ورود

ورود به سایت

نام کاربری *
رمز عبور *
به خاطر سپردن من
چهارشنبه, 05 مهر 1391 22:58

دور نمايي از منطق، فرامنطق و فلسفه منطق

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

بسم الله الرحمن الرحیم

دور نمايي از منطق، فرامنطق و فلسفه منطق

 

با ظهور فلسفه‌های مضاف ضرورت تدوين فلسفه منطق امري اجتناب ناپذير شده است و مجموعه فراهم شده در اين نوشتار مروري در مباحث منطقي قديم و تامل درآن‌ها به منظور بدست آوردن سوالات فلسفي درباره آن‌ها است سوالاتي که برخي از آن‌ها را خود منطق دانان مسلمان در لابلاي مباحث منطقي پاسخ گفته اند و برخي نيز مباحثي است که در حوزه فلسفه منطق قابل طرح است و پاسخ می‌طلبد. بي شک مباحثي که در حوزه فلسفه منطق قابل طرح است فراتر از اين مقداري است که در اينجا مطرح شده اند. در اين مجموعه سعي شده است مسائل فلسفه منطق بر اساس منطق قديم مطرح شود ولي احيانا پرسش‌های فلسفي در مورد منطق جديد مطرح شده است که با مباحث منطق قديم بي ارتباط نيست از قبيل اعتبار جدول ارزش تابع ارزش، تابع ارزش بودن متصله و منفصله.

 

 

پوشيده نيست که از ارسطو تا فيلسوفان مسلمان، همگي علوم حقيقي را به نظري و عملی، و نظري را به سه بخش متافيزيک، فيزيک و رياضيات و عملی را به سه قسم سياست مدن، تدبير منزل و اخلاق تقسيم کرده اند. پيشاپيش اين شش علم حقيقي، منطق قرار داشت که ابزار علوم تلقي می‌شد. تلقي ابزاري خود اين چالش را به ميان کشيد که آيا اساسا منطق علم است يا خير و اگر علم باشد، آيا علم نظري است يا علم عملی؟ منطق دانان منطق را علم نظري ابزاري تلقي می‌کردند.

اگر بخواهيم علم منطق را به اختصار تعريف کنيم، بايد بگوييم منطق علم انديشه و تفکر است; يعني منطق قواعد تفکر را بررسی می‌کند; بنابراین، منطق، قواعد تفکر درست از نادرست را بيان می‌کند. تفکر و انديشه از نظر منطق دانان، ترکيب معلومات برای رسيدن معلومات جديد است. از نظر منطق دانان، تفکر در دو حوزه تحقق می‌يابد: در حوزه تصورات، يعني ترکيب تصورات برای رسيدن به تصور جديد، و در حوزه تصديقات برای رسيدن به تصديقات جديد; بنابراین، منطق در دو حوزه تعريف و استنتاج فعاليت می‌کند و هر چيزي که در دو حوزه تعريف و استنتاج باشد، از مباحث منطقي به شمار می‌آيد.

برای اين که جايگاه فلسفه منطق ميان علوم بشري و رابطه آن با خود منطق روشن شود، لازم است به اجمال مباحث منطق را گوشزد کنيم. در حوزه تعريف، اقسام تعريف، شرايط تعريف و قواعد تعريف، امکان يا امتناع تعريف، صعوبت يا سهولت تعريف و مباحثي از اين دست مورد کاوش قرار می‌گيرد، و در حوزه استنتاج، از قضايا و اقسام آن، انواع استدلال‌های مباشر و غير مباشر (حجت) و صناعت پنج گانه بحث می‌شود. اگر به تعريف منطق برگرديم، و آن را معيار مباحث منطقي قرار دهيم، بايد بگوييم که فقط مباحثي دقيقا در محور تعريف از قبيل انواع تعريف، شرايط و موانع تعريف و نيز انواع استدلال از جهت صورت و ماده و اجزاي آن (قضايا) و شرايط استنتاج، و اعتبار استنتاج جزو مسائل منطق به شمار می‌آيند و هر چيزي غير از امور پيش گفته به حقيقت جزو منطق نيست. به طور خلاصه هر چيزي که در مورد معرف و حجت يا از اجزاي تشکيل دهنده آن باشد، از مباحث منطق شمرده می‌شود و غير آن جزو منطق نيست; اما در منطق سنتي، مباحث ديگري را مشاهده می‌کنيم که به حقيقت جزو منطق نيست; چه اين که جزو هيچ يک از علوم ششگانه نظري و عملی هم نيست و نسبت اين مباحث به آن علوم بيگانه تر از نسبت آن به منطق است; ازاين رو منطق دانان اين مباحث را جزو منطق دانسته و از آن در منطق بحث کرده اند; برای مثال، بحث از اين که اصولا از چه راه‌هايی به علم می‌رسيم، يکي از مباحثي است که در منطق بحث می‌شود; در حالي که وظيفه منطق، بررسی خصوص رسيدن به علم از طريق نظر و انديشه است.

 

باز برای نمونه روشن است که علم منطق بر اين پيش فرض استوار است که علم ممکن بلکه واقع می‌شود و شکاکيت غير قابل قبول است; ولي در عين حال بحث شکاکيت و نقد آن را يکي از مباحث منطقي در کتاب برهان قرار داده اند. گويا در ذهن منطق دان اين نکته مفروض بود که هر چيزي ناظر به علم و طرق رسيدن به علم باشد، در حوزه منطق می‌گنجد; هر چند از سنخ معرف و حجت نباشد اما همان طور که می‌دانيم، امروزه علوم شاخه‌های متعددي شده اند; گستردگي اطلاعات در علوم، شاخه شاخه کردن علوم را امري اجتناب ناپذير کرده است و علم منطق نيز از اين قانون مستثنا نيست. امروزه با پديدار شدن منطق جديد، علم منطق در منطق صورت استنتاج منحصر شده است. بخش برهان منطق در علم معرفت شناسي مورد بحث قرار می‌گيرد و بخش تعريف نيز يا در حوزه تفکر نقدي -  اگر علم مستقلي باشد يا در معرفت شناسي قرار می‌گيرد و باز همان طور که می‌دانيم، امروزه فلسفه‌های مضاف مانند فلسفه رياضي، فلسفه منطق و حتي فلسفه فلسفه مطرح شده است که به مضاف اليه علوم خود نگاهي ثانوي دارند.

 

فلسفه منطق

 

فلسفه منطق مانند هر فلسفه مضاف از دانش‌های نوپايي است که خاستگاه آن به عنوان علمی مستقل، از مغرب زمين است. هرچند فرهيختگان ما که با علوم گوناگون انساني سر و کار دارند، عموما تا حدودي با فلسفه‌های مضاف همچون فلسفه علم، فلسفه اخلاق، فلسفه تاريخ و فلسفه‌های ديگر از اين دست آشنايي دارند، اما در باره فلسفه منطق می‌توان گفت کساني که با منطق سر و کار دارند، هنوز تصور درستي از فلسفه منطق نيافته اند.

ساده انگاري است اگر گمان کنيم که با مقايسه علم منطق با علم اخلاق بتوانيم دريابيم که فلسفه منطق چيست يا فرامنطق کدام است. دشواري فهم فلسفه منطق و فرامنطق از دو جهت است:

اولا از اين جهت که هم علم منطق و هم فرامنطق دو علم صوري و داراي سيستم اصل موضوعي هستند; در حالي که علم اخلاق و فرا اخلاق صوري نيستند; از اين ر و نمی‌توان با مقايسه علم منطق و علم اخلاق، فلسفه منطق و فرامنطق را فهم کرد.

ثانيا فلسفه منطق در غرب فقط به صورت منطق استنتاج در منطق جديد ناظر است، نه به ماده استنتاج; در حالي که در مجامع دانشگاهي و حوزوي ما، هم منطق قديم و هم منطق جديد تدريس می‌شود; بنابراین، فلسفه منطق می‌بايد به مباحثي ناظر باشد که در منطق قديم مطرح بوده است.

برای اين که تصوري از منطق، فرامنطق و فلسفه منطق به دست‌آوریم، لازم است ابتدا اين سه واژه را در خواستگاه خودش شناسايي کنيم.

 

منطق جديد

 

از نظر منطق دانان جديد، منطق علم استنتاج است. از نظر آنان، منطق بحث می‌کند که چه استنتاجي معتبر و چه استنتاجي نامعتبر است. به تعبير ديگر، منطق علم مطالعه استدلال ها، استنتاج‌ها و تشخيص درستي و نادرستي آن‌ها است (نبوي، 1377:ص 3). به تعبير سوزان هاک، «يکي از اهداف اساسي منطق تشخيص استدلال‌های معتبر از استدلال‌های نامعتبر و هدف از نظام‌های صوري منطقي مانند منطق جمله‌ها و منطق محمولات وضع قوانين دقيق اعتبار يا همان تعيين معيارهای صوري محض آن است (هاک، 1382: ص27).

 

فلسفه منطق جديد

 

فلسفه منطق پاسخ به پرسش‌های نوعا فلسفي ای است که در مورد منطق مطرح می‌شود. اگر در منطق سخن از استنتاج معتبر است، در فلسفه منطق پرسيده می‌شود که:

اعتبار يک استدلال به چه معنا است. مقصود از استنتاج يک گزاره از گزاره‌ای ديگر چيست؟ صدق منطقي يک گزاره چه معنا می‌دهد؟ آيا اعتبار لزوما بايد در ارتباط با يک نظام صوري تبيين شود يا مفهومي فراسيستمي وجود دارد که نظام‌های صوري در صدد ارائه آنند؟ اعتبار استدلال معتبر و استدلال درست چيست؟ (هاک، همان)

 

فرامنطق

 

برای توضيح در مورد فرامنطق و تفاوت آن با منطق لازم است توجه مان را برای نمونه به منطق جمله‌ها معطوف کنيم. می‌دانيم که منطق جديد داراي دو استنتاج طبيعي در بخش منطق گزاره‌ها (يا جمله ها) و منطق محمولات است. در منطق گزاره‌ها از قواعد استنتاجي  بحث می‌شود که کوچک  ترين فرمول آن يک جمله نشانه است. به عبارت ديگر، يک جمله نشانه، کوچک  ترين عضو يک فرمول در نظر گرفته می‌شود. اگر به اين جمله «امروز پنجشنبه است» توجه کنيم، اين جمله در منطق جديد با نماد مثلا p نشان داده می‌شود. روشن است که نمادp نماد بسيطي است که در آن نمی‌توان موضوع جمله را از محمول آن باز شناخت. در منطق گزاره‌ها با قوانيني سر و کار داريم که بر نمادهای جمله‌ای قابل اعمال هستند تا بعد نوبت به منطق محمولات برسد. حال منطق دانان برای بيان قواعد منطقي دو کار را از هم متمايز کرده اند. يکي نحو(syntax)  منطق جمله‌ها و ديگر معناي(semantic)  منطق جمله ها.

حال برای توضيح اين دو نوع کار متفاوت اين استدلال در زبان متعارف را در نظر می‌گيريم:

اگر باران ببارد، سبزه می‌رويد.

باران می‌بارد.

پس سبزه می‌رويد.

و در توضيح قاعده وضع مقدم Ponens Ponenbo Mobus))(و.م) می‌گويند:

بر اساس اين قاعده از دو مقدمه (Q P A)  و P  می‌توان Q را نتيجه گرفت; بنابراین، سطر (3) از کاربرد وضع مقدم در (1) و (2) به دست آمده است; ازاين رو، در سمت راست شماره سطرها و قاعده‌ای که با آن از سطر 1و2 نتيجه به دست آمد، ذکر می‌شود و در سمت چپ سطر (3) شماره دو مقدمه را می‌نويسند که نتيجه بر آن دو استوار است; بنابراین در تبيين قاعده وضع مقدم اصلا به درستي يا نادرستي مقدمات و نتيجه کاري نداريم. اين نوع تبيين‌ها تبيين‌های نحوي است; اما برای تبيين قاعده وضع مقدم می‌توان از سمنتيک و معناي جمله‌ها استفاده کرد. مقصود از سمنتيک و معناي جمله‌ها يا مقدمات ارزش صدق‌های محتمل در آن‌ها است. می‌دانيم که هر جمله خبري يکي از دو ارزش صدق يا کذب را خواهد داشت. تبيين يک استدلال بر اساس سمنتيک تبيين بر اساس صدق و کذب جمله‌هايی است که در يک استدلال به کار می‌رود. در اين روش گفته می‌شود يک استدلال معتبر ممکن نيست همه مقدمات آن صادق و نتيجه آن کاذب باشد; زيرا مقدمات استدلال به منزله مقدم شرطي و نتيجه به منزله تالي شرطي است و شرطي ممکن نيست با مقدم صادق و تالي کاذب صادق باشد. در اين روش، ارزش صدق و کذب ادات منطقي بيان، و گفته می‌شود که ارزش ادات منطقي تابع ارزش مولفه‌های آن است; برای مثال در ارزش گذاري شرطي گفته می‌شود: شرطي وقتي صادق است که از مقدم صادق و تالي کاذب تشکيل نشده باشد; بنابراین در ارزش شرطيQ P  چهار حالت محتمل است:

هم P  و هم Q   صادق باشد.

P صادق و Q   کاذب باشد

P کاذب و  Q   صادق باشد.

هم P  و هم Q   کاذب باشد.

فقط ارزش شرطي در حالت دوم کاذب است و در سه حالت ديگر صادق است. حال اگر جدول ارزش استدلال پيشين را ترسيم کنيم، نشان داده خواهد شد که اين جدول داراي چهار سطر خواهد بود و اگر در هر سطر، ارزش مقدمات را با نتيجه بسنجيم خواهيم ديد سطري که در آن مقدمات صادق و نتيجه کاذب باشد وجود ندارد و بدين سان اعتبار سمنتيکي استدلال به اثبات می‌رسد; يعني در جدول ارزش سطري يافت نمی‌شود که در آن مقدمات صادق (T)  و تالي کاذب(F)  باشد.

حال با اين توضيحات، علم منطق برای بيان به کارگيري قواعد برای اثبات نتايج از طريق قواعد نحوي است. در علم منطق گفته می‌شود که فرمول درست چيست و قواعد نحوي آن کدام است; ولي در فرامنطق، سخن از نحو منطق نيست; بلکه سخن از سمنتيک و معنايي قواعد منطق است. در واقع در علم منطق به فرمول‌ها و ادات منطقي معنايي را نسبت نمی‌دهيم. هر چند در منطق اين علامت، را مثلا شرط، عطف و فصل می‌ناميم می‌توانيم اين‌ها را شرط، عطف و فصل نناميم و صرفا بگوييم پيکان، هشت و هفت; اما در بخش سمنتيک دقيقا آن‌ها را شرط، عاطف و فاصل می‌دانيم و بر اساس آن صدق و کذب آن‌ها را تعيين می‌کنيم; بنابراین، با توجه به مباحثي که در منطق سنتي وجود دارد می‌توان گفت: فرامنطق قرابت بيشتري با خود منطق دارد تا با فلسفه منطق; بلکه از نظر منطق دانان مسلمان اين نوع مباحث بخشی از منطق به شمار می‌آيند; ولي در عين حال حوزه پژوهشي فلسفه منطق با فرامنطق هم پوشي دارند:

قلمرو فلسفه منطق مرتبط با قلمرو فرامنطق و در عين حال متمايز از آن است. فرامنطق به مطالعه ويژگي‌های صوري نظام‌های صوري منطقي می‌پردازد; به عنوان مثال، اثبات (يا نفي) سازگاري، تماميت يا تصميم پذيري نظام‌های منطقي در حوزه فرامنطق قرار می‌گيرد. فلسفه منطق نيز به پرسش‌هايی درباره نظام‌های صوري منطقي می‌پردازد; اما اين پرسش‌ها فلسفي اند، نه صوري محض; برای مثال، در مبحث منطق جمله‌های دو ارزشي و چند ارزشي متعارف فيلسوف به دنبال آن است که بداند به چه معنايي - اگر چنين معنايي وجود داشته باشد - منطق‌های چند ارزشي جايگزين‌هايی برای منطق دو ارزشي اند؟ آيا بايد ميان منطق دو ارزشي و منطق چند ارزشي يکي را انتخاب کرد؟ در اين صورت آن انتخاب بر چه مبنايي است؟ اگر نظام چند ارزشي انتخاب شود، لوازم مفهوم صدق چگونه خواهد بود؟ و قس علي هذا. (هاک، همان: ص28).

 

فلسفه منطق قديم

 

با توضيحات سه واژه منطق، فرامنطق و فلسفه منطق به اصطلاح جديد، تا حدودي می‌توانيم بيان کنيم که در فرامنطق و فلسفه منطق سنتي چه مباحثي قابل طرح هستند و در منطق قديم چه مباحثي از اين دست طرح شده  يا زمينه طرح آن فراهم آمده است.

برای اين که با مسائل فلسفه منطق (قديم) آشنا شويم، همان طور که پيش تر اشاره کرديم، لازم است قلمرو منطق قديم را بررسی کنيم. مباحث اصيل منطقي را می‌توانيم به طور کلي به دو بخش اساسي تقسيم کنيم:

1- منطق تعريف: در اين بخش از انواع تعريف، قواعد و شرايط تعريف سخن به ميان می‌آيد و مغالطات تعريفي گوشزد می‌شود. هدف از تعريف برای رسيدن به علم تصوري نظري از طريق تعريف و پرهيز از مغالطات تعريفي است.

2- منطق استنتاج: در اين بخش از انواع استدلال ها، قواعد و شرايط استدلال معتبر گفت وگو، و مغالطات در حوزه ماده و صورت استدلال بيان می‌شود. هدف از منطق استنتاج، رسيدن به علم تصديقي نظري از طريق استنتاج‌های معتبر و پرهيز از استدلال‌های نامعتبر است.

منطق دانان هم در حوزه تعريف و هم در حوزه استنتاج بين ماده و صورت تفکيک، و برای هر يک از اين دو شرايط و قواعدي را تنظيم کرده اند; برای نمونه در حوزه تعريف، شرط تعريف درست از نظر صورت را اين دانسته اند که مفاهيم تعريفي از عام به خاص مرتب شده و به صورت مرکب تقييدي درآيند. شرط تعريف را از نظر مادي جامعيت و مانعيت و مانند آن قرار داده اند و برای نمونه، در حوزه استنتاج مثلا در شکل اول از نظر صورت، ايجاب صغرا و کليت کبرا را مطرح کرده اند و از نظر ماده، يقيني بودن مقدمات در برهان را متذکر شده اند. بنابراین در کل می‌توان گفت منطق قديم در چهار حوزه فعاليت می‌کند: صورت و ماده تعريف، صورت و ماده استدلال; بنابراین، فلسفه منطق علمی است که به سوالات فلسفي ناظر به هر يک از اين چهار حوزه پاسخ می‌دهد.

سوزان هاک بر اساس تفکيکي که منطق دانان بين صورت استدلال و ماده آن داده بودند و منطق را در صورت منحصر کرده اند، معتقد است که نظام‌های صوري منطقي که در قلمرو فلسفه منطق می‌گنجد و فلسفه منطق پاسخ گوي پرسش‌های فلسفي آن است، به شرح ذيل است:

منطق سنتي: منطق قياسي ارسطويي.

منطق کلاسيک: حساب جمله‌های دو ارزشي.

منطق‌های توسعه يافته: منطق‌های موجهات

منطق‌های زمان.

منطق‌های تکليفي.

منطق‌های معرفتي.

منطق‌های ترجيح.

منطق‌های امري.

منطق‌های پرسشي.

منطق‌های غيرمتعارف: منطق‌های چند ارزشي.

منطق‌های شهودي.

منطق‌های کوانتومي.

منطق‌های آزاد.

منطق‌های استقرايي. (‌ها ک، همان: ص31).

اين که در اين مجموعه از منطق‌های مادي استنتاج و نيز از منطق‌های صوري و مادي تعريف خبري نيست، برای آن است که منطق جديد را در صورت استنتاج محصور کرده اند; اما از آن جاي که در منطق قديم اين نوع مباحث را جزو مباحث منطقي دانسته اند، پرسش‌های فلسفي ناظر به منطق ماده استنتاج و منطق ماده و صورت تعريف در فلسفه منطق بحث می‌شود.

 

منطق قديم و فرامنطق

 

با توجه به مفهومي که از فرامنطق به دست داده ايم می‌توان گفت: مباحثي از سنخ فرامنطق، در منطق قديم به کار می‌رفته است. منطق دانان سنتي اساسا قواعد استنتاج را بر اساس صدق و کذب اثبات می‌کردند; برای نمونه، در تعريف تناقض قضايا، صدق و کذب را مطرح، و نيز در عکس مستوي و عکس نقيض بقاي صدق را ذکر کرده اند (حلي، 1363: ص83). و در تعريف قياس تسليم به مقدمات را آورده اند: القياس قول مولف من اقوال اذا سلم ما اورد فيه من القضايا لزم عنه لذاته قول آخر (ابن سينا، 1377: ص233); بنابراین می‌توان گفت که از نظر منطق دانان مانند ابن سينا و محقق طوسي مباحثي که در فرامنطق طرح می‌شود، جزو مباحث منطقي تلقي می‌شود.

 

نويسنده : عسکري سليماني اميري

 

خواندن 1024 دفعه آخرین ویرایش در جمعه, 26 دی 1393 19:18