهها صاحب مهارت شده بودند. به موسیقی، نمایشنامه، و ادبیات علاقهمند بودند.در سرزمین آزتکها شبکه بزرگی برای آبیاری زمینهای کشاورزی ایجاد شده بود. صنعت بافندگی، شکل گرفته بود. در میان این مردم، تاسیساتی مانند تیمارستان با پزشکان و جراحان متخصص وجود داشت.با آنکه قدرت و حکومت امپراتوری آزتکهای باستان در چهارصد و اندی سال پیش نابود شد، تأثیرشان در جنبههای گوناگون زندگی فرهنگی ملت مکزیک همچنان زندهاست.
[4]. دونخوان، از این واژه برای تمام چیزها، تا آنجا کـه در حیطة شناخت و امکان تفکر ما قرار میگیرند، استفاده میکند. بدینترتیب، تصورات و تفکرات غیر منطقی ما، عناصری از ناوال هستند. دونخوان معتقد است خداوند، بخشی از ناوال ماست. ناوال، همۀ آن چیزی است که فکر میکنیم. در اندیشۀ سرخپوستی، ناوال، همان مرشد است. مرشد به کسی گفته میشود که دارای ساختار خاصی از انرژی است که مثل یک جفت حباب درخشان دیده میشود. دونخوان معتقد است ناوال، کل مطلق است، تمامیت هستی است در تمام سطوح و در تمام حیطههای مظاهر، نامحدود است و توصیفناپذیر، هر بیانی که دربارۀ ناوال عرضه داریم، هر تعریفی فقط وجهی از تونال است. بدینترتیب تونال و ناوال جفتی متباین و در عین حال تنها جفت متباین ممکن را میسازند که وجود دارد. لطفاً بهدقت مطالعه فرمایید و ببينيد كـه منظورتان را درست متوجه شدهام.