ورود

ورود به سایت

نام کاربری *
رمز عبور *
به خاطر سپردن من
شنبه, 07 اسفند 1395 12:47

پدیده شوم قرن !

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

المستغاث بک یا صاحب العصر و الزمان صلی الله علیک ادرکنا و ارشدنا


وهذا ما أشار إليه أمير كلّ زمان الإمام عليّ عليه السلام: "حسب المرء... من عرفانه، علمه بزمانه"

وعنه عليه السلام: "أعرف الناس بالزمان، من لم يتعجّب من أحداثه"،

وعنه عليه السلام: "مَن أمنَ الزمان خانه، ومن أعظمه أهانه" 

وعن الإمام الصادق عليه السلام: "العالم بزمانه، لا تهجم عليه اللوابس"

مدعیان دولت یا خلافت اسلامی ازعراق تا شام (داعش) بی شک از شومترین پدیده های قرن حاضر و بمراتب متفاوت از همگنانش از سلفیهای افراطی و طالبان و القاعده و بوکوهرام و ... است که باین زودی با منابع مالی و انسانی و فکری عقیدتی و فقهی که دارد شرش از سر مسلمین و اخص شیعیان کم شدنی نیست و دایره و سیر آتش مخاطراتش رو به فزونی است و بیدلیل نیست که برخی آنرا به لشکر خبیث و شریر سفیانی تعبیر کرده اند و...

سابقه استخدام زنان و جوانان و کودکان در ارتشهای شبه نظامی در این ارتش برای سلاخی و مثله کردن تبدیل شده و اعتراف یک جوان 22 ساله داعشی به کشتن 500 نفر و تجاوز به 200 زن در سه سال اخیر مایه دهشت و تاسف...

و قطعا عامل جراحت قلب قطب عالم امکان که قلبش برای هدایت انسانها می تپد و اندوه دوستداران و منتظرانش که...

بر آنیم با شناختن و شناساندن مستند و دقیقتر ابعاد فکری فقهی و اعتقادی و سازمانی این جرثومه شرارت و تباهی گامی در راه دفع شرش و پرهیز از مخاطراتش و التیام قلب منجی و مصلح موعود ادیان و ملل برداریم.

دنیای اقتصاد از ابتدای آذرماه امسال روزانه به ترجمه متن معتبر و مستندی همت گماشت که ادامه دارد و رو به انتهاست وسعی داریم در چند قسمت ارایه گردد.

 

در این مجموعه که پیش رو دارید «داعش» از زاویای مختلف به تفصیل بررسی شده است. این مجموعه 8 فصلی رویکرد فرقه‌گرایانه و ایدئولوژیک داعش، تاثیراتی که از عربستان سعودی گرفته، برند و دکترین داعش، «دولت کاغذی» تا «اعلام واقعی خلافت»، وب‌سایت‌ها و متفکران جهادی، آبشخورهای فکری داعش از گذشته تاکنون، یگان‌های زنان داعش با عنوان «الخنسا»، نحوه تشکیل ولایت‌های داعش‌نشین در سراسر خاورمیانه و چگونگی پیوستن تروریست‌ها به این استان‌ها و در نهایت تحلیل زبان شناختی/ مفهومی مجله دابق را به تفصیل بررسی کرده است. این مجموعه به دل داعش رفته و ضمن کالبدشکافی این گروه ناگفته‌هایی از این «پدیده شوم قرن 21» به دست داده است.

پدیده شوم قرن جدید

نگاه دیگران / بخش اول

 

روزنامه دنیای اقتصاد - شماره 3916 تاریخ چاپ:1395/09/01 بازدید:195بار کد خبر: DEN-1080246

حسن حسن و جمعی از نویسندگان

مترجم: محمدحسین باقی

در این مجموعه که پیش رو دارید «داعش» از زاویای مختلف به تفصیل بررسی شده است. این مجموعه 8 فصلی رویکرد فرقه‌گرایانه و ایدئولوژیک داعش، تاثیراتی که از عربستان سعودی گرفته، برند و دکترین داعش، «دولت کاغذی» تا «اعلام واقعی خلافت»، وب‌سایت‌ها و متفکران جهادی، آبشخورهای فکری داعش از گذشته تاکنون، یگان‌های زنان داعش با عنوان «الخنسا»، نحوه تشکیل ولایت‌های داعش‌نشین در سراسر خاورمیانه و چگونگی پیوستن تروریست‌ها به این استان‌ها و در نهایت تحلیل زبان شناختی/ مفهومی مجله دابق را به تفصیل بررسی کرده است. این مجموعه به دل داعش رفته و ضمن کالبدشکافی این گروه ناگفته‌هایی از این «پدیده شوم قرن 21» به دست داده است.

 

فصل اول

ریشه‌های ایدئولوژیک و پس زمینه سیاسی ظهور داعش

مقدمه

از زمانی که خلافت خودخوانده اسلامی بخش‌های وسیعی از شمال غرب عراق و شرق سوریه را در تابستان 2014 در نوردید، ریشه‌های ایدئولوژی فرقه‌گرایانه و بسیار افراطی‌اش در منطقه و فراسوی منطقه به بحث و بررسی گذاشته شده است. به بردگی گرفتن صدها زن ایزدی در سنجار، قتل عام 1500 سرباز شیعی در تکریت و اعضای صدها قبیله سنی در سوریه و عراق و سر بریدن گروگان‌های غربی و تشدید بحران‌های داخلی سوریه و عراق بحثی جمعی و طاقت فرسا را رقم زد که به زودی به «بازی تقصیر» سیاسی و دینی تبدیل شد به این معنا که برخی از تحلیل‌ها ظهور سیاسی- مذهبی این گروه را تقصیر یکدیگر می‌انداختند. یک مفسر سعودی نمونه‌ای از این بحث‌ها را مطرح کرد آنگاه که در توییتر خود نوشت که «اقدامات داعش مظهر آن چیزهایی است که ما در مدارس مان مطالعه کردیم و در سرفصل‌های آموزشی مان بود. اگر سرفصل‌ها یا برنامه‌های درسی‌مان درست است، پس داعش هم درست است. اگر سرفصل‌ها غلط بود، پس وای بر ما. چه کسی مسوولیت را بر عهده می‌گیرد؟»

درک جذابیت داعش برای شکست این گروه ضروری است. فرماندهان عالی رتبه ارتش آمریکا بارها بر اهمیت ایدئولوژی در مبارزه با این گروه تاکید کرده‌اند. همان‌طور که ژنرال «مایکل ناگاتا»، فرمانده سابق نیروهای عملیات ویژه آمریکا در خاورمیانه، خاطرنشان کرد «ما این جنبش را نمی‌شناسیم و تا زمانی که نشناسیم نمی‌توانیم شکستش دهیم.» فرماندهان میدانی که در میادین نبرد علیه داعش در سوریه حضور دارند نیز می‌گویند ایدئولوژی مانع تلاش‌ها برای بسیج نیرو علیه داعش شده است. برخی مبارزان مسلمان اغلب به دلایل مذهبی- حتی اگر به داعش ملحق هم نشوند- نمی‌پذیرند که سلاح علیه این گروه به دست گیرند. بنابراین، ایدئولوژی می‌تواند پیامدهایی عملی در مبارزه علیه داعش داشته باشد.

برخی معتقدند که اخلاق خشونت بار و رویکرد تقابلی داعش میراث طبیعی تاریخی طولانی از چنین رفتارهایی است. برخی دیگر ظهور داعش و قساوت این گروه را به حمله به عراق در سال 2003 نسبت می‌دهند. برخی دیگر از مفسران به اسلام سیاسی به مثابه پیشقراول عدم تساهل «دولت اسلامی» اشاره می‌کنند در حالی که برخی دیگر «دولت اسلامی» را به موجودیتی تقلیل می‌دهند که محرک رویکرد فرقه‌گرایانه‌اش فرصت‌طلبی سیاسی است که بازیگران سیاسی منطقه‌ای به آن دامن می‌زنند. در واقع، ایدئولوژی «دولت اسلامی» چندوجهی است و نمی‌توان ریشه‌های آن را فقط به یک عامل، یک فرد، یک جنبش یا یک دوره خاص رساند. اتکا به عناوین کتاب‌ها و نوشته‌های مورد استفاده «دولت اسلامی» تنها می‌تواند موجب گمراهی در درک ما از ایدئولوژی این گروه شود. مهم این است که بررسی کنیم چگونه این گروه ایده‌های خود را انتخاب، القا و آموزش می‌دهد.

سلفی‌گری و اسلام سیاسی در انزوا باعث تولید اعضای «دولت اسلامی» یا تسریع افراط‌گرایی نمی‌شود. در مقابل، سلفی‌گری و اسلام سیاسی حفاظ‌هایی دارند که ممکن است مانع آن نوع از افراط‌گرایی شود که «دولت اسلامی» به‌کار می‌برد. به همین ترتیب، خشم سیاسی یا اخلاقی به تنهایی محرک مردم به سوی «دولت اسلامی» نیست. این گروه در متن سرکوب سیاسی جوامع، شکست در حکمرانی موثر و شکاف‌های فرقه‌ای توانسته جریان یابد. این مقاله ایدئولوژی و فرقه‌گرایی «دولت اسلامی» را بررسی می‌کند و از منابع اصلی و ادله مستقیمی از روحانیون داعش در عراق و سوریه فکت (برهان) می‌آورد.

 

ریشه‌های وهابی

اجماع در میان اهل نظر بر این است که «دولت اسلامی» خود را نماینده «اسلام راستین»ی جا می‌زند که نسل‌های اولیه مسلمانان که «سلف» یا «اسلاف صالح» نامیده می‌شدند حامل آن و عامل به آن بودند. بسیاری از جنبش‌های اسلامی پسااستعماری و مدرن از جمله نحله‌ای از اسلام که در عربستان سعودی اعمال و وهابیت نامیده می‌شود، خود را «سلفی» می‌نامند. اهل نظر همچنین می‌دانند که نام وهابیت برگرفته از نام محمد بن عبدالوهاب، روحانی قرن هجدهمی است که به تاسیس اولین دولت سعودی با کمک محمد بن سعود یاری رساند. وهابیت میراث فکری محقق اسلامی قرن سیزدهم یعنی تقی الدین بن تیمیه و شاخه حنبلی از اسلام است که از سوی عبدالوهاب و جانشینانش تفسیر شد و به اجرا درآمد. وهابیت که با توتالیتاریسم و ظاهرگرایی مطلق مشخص می‌شود مفاهیمی مانند «مقاصد» (روح قانون شریعت)، «کلام» (فلسفه اسلامی)، «صوفی‌گری» (معنویت اسلامی)، «اعلال» (مطالعه مقاصد مذهبی در قرآن) و «حدیث» و «مجاز» را رد می‌کند.

روحانیون وهابی همچنین از مفهوم «بدعت» استفاده می‌کنند تا اَعمال و اقدامات مذهبی صوفی‌ها و شیعیان را «شرک آمیز» معرفی کنند. توسل روحانیون وهابی به «بدعت» موجب لغزشی شده که گاه منجر به «مرتد» نامیدن همقطاران مسلمان شان می‌شود. برای مثال، در دیدگاه وهابیون، توسل به انسان‌های مقدس (قدیسان) یا قبورشان و «وسیله» قرار دادن آنها برای تقرب به خداوند به‌طور خودکار موجب خروج فرد از اسلام می‌شود. اگرچه عمده مسلمانان می‌پذیرند که بدعت در دین امری مذموم است اما روحانیون وهابی یک گام فراتر رفته و با توسل به مواضع خشک ابن تیمیه هر عملی را که سایر مسلمین مشروع می‌پندارند، بدعت می‌نامند. وهابیون به‌طور اخص به صوفی‌ها و شیعیان اشاره کرده و می‌گویند که اقدامات آنها عبادت تلقی نمی‌شود.

 

 

 

بخش دوم

پدیده شوم قرن جدید

 

در بخش اول اشاره شد که داعش ریشه در اندیشه وهابیت دارد. یک مفسر سعودی در توییتر خود نوشت: «اقدامات داعش مظهر آن چیزهایی است که ما در مدارس‌مان مطالعه کردیم و در سرفصل‌های آموزشی‌مان بود. اگر سرفصل‌ها یا برنامه‌های درسی‌مان درست است، پس داعش هم درست است. اگر سرفصل‌ها غلط بود، پس وای بر ما. چه کسی مسوولیت را بر عهده می‌گیرد؟» مبانی مهم وهابیت «بدعت» و «مرتد» نامیدن مخالفان است؛ همان چیزهایی که مورد استفاده داعش نیز هست. در دیدگاه وهابیون، توسل به قدیسان یا قبور آنها و «وسیله» قرار دادنشان برای تقرب به خداوند به‌طور خودکار موجب خروج فرد از اسلام می‌شود درست همان رویکردی که داعش دارد. در این بخش به ریشه‌های مشترک وهابیت و داعش پرداخته می‌شود.

 

«دولت اسلامی» قانون مجازاتی که در عربستان نهادینه شده را تا حد زیادی به عاریت گرفته است. بزرگ‌ترین خدمت وهابیت به «دولت اسلامی» مفاهیم «ولاء و البراء» (وفاداری به اسلام و نفی روش‌های غیراسلامی) و «توحید» است. در حالی که این مفاهیم در سلفی‌گری سنتی که از سوی ابن تیمیه و دیگر علمای قدیمی وعظ می‌شد وجود داشت؛ اما علمای وهابی این مفاهیم را به شکل افراطی‌تری تفسیر و ترویج کردند. براساس مفهوم «ولاء و البراء» برای یک مسلمان کافی نیست که از اقدامات و اعمال غیراسلامی و غیرمسلمانان تنفر جوید. یعنی نفی صرف یا نفی زبانی کافی نیست. مسلمانان واقعی باید اقدامات و اعمال غیراسلامی را فعالانه و با تمام وجود نفی کنند. ابن عبدالوهاب وقتی نوشت: «اسلام فرد نمی‌تواند اسلامی قاطع باشد هرچند او به یک خدا باور داشته باشد و یک خدا را بپرستد. اسلام او بدون دشمنی با مشرکان و نشان دادن نفرت و خصومت با آنها کامل نمی‌شود» همین حکم را بازتاب می‌داد. برای «دولت اسلامی» هم همین نگاه برای همقطاران مسلمانی قابل کاربرد است که معیار «توحید» را رعایت نمی‌کنند.

اصل اساسی اسلامی که از سوی ابن تیمیه تبلیغ می‌شد این است که توحید یک مسلمان باید تابع سه اصل باشد: پرستش خدا، پرستش یک خدا و داشتن باوری درست که از سوی قرآن و سنت پیامبر تجویز شده است. ابن تیمیه از این سه مفهوم توحید برای رد و طرد شیعیان و صوفی‌ها استفاده می‌کرد؛ زیرا به اعتقاد او اقدامات و باورهای آنها از جمله تقدیس قبور امامان در تضاد با وحدانیت خدا و پرستش یک خداست. در مناطق تسخیر‌شده به دست داعش، نمادهای «شرک» به ویژه قبور شیعیان و صوفیان و مکان‌های تاریخی که به معنای بی‌خدایی است به‌طور سیستماتیک نابود شدند. روحانیون «دولت اسلامی» پس از مسلط شدن بر هر شهر یا روستایی، بلافاصله کمپینی علیه آن چیزی که آن را «اقدامات شرک‌آمیز» مانند خرافات و غیب‌گویی می‌نامیدند آغاز می‌کردند. راهبرد روحانیون داعشی این است: شکل یا قالب دادن آرام و تدریجی به جوامعی که به تسخیر در آورده‌اند.

به دلیل چنین باورهایی، مطالعه ایدئولوژی فرقه‌گرایانه، خشک، خشن و دشمن‌پرور داعش بر وهابیت متمرکز است. همچنین، به این دلیل که «دولت اسلامی» به نوشته‌های روحانیون سلفی و وهابی استناد می‌کند یا آنها را در خطابه‌ها استفاده می‌کنند. برخی محققان نتیجه گرفته‌اند که این گروه تجلی همان باورها است.

 

ایدئولوژی ترکیبی

ایدئولوژی افراطی «دولت اسلامی» را می‌توان به مثابه محصول ترکیب آرام میان سلفی‌گری متعصب و جریان‌های اسلامی دانست. بسیاری از مفاهیم دینی افراطی که زیربنای ایدئولوژی «دولت اسلامی» را تشکیل می‌دهند در نبرد عقایدی ریشه دارد که در متن جنبش «صحوه» سعودی در دهه 70 و جنبش مشابه در مصر و سایر کشورها بهتر می‌تواند درک شود. در آن کشورها، تاثیر و تاثر متقابل میان ایده‌های اعتقادی سلفی و کنشگری سیاسی اسلامی «اخوان محوری» جریان‌هایی را خلق کرد که امروز همچنان طنین‌انداز هستند. در واقع، آمیختگی سلفی‌گری و اسلام اخوانی در پرتو قیام‌های عربی 2011 شتاب بیشتری گرفت و شکاف به‌وجود آمده را پر کرد آن هم در زمانی که نهادهای سنتی مذهبی نتوانستند پاسخ مناسبی به امیال، آرزوها و نارضایتی‌های توده‌های عرب بدهند. «دولت [به اصطلاح] اسلامی» و سایر اسلامگرایان و گروه‌های جهادی از فرصت استفاده کرده و برداشت خود از نقش اسلام را به اجرا در آوردند. در عربستان سعودی و مصر، تلفیق سلفی‌گری سنتی و اسلام داعشی اَشکال جدیدی از سلفی‌گری را به‌وجود آورد که متاثر از – و منتقد – هر دو جنبش بودند. اسلام سیاسی محافظه‌کارتر و سلفی‌گری سیاسی شد. در بسیاری از موارد، مفاهیم سلفی از سوی نسل جدیدی از متفکران مذهبی که تلاش می‌کردند هویت‌شان با این جنبش‌ها شناخته شود مورد بازتفسیر اساسی، انطباق و استفاده قرار گرفت. در عربستان سعودی، نسل «صحوه» از «مکتب نجدی»- نامی گذاشته شده روی نهاد مستقر وهابی- برید. عمل «تکفیر» ابتدا طی دهه 60 در مصر و سپس در جنگ اول خلیج‌فارس در دهه 90 اهمیت و برجستگی یافت آن‌گاه که کهنه سربازان جهاد در افغانستان شروع به مرتد نامیدن عربستان سعودی به دلیل میزبانی و حمایت از نیروهای غربی در مبارزه با صدام حسین کردند. به لحاظ سیاسی، «سلفی گری مطیعانه»- که طغیان و اعتراض سیاسی را رد کرده بود- جای خود را به «تکفیری‌گری سیاسی» داد که حامل بیرق خلافت، جهاد و شورش بود. در عین حال، نفوذ روزافزون ایده‌آل‌های سلفی منجر به «سلفیزه کردن» اخوان‌المسلمین شد. سید قطب، نظریه‌پرداز اسلامگرا و عضو برجسته اخوان‌المسلمین مصر در دهه 50 و 60، با استفاده از ایده‌آل‌های سلفی ایدئولوژی فراگیر «تکفیری» را ایجاد کرد. قطب استدلال می‌کرد که جوامع دارای اکثریت مسلمان در وضعیت «جاهلیت» زندگی می‌کنند. او معتقد بود که تمام ایدئولوژی‌ها – از جمله سرمایه‌داری، کمونیسم و پان عربیسم- شکست خورده‌اند و تنها سیستمی که در جهان پیروز و موفق خواهد بود اسلام است.

قطب، اسلام را تنها منبع برای جامعه تصور می‌کرد (و آن را حاکمیت خدا می‌نامید) و از جوانان مسلمان می‌خواست تا جوامع خود را نفی کرده و به‌دنبال تغییر برآیند. «قطبیست»‌ها (برگرفته از نام سید قطب) ایدئولوژی‌ای سیاسی ترویج کردند که برتری اسلام و ناسیونالیسم را مطرح و بسیاری از ابعاد جامعه مدرن و رژیم‌های سیاسی را رد می‌کرد. آنها ایده‌های محافظه‌کارانه را اتخاذ و آنها را به مثابه قالبی برای مبانی ایدئولوژی سیاسی به‌کار گرفتند که همراهی اندکی با دیدگاه‌هایی داشت که از درک قطب از روش اسلامی زندگی انحراف داشت. این نگاهی درون‌نگر است و تهدیدات داخلی را بر تهدیدات خارجی اهمیت می‌دهد.

 

بخش سوم

پدیده شوم قرن جدید

 

در بخش قبل اشاره شد که داعش بسیاری از اصول خود را از اندیشه وهابی گرفته است. بزرگ‌ترین خدمت وهابیت به «دولت اسلامی» مفاهیم «ولاء و البراء» (وفاداری به اسلام و نفی روش‌های غیراسلامی) و «توحید» است. براساس مفهوم «ولاء و البراء» برای یک مسلمان نفی زبانی اقدامات و اعمال غیراسلامی کافی نیست. مسلمانان واقعی باید اقدامات و اعمال غیراسلامی را با تمام وجود نفی کنند. ابن تیمیه که آبشخور فکری وهابیون است مورد استناد داعش نیز قرار دارد. به اعتقاد وهابی‌ها، اقدامات و باورهای صوفیه و شیعه از جمله تقدیس قبور امامان در تضاد با وحدانیت خدا و پرستش خدا است. بنابراین، اقدامات آنها شرک‌آمیز بوده و نبرد با آنها واجب است. سید قطب نیز از‌هادیان جریان وهابیت است به‌گونه‌ای که بر برخی اندیشه‌های داعش نیز تاثیرگذار بوده است.

 

مفاهیم قطبیستی [اشاره به پیروان سیدقطب] مانند «حکیمیه» و «جاهلیه» نحوه تعامل «دولت اسلامی» با جوامع مذهبی و قومی که در کنترل دارد را شکل می‌دهد. داعش معتقد است که مردمان محلی باید به اسلام راستین تغییر کیش دهند و اینکه مسلمانان می‌توانند بدون توسل به معیارهای سنتی مذهبی، یکدیگر را به ارتداد متهم کنند که شامل مجموعه‌ای از اقدامات امنیتی برای تضمین ارتداد فرد متهم می‌شود. این گروه همچنین به این ایده قطبیست‌ها باور دارد که مسلمانان از پیام واقعی اسلام از اساس دچار انحراف شده‌اند و اصلاح این انحراف مستلزم انقلابی رادیکال و اجباری است. همان طور که یک عضو داعش به نویسنده می‌گفت «اگر شما فکر می‌کنید که مردم پروژه اسلامی را [داوطلبانه] می‌پذیرند در اشتباه هستید. آنها ابتدا باید مجبور شوند. گروه‌های دیگر تصور می‌کنند که می‌توانند مردم را قانع و بر آنها پیروز شوند اما در اشتباهند. شما پروژه‌ای حاضر و آماده دارید. باید آن را مانند یک دندان کاشته شده در جامعه بگذارید و از حفظ و بقای آن اطمینان یابید.»

به گفته «حسام تمام»، محقق مصری، اخوان‌المسلمین از طریق – حداقل- دو کانال بر سلفی‌گری تاثیر گذاشت. اول، ایده‌های قطب بود که از سوی ایدئولوگ‌هایی مانند عبدالله عزام (رهبر فلسطینی‌تبار جهاد در افغانستان) نمایندگی می‌شد. دوم، محمد سرور که رهبر سابق سوری‌تبار اخوان‌المسلمین بود. نفوذ سرور جریانی را میان سلفی‌گری سعودی و جهادگرایی سلفی ایجاد کرد. این جریان را می‌توان در صفوف گروه‌های شورشی سوریه ردیابی کردکه تا سال 2015 «جبهه اسلامی» را در گروهی از روحانیون سرشناس که «شورای اسلامی سوریه» نامیده می‌شد و تا حدی «النصره» و زیرشاخه‌های القاعده در سوریه تشکیل دادند. به شکل روزافزونی، سلفی‌گری از «جنبش دعوه» به «ایدئولوژی سیاسی» تغییر یافته است. سرور در مصاحبه‌ای با روزنامه لندنی «القدس العربی» اعلام کرد که جریان مذکور «سلفی‌گری را از یک جهان‌بینی به جهان‌بینی دیگر تغییر داده» و «افسانه اولی‌الامر و تعهد به احترام به او را نابود کرده است.»

نفوذ سلفی‌گری بر اسلام سیاسی و بر عکس، به پیامدهای مختلفی منجر شد که پیروانش به آن تحت عنوان «سلفی‌گری فعال» نام داده‌اند. در عربستان سعودی و مصر، کسانی که فرمول‌بندی این ایده‌ها را پذیرفته‌اند برای جهاد به افغانستان رفتند؛ این اقدام به‌طور اخص شامل اسامه بن‌لادن هم می‌شد. تعداد کثیری از تروریست‌های مدرن به نفوذ ایده‌های اسلام‌گرایانه در کنار مطالعه‌شان از سلفی‌گری اشاره کردند که از جمله آنان می‌توان به پدر معنوی «دولت اسلامی» یعنی ابو محمد المقدیسی اشاره کرد. او یک ایدئولوگ اردنی – فلسطینی است که استاد ابومصعب الزرقاوی بود. الزرقاوی پایه‌گذار گروهی با عنوان «القاعده در عراق» بود که در سال 2004 شکل گرفت. المقدیسی هرگز بن‌لادن را ندید اما در اردوگاه‌های القاعده تدریس می‌کرد.

این طلایه‌دار سلفی‌گری فعال، مفاهیم سلفی را فقط به عاریت نگرفت بلکه آنها را توسعه نیز داد. محمد، برادر سیدقطب که اغلب به‌عنوان پدر «صحوه» شناخته می‌شود معیار چهارمی هم بر سه معیار ابن تیمیه افزود و آن را «توحید الحکیمیه» یا «وحدت حاکمیت خدا» نامید. این معیار چهارم مولفه‌ای مهم برای «صحوه» و به‌طور کلی، اندیشه سلفی- جهادی بود. روحانیون تندرو با استفاده از عبارت قرآنی «طاغوت» یک ایدئولوژی تمام‌عیار برای آن ساختند: «حاکمان جهان اسلام کافر شده‌اند و بر همین اساس، مسلمانی که برای این حاکم کار کند- از روحانی تا کارمندان ساده کشوری- می‌توانند هدفی مشروع باشند.» در مقاله «دیلی بیست» آمده که دموکراسی همچون مذهب و نهادهای دموکراتیک به مثابه «زیستگاه ارتداد» شناخته می‌شوند. داعش و القاعده همگرایی ایدئولوژیک دارند اما اولی همچنان به شدت بر ادبیاتی جهادی که مورد استفاده‌ القاعده است، اتکا دارد. «دولت اسلامی» فاقد منابع مذهبی – البته بر حسب واعظان متعهد- در داخل و خارج از قلمرو خود برای توسعه مکتب جهادی خویش است که بازتاب فرقه‌گرایی افراطی این گروه است. ترکیب همان ایده‌هایی که موجب شکل‌گیری نسل القاعده در دهه 90 شد، جنبش‌های اسلامی محافظه‌کارتری را خلق کرد که به لحاظ سیاسی فعال هستند بدون اینکه حامی جهادگرایی خشن، کشتار کورکورانه یا نسل‌کشی باشند. برای مثال، متفکران مذهبی مانند «حکیم المطیری» کویتی با اشاره به منابع سلفی خواستار ایده‌های مترقیانه سلفی مانند دموکراسی چندحزبی شدند. پیروان سرور بر دکترین سلفی توحید تاکید می‌کردند در حالی که مفهوم سلفی اطاعت از رهبران مسلمین را به شدت مورد انتقاد قرار دادند، هرچند آنها به مقام‌های سنتی سنی متعهد باقی ماندند.

مکاتبی که از تاثیر و تاثر متقابل سلفی‌گری و اسلام‌گرایی ظهور کرد جنبه‌های «اعتقادی» و «علمی» سلفی‌گری را با کنش‌گری سیاسی و مفاهیم انقلابی اخوان‌المسلمین ادغام کرد. برداشت قطب از «حکیمیه» و سایر ایده‌های اسلام‌گرایی مواد تشکیل‌دهنده‌ سیاسی و فعالی از فرمول بندی‌های جدید ترکیبی به دست داد در حالی‌که وهابی‌گری و سلفی‌گری سنتی، مبنایی فقهی و اعتقادی به دست داد. اگرچه درهم‌تنیدگی سلفی‌گری و اسلام سیاسی منجر به پیامدهای گسترده‌ای شده اما بسیاری از این پیامدها بازتاب ویژگی مهمی از سلفی‌گری هستند: گرایش دقیق به تعریف اینکه مسلمان کیست. این باعث می‌شود سلفی‌گری در تعریف، فرقه‌ای شناخته شود. با این حال، اسلام سیاسی پیروان خود را تحریک کرده و ایدئولوژی سیاسی‌ای به آنها می‌دهد که حامی حکومت مذهبی، اجرای اقدامات مذهبی و روش اسلامی زندگی است.

 

بخش چهارم

پدیده شوم قرن جدید

 

در بخش قبل اشاره شد که نویسنده معتقد است اعتقادات داعش ریشه در باورهای «قطبیست‌ها» یعنی طرفداران سید قطب دارد. به باور داعش، اصلاح انحراف مسلمین باید با ابزارهای انقلابی رادیکال و به‌صورت اجباری باشد. همچنین به تعدادی از ایدئولوگ‌های اخوانی مانند عبدالله عزام و محمد سرور و ابو محمد المقدیسی نیز اشاره شد که در جریان سلفی‌گری و جهادگرایی تاثیرگذار بودند. جریان سلفی- جهادی با استفاده از عبارت قرآنی «طاغوت» معتقد است که «حاکمان جهان اسلام کافر شده‌اند و بر همین اساس، مسلمانی که برای این حاکم کار کند- از روحانی تا کارمندان ساده کشوری- می‌توانند هدفی مشروع برای ترور باشند.»

 

استفانی لاکرو در کتاب خود -اسلام بیداری- می‌گوید: «در مسائل الاهیاتی مربوط به اعتقادات و جنبه‌های اصلی فقه اسلامی، نسل صحوه به سنت وهابی وفادار بود و خود را وارثِ معتقدِ آن تلقی می‌کرد. اما در مورد مسائل سیاسی و فرهنگی، نگرش آنها از جهان به سوی اخوان‌المسلمین گرایش داشت، هرچند تا حدودی به دلیل شرایط برگرفته از سنت وهابیت از نو فرمول‌بندی شد. «دولت اسلامی» ایده‌هایی مانند «ولاء و البراء» و شرک را با قانون مجازات دینی برای شکل دادن به یک ایدئولوژی سیاسی و جهان‌بینی‌ای که به شکل فعالی همقطاران مسلمان را طبقه بندی و طرد می‌کند، ترکیب می‌کند. در این معنا، ایده‌های مذهبی انقلابی مشتق از اسلام سیاسی به همان اندازه که برای ایدئولوژی «دولت اسلامی» مهم است برای بنیادگرایان نیز مهم است.

 

افراط در تکفیری‌گری

«دولت به اصطلاح اسلامی» بخشی از میراث مکاتب و ایده‌های تکفیری ظهور و بروز یافته از القاعده است. اگرچه «دولت اسلامی» روزگاری با القاعده ارتباط داشت اما این دو گروه به لحاظ ایدئولوژیک از هم بریدند. مقایسه دیدگاه داعش با القاعده و ذکر اینکه مسیر آنها در کجا از هم جدا شد کمک می‌کند نوری بتابانیم بر تکامل ایدئولوژی فرقه‌گرایانه داعش. تفاوت‌های میان القاعده و داعش را می‌توان به تقابل‌های اولیه میان اسامه بن‌لادن و ابومصعب الزرقاوی عقب برد. بن‌لادن و زرقاوی در دهه 80 یعنی زمانی که در افغانستان بودند و از هم جدا شدند – همان طور جانشینان امروزشان از هم جدا شدند – و دلیل این جدایی هم استفاده از خشونت فراوان و هدف قرار دادن غیرنظامیان شیعه بود. به گفته «دولت اسلامی»، بدترین دشمنان اسلام، دشمنان داخلی هستند. استدلال این گروه این است که تمرکز بر دشمن دوردست (کشورهای غربی) و نادیده گرفتن دشمن نزدیک (دشمنان مسلمان در منطقه به‌ویژه شیعیان) کارآمد نیست.

براساس دیدگاه «دولت اسلامی»، دشمن دوردست بنا به تصمیم و برنامه‌ریزی بن‌لادن برای حمله به دشمن نزدیک به منطقه کشیده شد. در واقع، این سناریو از زمانی عملی شد که مبارزان «دولت اسلامی» شهر موصل در شمال عراق را در ژوئن 2014 تسخیر کردند و باعث شدند بیش از 60 کشور برای نبرد علیه آنها وارد جنگ شوند. جنگ عراق در سال 2003 فضایی برای زرقاوی برای گستراندن دیدگاه فرقه‌گرایانه‌اش فراهم کرد. پیوندهای خانوادگی درون فرقه‌ای در عراق این کشور را تا حد زیادی در برابر فرقه‌گرایی مقاوم کرده بود. اما این پیوند به تدریج از هم گسست و عراق در برابر فرقه‌گرایی به شدت آسیب پذیر شد. با این حال، پیروان الزرقاوی پس از حمله به بارگاه امامین عسکریین(ع) در سامرا در سال 2006 جرقه جنگ داخلی را روشن کردند. ایده‌های افراطی از سوی القاعده در سال 2003 به عراق آورده شد در زمانی که گروه جهادی الزرقاوی به یک جنبش محلی به رهبری ابو عمر البغدادی تبدیل شده بود. ابو عمر از 2003 تا 2010 رهبر این گروه شد و پس از او نوبت رهبری به ابوبکر البغدادی رسید.

برای القاعده، چنین تمرکزی بر شیعه به معنای کنار گذاشتن نبرد با غرب بود. افزون بر این، جریان اصلی روحانیت اهل سنت رویکرد نسل کشی گونه در برابر شیعیان را رد می‌کرد. رهبری مرکزی القاعده به «دولت اسلامی» نسبت به حمله به غیرنظامیان شیعی هشدار داد. بن‌لادن بارها از اتحاد گروه‌های شیعی- سنی حمایت کرده بود و خواستار حمله مشترک به غرب شده بود اما گروه زرقاوی به جای تمرکز بر دشمن دوردست بر شیعیان متمرکز شده بود. جرقه آغاز جنگ شیعه – سنی هم از سوی زرقاوی در عراق زده شد و با اقدامات خود پیوندهای درون فرقه‌ای میان عراقی‌ها را سست و آنها را به جان هم انداخت. براساس نامه‌ای منتشر شده از سوی وزارت خارجه آمریکا، زرقاوی به اصرار از بن‌لادن می‌خواست تا بر شیعیان متمرکز شود. او نوشت: «اگر با ما در مورد هدف قرار دادن شیعیان همراهی کنی... ما سربازان گوش به فرمانت خواهیم بود... اگر اوضاع برایت بر خلاف این شود، ما برادر هستیم و مخالفت باعث از میان رفتن دوستی‌مان نمی‌شود». رهبران فعال «دولت اسلامی» رویکرد نرم و آرام القاعده در قبال شیعیان را به انتقاد کشیده‌اند. در مه‌2014، سخنگوی داعش اعلام کرد که القاعده به عمد از تقابل با ایران و شیعیان حذر می‌کند.

در سپتامبر 2013، ایمن الظواهری، رهبر فعلی القاعده، در نامه‌ای که در سال 2015 علنی شد به موضع این گروه در قبال شیعیان پرداخت. او به دلایل عملی و دینی برای «دولت اسلامی» اشاره کرد تا از هدف قرار دادن شیعیان و مکان‌های عبادت آنها حذر کنند. او با اشاره به ابن تیمیه نوشت که «چنین تلاش‌هایی باعث تداوم خونریزی و کشتار زنان، کودکان و اجتماعات غیرنظامی شیعی می‌شود...». القاعده رسما در فوریه 2014 روابط خود با «دولت اسلامی» را قطع کرد. به‌طور کلی، در خارج از قلمرو داعش، این گروه نتوانسته حمایت ایدئولوگ‌های برجسته جهادی به استثنای تعداد معدودی از روحانیون جهادی را به دست آورد. بسیاری از ایدئولوگ‌های جهادی از خشونت تمام عیار داعش و رویکرد فرقه‌گرایانه اش انتقاد کرده‌اند. ابومحمد المقدیسی، معلم سابق زرقاوی، داعش را «گمراه» نامید و از گردن زدن‌های عمومی این گروه و دشمن تراشی جمعیت‌های بومی مسلمان انتقاد کرد.

واگرایی ایدئولوژیک «دولت اسلامی» از القاعده در چشم اندازها و اقداماتش نسبت به روحانیون و رهبران محسوس است. خشک و سخت بودن ایدئولوژی «دولت اسلامی» در دیدگاه جهادیون دیگر هم خشک و سخت تلقی شده است. امتناع داعش از کوتاه آمدن موجب خلق فرهنگ تکفیری‌گری در درون تکفیری‌گری شده و در آنها هرگونه نرم خویی ممنوع است.

 

بخش پنجم

پدیده شوم قرن جدید

 

در بخش قبل به مفهوم «ولاء و البراء» در قاموس داعش اشاره شد. همچنین به دلایل و چگونگی جدایی داعش از القاعده هم اشاراتی صورت گرفت. دلیل اصلی جدایی القاعده و داعش همانا هدف قرار دادن شیعیان از سوی داعش بود؛ اقدامی که القاعده با آن مخالف بود. استدلال داعش این بود که تمرکز بر دشمن دوردست (کشورهای غربی) و نادیده گرفتن دشمن نزدیک (دشمنان مسلمان در منطقه به‌ویژه شیعیان) کارآمد نیست. در مقابل، نزد القاعده، تمرکز بر شیعه به معنای کنار گذاشتن نبرد با غرب بود. کار به جایی رسید که در مه‌2014، سخنگوی داعش اعلام کرد که القاعده به عمد از تقابل با ایران و شیعیان حذر می‌کند. در نهایت، داعش از ایدئولوگ‌های خود نیز به دلیل تقابل فکری با آنان برید و آنها را گمراه نامید.

 

در یک مصاحبه ویدئویی آنلاین که در اکتبر 2013 پست شد، سامی العریدی – روحانی عالی رتبه مرتبط با جبهه النصره- برخی ایده‌ها را توضیح داد که باعث جدایی «دولت اسلامی» از سایر گروه‌های جهادی از جمله القاعده بود. برخلاف «دولت اسلامی»، العریدی به برخی روحانیون وهابی به مثابه علمایی مشروع اشاره کرد مانند مفتی اعظم سعودی «عبدالعزیز الشیخ» و ایدئولوگ برجسته «عبدالعزیز بن باز.» او خاطرنشان کرد که القاعده به چهار مکتب فقه اهل سنت وفادار است و ارتباط بیشتری با علمای اسلامی نسبت به داعش دارد و اغلب با این علما مشارکت دارد. در مقابل، «دولت اسلامی» روحانیون را مولفه‌ای کلیدی در تداوم حکومت‌های استبدادی و غیرمشروع در جهان اسلام می‌پندارد. «دولت اسلامی» باور دارد که «تبین» [شناخت] چیزی است که برای تعیین اینکه آیا یک فرد مسلمان واقعی است یا خیر لازم است.به گفته العریدی، «دولت اسلامی» یک مسلمان را براساس ظن شهودی، شناختی و ابهام «کافر» می‌نامد. در قاموس «دولت اسلامی»، مسلمانان معمولی آموزش دینی خود را از روحانیونی دریافت می‌کنند که دست در دست حاکمان فاسد اسلامی دارند که به دنبال محکم کردن هژمونی غرب هستند. بر همین اساس، «دولت اسلامی» مبارزه علیه روحانیون و حاکمان را به مبارزه علیه غرب اولویت می‌دهد. ویژگی چشم‌انداز خاص فرقه گرایانه داعش با تاکید بر «سنت» (سنت‌های پیامبر) مشخص می‌شود که بخشی جدا نشدنی از این باور است. «دولت اسلامی» معتقد است فردی که وفادار به این سنت‌ها است نسبت به پیامبر دیدگاه احترام‌آمیز دارد و کسی که مطاع این سنت‌ها نباشد نسبت به پیامبر دیدی غیراحترام‌آمیز دارد. ابو ماریه القحطانی، که پیش از العریدی روحانی ارشد جبهه النصره بود، در فوریه 2014 نوشت که «دولت اسلامی» آشکارا این سنت‌ها را در فقه داعش ادغام کرده و عبارت‌های «اختیاری» و «توصیه شده» را به «الزامی» و «وظیفه» تغییر داد.

این دیدگاه در میان پیروان «جهمن العتیبی» - روحانی افراط‌گرای سعودی- که مسجد بزرگ مکه را با همقطارانش در نوامبر 1979 تسخیر کرد نیز محبوبیت داشت. به گفته ابو محمد المقدیسی، پیروان مذهبی العتیبی اغلب همراه با کفش در مساجد نماز می‌خواندند و این کفش‌ها را وقتی در می‌آوردند که مسجد را ترک می‌کردند،[به ادعای آنها] درست همچون پیامبر که گفته شده در مواقعی چنین می‌کرد. جریان اصلی روحانیت اغلب این اقدامات را- به مثابه نشانه‌هایی از فقدان لیاقت و کفایت مذهبی داعش- رد کرده اما برای این گروه،این اقدامات تجدیدنظرطلبانه نشانه‌ای است از وفاداری به سنت‌های اصلی اهل سنت. «دولت اسلامی» همچنین در کاربرد مفهوم سلفی «نواقض الاسلام» هم افراط داشته است. مجموعه شرایطی وجود دارد که سلفی‌های اصولی معتقدند تمام مسلمین باید با آن شرایط انطباق یابند. پایه‌گذار وهابیت «نواقض» را مشتمل بر 10 اصل می‌داند: مشارکت در شرک؛ پذیرش واسطه در عبادت با خدا؛ شکست در کافر نامیدن کفار یا تردید یا توجیه بی‌اعتقادی کفار؛ تمسخر اقدامات و سلوک مذهبی؛ باور به اینکه راهنما یا قواعد بهتری نسبت به قواعد پیامبر وجود دارد؛ اجرا یا پذیش جادوی سیاه؛ اتحاد با کفار علیه مسلمین؛ باور به اینکه افرادی می‌توانند کار را بدون شریعت انجام دهند؛ اجتناب عمدی در مورد آموزش یا عمل به مذهب.

در حالی که برخی روحانیون اصرار دارند که درجاتی از بی‌ایمانی وجود دارد و یک فرد گناهکار لزوما با ارتکاب برخی اعمال خاص کافر نمی‌شود اما «دولت اسلامی» عموما این درجه‌بندی را رد کرده و اعتقاد دارد که تمام اعمال بی‌ایمانی به‌طور موثر یکی هستند. در همین راستا، این گروه باور دارد که یک مسلمان وظیفه‌ای دینی برای شناسایی کافر یا مشرک دارد و شکست در انجام این کار می‌تواند منجر به این شود که خود آن فرد کافر یا مشرک شناخته شود. به گفته «دولت اسلامی»، یک مسلمان زمانی کافر می‌شود که نتواند فرد دیگری را که ارزش کافر شناخته شدن داشته را کافر بنامد. این گروه الظواهری، رهبر القاعده، را کافر نامید، زیرا با حسنی مبارک، رئیس‌جمهور مخلوع مصر، همدردی می‌کرد؛ مردی که مدافع دموکراسی بود. «دولت اسلامی» اعضای النصره را مرتد می‌نامد، زیرا در کنار نیروهای خارجی و با حمایت آنها می‌جنگند. این نگاه و پیامدهایش به‌طور اخص در میان وفاداران جنبشی در «دولت اسلامی» که «حزمیه» نامیده می‌شوند کاربرد دارد. برخی از اعضای «دولت اسلامی» بر این باورند که برخی از آموزه‌های حزمیه به آنها اجازه کشتن و ربودن مسلمانانی را می‌دهد که درجاتی از بی‌ایمانی را مرتکب شده‌اند و این یعنی بیشتر مردمی که در زیر لوای این گروه زندگی می‌کند.

حزمیه فتوایی از جانب یک مفتی سعودی به نام عمر بن احمد الحزیمی – که به‌عنوان یکی از اعضای نسل صحوه شناخته می‌شود که ایده‌های اسلامی را با مفاهیم سلفی در هم آمیخت- را بد تفسیر کرده‌اند. فتوایی که الحزیمی بعدها آن را پس گرفت «عذر جهالت» یا «عذر فراموشی» در مسائل عقیدتی را ممنوع کرده و می‌گوید که یک مسلمان مسوول و پاسخگوی بی‌اعتقادی خواهد بود حتی اگر آن فرد تمایل به انجام این کار نداشته باشد. «شیخ حسن الدقیم»، روحانی برجسته سوری، در مصاحبه‌ای گفت:«حزمیه می‌گویند که جهل یک عذر نیست.» در دسامبر 2014، «دولت اسلامی» ویدئویی منتشر کرد که اعدام 4 نفر از اعضایش را به اتهام افراط گرایی نشان می‌داد زیرا آنها توطئه کرده بودند که علیه این گروه به دلیل شکست در اجرای کامل شریعت – چنانکه در دکترین این گروه اعلام شده بود- دست به قیام بزنند.

 

بخش ششم

پدیده شوم قرن جدید

 

در بخش قبل به جدایی القاعده و داعش اشاره و گفته شد که سامی العریدی –روحانی عالی‌رتبه مرتبط با جبهه النصره- برخی ایده‌ها را توضیح داد که باعث جدایی «دولت به اصطلاح اسلامی» از سایر گروه‌های جهادی از جمله القاعده شده است. اگرچه القاعده اعلام کرد که به چهار مکتب فقه اهل سنت وفادار است و ارتباط بیشتری با علمای اسلامی دارد اما داعش علما و روحانیون را مولفه‌ای کلیدی در تداوم حکومت‌های استبدادی و غیرمشروع در جهان اسلام می‌پندارد. داعش مبارزه علیه روحانیون و حاکمان را به مبارزه علیه غرب اولویت می‌دهد. در قاموس داعش وفاداری به سنت‌های اصلی اهل سنت برابر با تجدیدنظرطلبی است. داعش نه تنها آحاد افراد بلکه رهبر القاعده را نیز به دلیل انحراف از اسلام، کافر نامید.

 

محققان جهادی دولت اسلامی

«دولت به اصطلاح اسلامی» بر ادبیات جهادی ایدئولوگ‌هایی اتکا دارد که حامی مواضع این گروه برای آغاز جنگ علیه «مسلمانان اسمی» هستند. این روحانیون به مجموعه ایده‌هایی وفادارند که انحرافی چشمگیر از سنت است و آشکارا این انحراف را هم اعلام کرده‌اند. «دولت اسلامی» معمولا از مواد و مصالح خود برای توجیه تکفیر دولت سعودی و حاکمان مسلمان در تمام خاورمیانه استفاده کرده و از نفی تمام نهادهای رسمی و نیروهای درونی این کشورها حمایت می‌کند. به دلیل خصومت میان «دولت اسلامی» و بسیاری از این روحانیون، ناظران اغلب نفوذ عمیق این ایدئولوگ‌ها بر این گروه را کم‌اهمیت می‌انگارند. منابع فکری داعش عبارتند از برخی روحانیون سعودی مانند: خالد الراشد، ناصر الفهد، سلیمان بن ناصر العلوان، عمر بن احمد الحزیمی، علی بن خضر الخُدَیر و حمود بن عُقلاء الشعيبی. برخی دیگر از منابع فکری داعش عبارتند از ایدئولوگ‌های القاعده مانند ابو محمد المقدیسی و عبدالقدیر بن عبدالباز.

چهار نفر از این روحانیون – الفهد، العلوان، الخُدَیر و الشعيبی- بخشی از شبکه‌ای بودند که به شدت بر القاعده در عربستان سعودی و جنبش‌های فراملی جهادی در اوایل دهه 2000 تاثیرگذار بودند. آنها مطالب گسترده‌ای در مورد ارتداد دولت سعودی برای کمک به ایالات‌متحده در راستای مداخلات منطقه‌ای این کشور به‌ویژه طی جنگ اول خلیج فارس به رشته تحریر درآوردند. برای «دولت اسلامی»، این نوشته‌ها مبانی تئوریک لازم برای عملیات علیه مرتدین به دست می‌داد. این حقیقت که این روحانیون به لحاظ تئوریک آموزش دیده بودند (که برای ایدئولوگ‌های جهادی یک امر نادر است) آنها را به گوهری ارزشمند برای «دولت اسلامی» تبدیل می‌کند چنان‌که مخالفت آنها با نهاد مستقر دینی در عربستان برای «دولت اسلامی» یک دارایی ارزشمند به‌حساب می‌آید. الفهد بارها بیعت خود با «دولت اسلامی» را اعلام کرده و کتاب الشعیبی در مورد عدم جوازِ کمک از کفار نیز برای داعش بسیار مهم و البته تاثیرگذار بوده است.

الخُدَیر و الراشد از کسانی هستند که داعش ارجاعات بسیاری در قلمرو خود به آنها و نوشته‌هایشان می‌دهد. الخُدَیر به‌طور اخص مطالب متنوعی در نوشته‌های خود در مورد یکی از تعیین‌کننده‌ترین جنبه‌های ایدئولوژی «دولت اسلامی» به دست می‌دهد: او می‌گوید که سیستم‌های غیراسلامی و پیروانش غیرمشروع بوده و وفاداری به آموزه‌های آنها نابخشودنی است. الخُدَیر در مواضع خود درخصوص نظام‌های مدرن قانون‌گذاری و مسلمانانی که در آنها مشارکت می‌کنند دارای ابهام است. او مسلمانانی را که به شکل داوطلبانه وارد پارلمان و فعالیت‌های پارلمانی می‌شوند کافر می‌نامد. مسلمانی که سوگند وفاداری به قانون اساسی یاد کند، حتی اگر مجبور به این کار شده باشد، مرتد تلقی می‌شود و مسلمانی که با قانون اساسی از طریق ابزارهای دموکراتیک مخالفت کند گناهکار نامیده می‌شود. این ایده که مسلمانان معمولی ممکن است ندانند این اقدامات نامشروع است برای الخُدَیر عذری بدتر از گناه است.

روحانیونی که در مراسم و مواعظ خود ذکری از «دولت اسلامی» به میان می‌آورند اصولا منتقد شیعه هستند و می‌گویند شیعیان را به‌خاطر اعتقادشان نمی‌توان بخشید. الراشد در مجموعه مواعظی که به «شمشیر تیز علیه شیعیان» معروف شد، به‌شدت به شیعیان تاخت. به همین ترتیب، الفهد نیز در رساله‌ای در مورد «جواز افراط علیه رافضی‌ها» با زبانی تند و تحقیرآمیز به شیعیان تاخت. ابو محمد المقدیسی هم بر «دولت اسلامی» اثر گذاشته است و تاثیر او ظاهرا بسیار بیشتر از روحانیون مذهبی دیگر در خارج از سازمان داعش بوده است. به دلیل مخالفت المقدیسی با توسعه و پیشروی داعش در سوریه و انتقاد از رویکردهای این گروه در قبال جهادیون دیگر، گرایش به تحقیر و نادیده‌انگاری نفوذ ایدئولوژیک او در این گروه وجود دارد. المقدیسی که در کویت رشد یافت و در دهه 80 در عراق و عربستان تحصیل کرد، تاثیر مستقیمی بر الزرقاوی، پایه‌گذار اول داعش داشت. مقدیسی و زرقاوی در فاصله 1993 تا 1999 در اردن در یک زندان بودند. تاثیر مقدیسی بر کل ایدئولوژی این گروه واقعا زیاد است؛ او نفوذ خود بر داعش را چنین بیان می‌کند: «من شیخ آنها هستم که به آنها مفهوم توحید را آموختم.»

اگرچه «دولت اسلامی» آشکارا کتاب‌های مقدیسی را ترویج نمی‌کند اما به باورها و ایده‌های او برای رد مخالفان داعش ارجاع می‌شود. کتاب‌های او نیز در سرزمین‌های تحت کنترل داعش منتشر می‌شود هرچند آشکارا نامی از آن به میان نمی‌آید. اولین شماره نشریه «دابق»، مجله انگلیسی‌زبان داعش، مشتمل بر مقاله‌ای در مورد نوشته‌های مقدیسی است. احمد ابازید، متخصص سوری در حوزه اسلامگرایان و جهادیون در سوریه، آثار المقدیسی را چنین توصیف می‌کند: «شالوده و اساس سرطان تکفیر و انگیزه‌ای که با آن خون مردم و مجاهدین به راحتی بر زمین ریخته می‌شود.» کتاب «ملت ابراهیم» نوشته مقدیسی برای داعش بسیار مهم و حیاتی است. این کتاب مفهوم «ولاء و البراء» (یعنی دوستی و دشمنی به‌خاطر خدا) را به‌گونه‌ای توسعه می‌دهد که طیف گسترده‌ای از مسلمانانی را که به زعم او به عادات یا باورهای غیراسلامی عمل می‌کنند مرتد می‌نامد. المقدیسی در کتاب دیگری با عنوان «رسوایی‌های ناگفته در مورد ارتداد دولت سعودی»، عربستان سعودی را دولتی کافر معرفی می‌کند. او حکم می‌دهد این دلیل که ترک «ولاء و البراء» منجر به کفر می‌شود، بسیاری از اقدامات عربستان سعودی – مانند بانکداری سودمحور، کمک‌های خارجی به غیرمسلمانان، عضویت در سازمان ملل و اتحاد با غرب- موجب مرتد شناخته شدن این کشور شده است.

 

پدیده شوم قرن جدید

در بخش قبل اشاره شد که داعش در راستای تولید ادبیات جهادی بر ایدئولوگ‏هایی اتکا دارد. منابع فکری داعش عبارت است از برخی روحانیون سعودی مانند خالد الراشد، ناصر الفهد، سلیمان بن ناصر العلوان، عمر بن احمد الحزیمی، علی بن خضر الخُدَیر و حمود بن عُقلاء الشعيبی. برخی دیگر از منابع فکری داعش عبارت است از ایدئولوگ‏های القاعده مانند ابو محمد المقدیسی و عبدالقدیر بن عبدالباز. الفهد بارها بیعت خود را با «دولت اسلامی» اعلام کرد و کتاب الشعیبی در مورد عدم جوازِ کمک از کفار نیز برای داعش بسیار مهم و البته تاثیرگذار بوده است. الخُدَیر و الراشد از کسانی هستند که داعش ارجاعات بسیاری در قلمرو خود به آنها و نوشته‏هایشان می‏دهد. آنها رویکرد خصمانه‌ای نسبت به تشریع، شیعیان و صوفیه دارند. در این بخش به برخی دیگر از ایدئولوگ‌ها و منابع فکری داعش اشاره می‌شود.

البته، آموزه‌های المقدیسی قابل استفاده برای تمام جوامع مسلمانی است که به اقداماتی پایبندند که «دولت به اصطلاح اسلامی» آن را غیر اسلامی می‌پندارد مانند عضویت در حزب بعث یا اتحاد با غرب و دولت‌های منطقه‌ای. البته او نیز منتقد داعش است. برای مثال، المقدیسی عملیات شورشیان سوری با کمک ائتلاف آمریکا علیه «دولت اسلامی» را به مثابه عملی ارتدادآمیز تقبیح کرد. ایدئولوگ دیگری که نام او مورد استناد داعش است «عبدالقدیر بن عبدالعزیز» نام دارد که به «سید امام الشریف» نیز معروف است و فرد دیگر «دکتر فضل» یک جهادگرای مصری است که دیدگاه‌های افراطی خود را پس از آزادی از زندان در قیام‌های سال 2011 مورد بازنگری قرار داد. تاثیرگذارترین کتاب او «راهنمای جامع برای جست‌وجوی دانش شریف» نام دارد. ابوعلی الانباری، از روحانیون برجسته داعش، در سخنرانی‌های خود بارها به این کتاب اشاره می‌کرد اگرچه او مدعی بود که نویسنده از دیدگاه‌های خود عقب نشینی کرده است. الانباری در یکی از سخنرانی‌های خود به عبدالعزیز هم اشاره کرد و توضیح داد که مسلمانی که به پارلمان می‌پیوندد مرتد است حتی اگر بخواهد از این وسیله برای پیشبرد اهداف دین بهره جوید. توضیح عبدالعزیز، چنان‌که از سوی الانباری مورد اشاره قرار گرفت، به مفتی سابقِ سعودی یعنی عبدالعزیز بن باز اشاره دارد که استدلال می‌کرد عضویت در پارلمان منوط است به نیت آن عضو.

چنین ایده‌هایی درباره نهادهای مدرن و هنجارهای دموکراتیک از سوی داعش مورد استفاده قرار می‌گیرد تا جنگ علیه اعضای نیروهای نظامی و امنیتی در کشورهای مسلمان را توجیه کند. آنها همچنین برای مرتد شناخته شدن اسلام‌گرایان و روحانیون برجسته‌ای کاربرد می‌یابد که بخشی از نهادهای رسمی مذهبی هستند. الانباری که قدیمی‌ترین و عالی‌ترین مقام در ساختار داعش تا زمان مرگش در مارس 2016 بود، 40 سخنرانی با هدف تبیین ایدئولوژی مذهبی این گروه انجام داد. این سخنرانی‌ها بر نامشروع بودن نهادها در کشورهای اسلامی مانند مساجد و دادگاه‌ها متمرکز بود. او خشم و نفرت ویژه‌ای از شیعیان، صوفی‌ها، اخوان المسلمین و جریان اصلی سلفی‌گری داشت. (او گاهی با لحنی تحقیرآمیز سلفی‌ها را «مرجئه» می‌نامید). او در یکی از سخنرانی‌هایش این سلفی‌ها را «پوچ ترین» گروه‌ها در میان مخالفان داعش نامید و این بازتاب نبرد سخت ایدئولوژیک میان این دو گروه از زمان ظهور داعش در عراق و سوریه است.

 

نسل صحوه

بسیاری از روحانیونی که «دولت اسلامی» برای توجیه ایدئولوژی ضد شیعی خود به آنها اشاره می‌کند از «نسل صحوه» یا سایر گروه‌های مرتبط با جنبش صحوه هستند. برخی از اعضای این نسل عبارت است از «ابراهیم الفارِس»، «محسن العواجی»، «محمد البَراک»، «حمود العُماری»، «محمد النُجَیمی»، «سعد الدورهیم» و همتایانشان از مصر و جاهای دیگر هستند مانند «عمر عبدالرحمان» که گاهی از او با عنوان «شیخ نابینا» یاد می‌شود. این روحانیون نسبت به تشیع بسیار صریح سخن می‌گویند. برای مثال، «الفارِس» در نوشته‌های گسترده خود شیعه را «نماد خیانت» معرفی کرد و به نقل از ابن تیمیه مدعی شد: «منشأ تمام فتنه‌ها و فجایع شیعیان هستند و بسیاری از شمشیرهایی که علیه اسلام از نیام بیرون کشیده شد از سوی آنها بود». با این حال، برخی از این روحانیون به‌ویژه حمود العماری تاکید می‌کنند درحالی‌که شیعه را گروهی منحرف می‌پندارند اما خشونت علیه غیرنظامیان شیعی – بر خلاف دکترین داعش- غیرقابل پذیرش است. در ساختار سازمانی داعش، «ترکی البنعلی» از بحرین نفر دوم پس از الانباری بر حسب میزان نفوذ است.

بر اساس یک بیوگرافیِ آنلاین، بن‌علی مرید و شاگرد «سلمان العوده» است که یک چهره برجسته در «صحوه»ی سعودی است. بن‌علی مدعی است که او و العوده پیش از اینکه العوده «به سمت بدتر شدن برود» [یعنی پیش از آنکه میانه روتر شود] دوستان نزدیکی بودند. بن‌علی با «حجاج العجمی»، یک روحانی کویتی و فعال سلفی که به خاطر فعالیت‌هایش در جمع آوری پول برای گروه‌های رادیکال شورشی در سوریه شهره است، پیوند داشت. بن‌علی همچنین تحت تاثیر «عبدالعزیر الطریفی» نیز بود که یک روحانی برجسته سعودی از نسل صحوه است که در آوریل 2016 از سوی مقام‌های سعودی به‌دلیل انتقاد از اصلاحات مذهبیِ غربگرای ریاض دستگیر شد. او هنوز از الطریفی به نیکی سخن می‌گوید و نوشته‌های او را توصیه می‌کند. بن‌علی پیش از سفر به سوریه در سال 2013 برای پیوستن به داعش به‌عنوان یک مفتی جهادی از طریق ارتباط با 14 روحانی برجسته سعودی در منطقه اعتباری به دست آورد. در سال 2009، المقدیسی به بن‌علی اجازه داد تا تدریس کرده و فتوا صادر کند. او نیز با نام مستعار «ابو حمام العطاری» چنین کرد. اعضای «دولت اسلامی» آموزه‌ها و فتاوای بن‌علی را برجسته کردند تا تلاش‌ها برای بی اهمیت انگاشتن وزن مذهبی او از سوی روحانیون دیگر مانند المقدیسی را خنثی سازند. اگرچه بن‌علی وزن تئوریک اندکی نسبت به برخی روحانیون دیگر دارد، اما فعالیت‌های جهادی اولیه‌ او به داعش کمک کرد تا ادعا کند که در فقه جهادی ید طولایی دارد. این باعث می‌شود او برای دفاع داعش از خود علیه اتهامات سایر جناح‌های جهادی دیگری که مدعی بودند ایدئولوژی این گروه به قدر کافی ریشه در فقه جهاد ندارد مفید باشد. یک روحانی برجسته داعشی خاطر نشان کرده بود که اقتدار پذیرفته‌ شده بن‌علی پیش از عضویت او در داعش هم شاهدی است بر اعتبار این گروه و هم شاهدی است بر فقدان اعتبار منتقدان القاعده‌ای‌اش، زیرا آنها قبلا اعتبار او را تایید کرده بودند.

 

  بخش هشتم

در بخش‌های قبلی به ریشه‌های ایدئولوژی داعش اشاره و گفته شد که یکی از منابع فکری این گروه وهابیتی است که در عربستان ریشه دارد. همچنین اشاره شد که منابع فکری داعش عبارت است از برخی روحانیون سعودی مانند خالد الراشد، ناصر الفهد، سلیمان بن‌ناصر العلوان، عمر بن‌احمد الحزیمی، علی بن‌خضر الخُدَیر و حمود بن‌عُقلاء الشعيبی و برخی ایدئولوگ‏های القاعده مانند ابو محمد المقدیسی و عبدالقدیر بن‌عبدالباز.

آنها رویکرد خصمانه‌ای نسبت به شیعیان و صوفیه دارند. همچنین به نسل صحوه و روحانیونی مانند «ابراهیم الفارِس»، «محسن العواجی»، «محمد البَراک»، «حمود العُماری»، «محمد النُجَیمی»، «سعد الدورهیم» و همتایانشان از مصر و جاهای دیگر مانند «عمر عبدالرحمان» که گاهی از او با عنوان «شیخ نابینا» یاد می‌شود، هم اشاره شد.

 

بن علی پیشگام مشروعیت‌سازی برای البغدادی بود. بن‌علی به‌عنوان یکی از اعضای سابق القاعده، از حمایت برخی عناصر القاعده‌ای هم برخوردار است. گفته شده او در سال‌های 2013 و 2014 چندبار به شهر سرت در لیبی سفر کرد تا از مسجد رباط به تبلیغ برای «دولت اسلامی» بپردازد. او همچنین رساله‌ای در مورد البغدادی و ادعای او نسبت به خلافت نوشت با عنوان «مُدوا الایادی لبیعه البغدادی».

دیدگاه فرقه‌گرایانه بن‌علی او را به عنصری ارزشمند برای «دولت اسلامی» تبدیل کرده است. در سال 2007 او از دبی اخراج شد؛ بن‌علی در دبی تحصیل می‌کرد و از ورود به کویت، مصر، قطر و زادگاهش بحرین به‌دلیل ایده‌های تکفیری و فرقه‌گرایانه منع شد. او از منتقدان سرسخت تشیع و ایدئولوژی آنان است. اصولا دیدگاه او و همقطارانش از تشیع متفاوت است. در جولای 2015، او تهدید به حملاتی علیه مساجد شیعیان در بحرین کرد، در همان زمانی که بمب‌گذاران انتحاریِ داعش مساجدی را در کویت و عربستان هدف قرار می‌دادند.

بن‌علی بر دو موضوعی تمرکز دارد که برای ایدئولوژی «دولت اسلامی» حیاتی است: «ناقضین اسلام» و «توحید». در لیبی او در مورد ناقضین اسلام سخن‌سرایی کرد و کتابی در مورد «توحید» برای استفاده در اردوگاه‌های آموزشی داعش نوشت. اگرچه داعش از عباراتی استفاده می‌کند که سلفیون یا وهابیون به آن ارجاع می‌دهند اما به خطابه‌ها و نوشته‌هایی از سوی افراد دیگری هم اشاره می‌کند که به نهاد مذهبیِ سنتی تعلق ندارند. برای مثال لیستی پیشنهاد شده از 196 فقره مکتوب، صوتی یا تصویری که از سوی حامیان داعش برای اعضای جدید منتشر می‌شود به‌طور گسترده‌ای به آثاری اشاره دارد که از سوی روحانیونی نوشته شده که قبلا نامشان به میان آمد.

 

بخش نهم

 

در بخش قبل به تعدادی از روحانیون داعشی اشاره شد که منابع فکری این گروه را تشکیل می‌دهند. همچنین به «ترکی مبارک بن‌علی» نیز اشاره شد. او یکی از روحانیون برجسته داعش است که عنصری ارزشمند برای داعش به حساب می‌آید. او از کسانی است که به‌دنبال مشروعیت‌تراشی برای البغدادی بوده و می‌کوشد بنیان‌های تئوریک لازم برای دوام و بقای داعش را تامین و تدوین کند.

 

در مورد دکترین «ولاء و البراء» [دوستی و دشمنی به‌خاطر خدا] به اعضای جدید توصیه می‌شود خطابه‌هایی را مشاهده کنند که روحانیون مرتبط با صحوه منتشر می‌کنند؛ روحانیونی که اغلب در مورد ایده‌های آن دسته از علمای مذهبی نقد و تفسیر ارائه می‌دهند که از سوی عمده مسلمانان پذیرفته شده است. نفوذ علمای عصر صحوه البته سلفی‌گری-‌به‌ویژه نسخه سعودی‌اش- را از کمک به مشروع جلوه دادن گروه‌هایی مانند داعش مبرا نمی‌سازد. سنت‌های سلفی مبنایی مذهبی برای گفتمان به اصطلاح «دولت اسلامی» به‌دست داده و به آن کمک می‌کند تا خود را به اسلام سنتی متصل کند. اما این گروه فراتر از این سنت‌ها رفته و «دولت اسلامی» و سلفی‌های سنتی با یکدیگر بر سر مبانی دینی دچار تقابل شده‌اند. بسیاری از اندیشه‌های افراطی ابن تیمیه و وهابیت از سوی متفکران مذهبی مدرنی که بر ایدئولوژی امروز جهاد اثرگذارند با اهداف سیاسی یا انقلابی مورد استفاده قرار گرفته است. برای مثال، مفهوم «ولاء و البراء» طی عصر صحوه به‌عنوان سلاح مورد استفاده قرار گرفت تا نه تنها مسلمانان بدعت‌گذار بلکه غرب را نیز هدف قرار دهد؛ بازتفسیری که به شدت بر جهادیون در دهه 90 تاثیر گذاشت. بسیاری از اقدامات «دولت اسلامی» از سوی سلفی‌های سنتی رد شد. برای مثال، بمب‌گذاری انتحاری از سوی بیشتر سلفی‌ها به این دلیل رد می‌شود که خودکشی یا انجام عملیات انتحاری در تمام اَشکال آن در اسلام ممنوع شده است. روحانیون مسلمان مانند یوسف القرضاوی، بمب‌گذاری انتحاری را نفی کرده‌اند اگرچه بعدها او اعلام کرد که فتوای او به‌طور اخص شامل اسرائیل می‌شد. طغیان علیه حاکمان، مرتد نامیدن شیعیان و بمب‌گذاری در مساجد اقداماتی هستند که از سوی سلفی‌های سنتی رد و نفی شده است.

 

توجیه توحش

علمای مورد حمایت داعش توجیهاتی برای توحش این گروه به‌ویژه علیه هم‌کیشان مسلمان به‌دست می‌دهند. با این حال، برخی از این علما به جای حمایت مستقیم از آن خشونتی که داعش روا می‌دارد، به نفرت توتالیتر و فرقه‌گرایانه دامن می‌زنند. الراشد که به‌خاطر اظهارات آتشین خود شهره است اغلب در خطبه‌های خود نالان ظاهر می‌شود. او در یکی از خطابه‌های خود از سر بریدن خالد بن سفیان الهذلی در قرن هفتم میلادی سخن گفت. براساس ادعای الراشد، پیامبر خواستار یک داوطلب برای قتل الهذلی به دلیل سازماندهی به حملات علیه مسلمین شد. عبدالله بن انس داوطلب شد و او را کشت و سپس سرش را جدا کرد. به گفته الراشد، وقتی انس با سر بریده الهذلی بازگشت، پیامبر او را ستود و به او پاداش داد. اگرچه این روایت محل مناقشه است اما بارها از سوی اعضای داعش به آن اشاره شده است.

«دولت اسلامی» به‌طور اخص به دو روحانی- ابو عبدالله المهاجر و ابوبکر ناجی- برای توجیه خشونت خود علیه مخالفان استناد می‌کند. نوشته‌های آنها با ارائه توجیهاتی برای گردن زدن و تاکتیک‌های خشونت‌بار مشابه، بخشی جدایی‌ناپذیر از داعش است. المهاجر یک مصری است که کتاب «پرسش‌هایی در مورد فقه جهاد» را به‌نگارش در آورد؛ کتابی که الزرقاوی، پایه‌گذار دولت اسلامی، آن را مطالعه و سپس در اردوگاهی جهادی در هرات تدریس کرد. ناجی- که نام واقعی‌اش «محمد حسن خالد الحکیم» است- عضو سابق «گروه جهاد اسلامی مصر» بود که کتاب «مدیریت توحش» را نوشت. این کتاب از سوی روحانیون مرتبط با داعش به‌طور گسترده‌ای در میان فرماندهان و اعضای استانی این گروه پخش شد. هدف اصلی این کتاب تمایز قائل شدن میان جهاد و سایر مسائل عقیدتی است. نویسنده می‌گفت که روشی که جهاد «روی کاغذ» آموزش داده می‌شود باعث می‌شود که هضم معنای واقعی آن از سوی جوانان دشوار شود. او بیان کرد که «آنها که به اجرای جهاد پرداخته‌اند می‌دانند که جهاد چیزی نیست جز قساوت، خشونت، تروریسم، بازدارندگی و ضرر. من صحبت از جهاد و مبارزه می‌کنم نه اسلام. بنابراین، این دو را با هم مخلوط نکنید. نبرد ادامه نمی‌یابد و گذار از یک مرحله به مرحله بعد رخ نمی‌دهد مگر اینکه اولین مرحله شامل تحمیل تلفات به دشمن و بازداشتن او شود.» تاثیر این دو ایدئولوگ بر «دولت اسلامی» جدید نیست: آنها به شدت بر زرقاوی تاثیر گذاشتند. المهاجر و ناجی هر دو گردن زدن را نه به‌عنوان اقدامی مجاز به لحاظ مذهبی بلکه اقدامی توصیه شده از سوی خدا و پیامبرش قلمداد. آنها مدعی‌اند که ریختن خون کافر «کاملا مجاز است» و کمک به کفار یک بی‌اعتقادی بزرگ است که باعث می‌شود فرد کمک‌دهنده در زمره کفار قرار گیرد.

 

داستان‌سرایی و جهاد

در مورد شست و شوی مغزی، «دولت اسلامی» مایل است که برای اعضای جدید آموزه‌هایی را روشن کند که مستقیما از کتاب‌های شریعت مستفاد نشده است. به گفته روحانیون مرتبط با داعش، به اعضای جدید متون منحصرا دینی نشان داده می‌شود. در مقابل، اعضا و فرماندهان مستقر و ریشه‌دارتر می‌توانند کتاب‌هایی مانند کتاب ناجی را مطالعه کنند. محدود کردن دایره مطالعات اعضای جدید به متون دینی و داستان‌های تاریخی با مواضع این گروه منطبق است، زیرا داعش تعمیم و توسعه خود را تعمیم و توسعه اسلام می‌پندارد و معتقد است: این تعمیم و توسعه اسلام راستین- و نه این سازمان- با مجموعه آموزه‌هایش است. داستان‌هایی از تاریخ صدر اسلام (اغلب از دوران پس از درگذشت پیامبر که به جنگ‌های ارتداد معروف است) نیز برای توجیه گردن زدن، به صلیب کشیدن، کشتارهای دسته جمعی و اقدامات خشونت‌بار برای اعضای جدید نقل می‌شود. «ابو اسد السمعان»، روحانی داعشی، داستان صفیه بن عبدالمطلب - زنی از دوران پیامبر- را برای توجیه گردن‌زنی به‌عنوان تاکتیکی وحشت‌آفرین نقل کرد. به گفته السمعان، زنان مسلمان در شهر مدینه و طی جنگ خندق از مردان خود جدا شدند و در مکانی امن استقرار یافتند. اما یک مرد که گفته می‌شود یهودی بود توانست از دیوار این مکان امن بالا برود و به زنان نزدیک شود. صفیه از پیرمردی خواست تا مهاجم را بکشد اما پیرمرد جواب داد که توان کشتن و نبرد با او را ندارد. صفیه که در نبردهای قبلی جنگیده بود این مرد مهاجم را کشت، گردن زد و سر بریده او را در میان مبارزان دشمن انداخت تا آنها را به وحشت اندازد. اعضای «دولت اسلامی» همچنین به آیاتی از قرآن اشاره می‌کنند که خواستار «شکستن گردن» و تاکتیک‌های مشابه شده هرچند روحانیون برجسته مسلمان معتقدند که این آیات باید در متن میدان نبرد درک شوند.

 

بخش دهم

 

در بخش قبل اشاره شد که سنت‌های سلفی مبنایی مذهبی برای گفتمان به اصطلاح«دولت اسلامی» به‌دست داده و به آن کمک می‌کند تا خود را به اسلام سنتی متصل کند. اما این گروه فراتر از این سنت‌ها رفته و «دولت اسلامی» و سلفی‌های سنتی با یکدیگر بر سر مبانی دینی دچار تقابل شده‌اند. اکنون برخی سلفی‌ها با داعش دچار تقابل شده‌اند.

 

برای مثال، بمب‌گذاری انتحاری از سوی بیشتر سلفی‌ها به این دلیل رد می‌شود که خودکشی یا انجام عملیات انتحاری در تمام اشکال آن در اسلام ممنوع شده است، اما داعش برای آن توجیهات شرعی می‌تراشد. داعش همچنین برای توجیه توحش خود به دو روحانی به نام‌های ابو عبدالله المهاجر و ابوبکر ناجی استناد می‌کند.

«دولت اسلامی» به شدت متکی بر داستان‌ها و رویدادهایی از تاریخ اسلام است زیرا این داستان‌ها و رویدادها می‌تواند قدرتمندتر از نقل اصول اسلامی باشد به ویژه اگر این داستان‌ها مستند به کتاب و سنت باشند. این گروه از هر داستانی که می‌یابد بهترین استفاده را می‌برد و از حوادثی که علمای اسلامی آنها را حاشیه‌ای می‌نامند و اجازه نمی‌دهند که به قاعده یا قانون تبدیل شود نهایت بهره را می‌برد. در واقع، داعش علاقه‌مند است که بیشتر به داستان‌های حاشیه‌ای بپردازد و آنها را با آب و تاب نقل کند و موید حدیثی و قرآنی هم برای آن بیابد.

این‌گونه نیست که این گروه همیشه به‌خاطر استدلال به نفع ایده‌های دینی از این داستان‌ها استفاده کند: این داستان‌ها به این دلیل نقل می‌شوند تا به اعضای «دولت اسلامی» کمک کنند که در راستای ارتکاب به اقدامات خشن توجیهاتی داشته باشند. این گروه به داستان خالد بن ولید، فرمانده سپاه اسلام، اشاره می‌کند که هزاران نفر از اسرا را- برخلاف آموزه‌های اسلامی- در جنگ «اولیس» کشت. «دولت اسلامی» به عمد مجازات غیرمعمولی را برای شوکه کردن ناظران و برجسته کردن حوادث مشابه در تاریخ اسلام به‌کار می‌گیرد چنانکه جهیمن العتیبی، روحانی افراطی سعودی، در قضیه مکه در دهه 70 چنین کرد. برای مثال، براساس بیانیه داعش، در دسامبر 2014، مبارزان «دولت اسلامی» از بالای یک ساختمان در دیرالزور مردی را به دلیل همجنس‌گرایی به پایین پرتاب کردند.

مکالمات اعضای جدید «دولت اسلامی» نشان می‌دهد که روحانیون این گروه اغلب تا عمق تاریخ اسلام به پیش می‌روند تا داستان‌های مبهم و مجعول یا احادیثی بیابند که بتواند بر اعضای جدید تاثیر گذاشته و نشان دهد که اسلام واقعی از جوامع غایب است. مثنی عبدالستار، یکی از اعضای داعش می‌گفت: «وقتی به سخنان دولت گوش می‌دهید شوکه می‌شوید که بسیاری از جوامع اسلامی ما از مذهب راستین منحرف شده‌اند. آنها مذهبی را دنبال می‌کنند که دو یا چند دهه پیش ابداع و جعل شده است.»

روحانیون برجسته نیز داستان‌های خشونت‌باری نقل می‌کنند که «دولت اسلامی» به آن اتکا دارد. آنها از گفتن این داستان‌ها در انظار عمومی حذر می‌کنند، اما فضایی برای داعش فراهم می‌آورند تا این داستان‌ها را به‌گونه‌ای شکل دهد که با برداشت‌ها روایت‌هایش جور در آید. افزون بر این، این روحانیون نمی‌توانند وارد این مباحث شوند مگر اینکه به بحث‌های فرقه‌ای دامن زنند و البته چاره‌ای جز این کار ندارند. برای مثال، انتقاد از خالدبن‌ولید که نزد اهل سنت مقدس است آن روحانی را در وضعیتی بد گرفتار کرده و او را در جایگاه اپوزیسیون قرار می‌دهد.

 

نتیجه‌گیری

فارغ از اینکه داعش به لحاظ نظامی طی ماه‌ها یا سال‌های آینده دچار چه سرنوشتی شود، اما ایدئولوژی این گروه به مثابه چالشی بلندمدت باقی خواهد ماند. این نشانه‌ای است از مساله‌ای بزرگ‌تر که به شدت نادیده گرفته شده است: تکانه‌ای سخت به جنبش سلفی‌گری که به جنبش‌های جدید اجازه می‌دهد که از سلفی‌گری و اسلام‌گرایی جدا شوند.

تاکید داعش بر ایدئولوژی اسلامی در گفتمان‌های عمومی‌اش ماهیت انقلابی این گروه را پنهان و توهمی ایجاد می‌کند که براساس آن ایدئولوژی این گروه در سلفی‌گری قابل ردیابی می‌شود در حالی که ایدئولوژی این گروه تلاقی بنیادگرایی و جریان‌های انقلابی است. نقش مهم ایده‌های اسلام‌گرایانه به بهترین شکل در عبارتی بیان شده که در میان حامیان داعش معروف است. این عبارت به یک روزنامه نگار یمنی به نام «عبدالله حیدر شایع» نسبت داده شده که می‌گوید: «دولت اسلامی متاثر از سید قطب است، آموزه هایش از سوی عبدالله عزام آموزش داده می‌شد، اسامه‌بن‌لادن آن آموزه‌ها را جهانی کرد، ابومصعب الزرقاوی آن را عملیاتی کرد و البغدادی‌ها یعنی ابوعمر و ابوبکر آن را به اجرا در آوردند.»

«برند» جهاد فرقه‌گرایانه اکنون در فضای منطقه طنین‌انداز است. پیام روحانیون برجسته به دلیل تعاملشان با رژیم‌های اقتدارگرا پژواکی ندارد. نهادهای معتدل در دوران بهار عربی تضعیف شدند وقتی همدست رژیم‌های سرکوبگر شدند و نتوانستند به خواسته‌های جوانان انقلابی وقعی نهند. داعش به سرعت این خلأ را پر کرد و چنان آموزه‌های خود را مستقر کرد که توانست القاعده را پشت‌سر بگذارد. القاعده و سایر گروه‌های جهادی اکنون مقهور قدرت داعش شده‌اند. پر بیراه نیست اگر بگوییم آنها اکنون زیر لوای داعش قرار گرفته‌اند.

ادامه دارد...

 

 

خواندن 1202 دفعه آخرین ویرایش در پنج شنبه, 19 اسفند 1395 21:53