ورود

ورود به سایت

نام کاربری *
رمز عبور *
به خاطر سپردن من
سه شنبه, 28 آذر 1396 15:58

"معجزه" يا "آيه و بيّنه"

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

 

"معجزه" يا "آيه و بيّنه"

 

پيامبران كه از جانب خدا مامور به ابلاغ فرامين الهي هستند، براي اينكه به امت خود اثبات كنند كه رسالت و نمايندگي از جانب خدا دارند، نشانه اي از طرف خدا ارائه ميدهند تا آن، نشانة صدقِ ادعاي نمايندة الهي بودن آنها باشد و بدنبال آن، فرامين خدا را ابلاغ كنند.

 

آيات زير به اين مهم اشاره دارد:

قَالَ يَا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَرَزَقَنِي مِنْهُ رِزْقًا حَسَنًا وَمَا أُرِيدُ أَنْ أُخَالِفَكُمْ إِلَى مَا أَنْهَاكُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ[i]

گفت اى قوم من بينديشيد اگر از جانب پروردگارم دليل روشنى داشته باشم و او از سوى خود روزى نيكويى به من داده باشد [آيا باز هم از پرستش او دست بردارم] من نمى‏ خواهم در آنچه شما را از آن باز مى دارم با شما مخالفت كنم [و خود مرتكب آن شوم] من قصدى جز اصلاح [جامعه] تا آنجا كه بتوانم ندارم و توفيق من جز به [يارى] خدا نيست بر او توكل كرده‏ ام و به سوى او بازمى‏ گردم.

وَإِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ قَدْ جَاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَ الْمِيزَانَ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ [ii]

و به سوى [مردم] مدين برادرشان شعيب را [فرستاديم] گفت اى قوم من خدا را بپرستيد كه براى شما هيچ معبودى جز او نيست در حقيقت‏ شما را از جانب پروردگارتان برهانى روشن آمده است پس پيمانه و ترازو را تمام نهيد و اموال مردم را كم مدهيد و در زمين پس از اصلاح آن فساد مكنيد اين [رهنمودها] اگر مؤمنيد براى شما بهتر است.

و حتي خود مردم در پي دستيابي به فرامين خدا بوده و اين نشانه هاي الهي را از مدعيان رسالت طلب ميكردند تا با اين نشانه، تسليم فرامين پيامبر بعنوان فرامين خدا گردند.

وَقَالُوا لَوْلَا يَأْتِينَا بِآيَةٍ مِنْ رَبِّهِ أَوَلَمْ تَأْتِهِمْ بَيِّنَةُ مَا فِي الصُّحُفِ الْأُولَى[iii]

و گفتند چرا از جانب پروردگارش معجزه ‏اى براى ما نمى ‏آورد آيا دليل روشن آنچه در صحيفه ‏هاى پيشين است براى آنان نيامده است

در قرآن در مورد كل نشانه ها و همچنين در مورد نشانه هاي ارائه شده توسط انبيا براي اثبات نبوّتشان (كه موضوع اين مقاله است)، لفظ آيه و بيّنه بكار رفته است.

در لغت، کلمة آيه به معنای نشانه و يا «‌شیء واضح و روشن‌» است[iv] و به صورت مفرد و تثنيه و جمع روی هم ۳۸۲ بار در قرآن به کار رفته است که معنی اصلی آن نشان و علامت است.

و واژة بيّنه مؤنّث «بيّن» از ريشة «بان، يبين، بيانا» به معنای دليل روشن و چيزی که چيزی ديگر با آن اثبات می‌شود، آمده است.[v] يعني خودِ آية بيّنه، واضح و روشن است و نياز به چيز ديگري براي اثباتش ندارد. لذاست كه فرد با ديدن آن به يقين و اطمينان ميرسد و بدين ترتيب حجت بر او تمام ميشود.

با توجه به اين معني لغوي، چند مطلب را ميتوان دريافت:

مطلب اول: در برخي منابع اهل سنت و متكلمين و در برخي آثار نويسندگان و منابع شيعي، از لفظ آيه در قرآن به معجزه تعبير شده است؛[vi] يعني كارهايي كه مردم از آوردن مثل آن عاجز باشند. با اين معني، در مورد آيات ارائه شده توسط پيامبران براي اثبات نبوتشان، ممكن است اين برداشت به ذهن متبادر شود كه مردم از روي عجز، به تبعيت از پيامبران مبادرت ميورزند و اگر عجز نداشتند و بر پيامبران فائق مي آمدند، اي بسا كه تبعيت نمي كردند. به اين ترتيب، گويا صحنه رويارويي انبيا و مردم، صحنة كارزار و زورآزمايي و قدرتنمايي بوده و منطق زورمداري و قدرتمندي ملاك حق مداري ميباشد!

ولي بايد به اين مطلب توجه كرد كه قرآن نه منطق زورمداري را، بلكه منطق يقين و اطمينان قلبي افراد را اصل ميداند و در پي تحقق آن است و ميخواهد با آن نشانه، حجت را بر مردم تمام كند (كه در ادامه بيشتر توضيح داده ميشود) تا آنها به الهي بودن پيامبران يقين كنند و با اطمينان قلب به تبعيت از پيامبران همت گمارند.

البته بايد يادآور شد كه در آيه، عدم توانايي مردم و حتي خود پيامبر و عجز كل بشريت از آوردن مثل آن ملحوظ است، چرا كه كارهاي الهي فقط از خدا ميتواند سر بزند، ولي فقط آن نيست، بلكه فراتر از آن، بايد آيه بعنوان نشانة الهي بودنِ آن مدّ نظر قرار گيرد؛ يعني مردم در پي شناختشان از خدا (كه توضيح در ادامه خواهد آمد) فقط بدنبال نشانه اي يقين آور هستند كه اين اوامر و نواهي از طرف خداست. آيه بعنوان خرق عادت، با عادات و قوانين جاري و متداول جامعه مطابقت نداشته و بسيار فراتر از آن و مافوق قدرت بشر است و به اين ترتيب، علامتي اختصاصي از طرف خداست تا نشان دهد كه اين كار فقط از قدرت الهي برميآيد و اصلاً از بشر ساخته نيست و همين يقين آور است كه دارندة آن نشانه از طرف خداست و مردم با اين يقين، سرِ تسليم در مقابل او فرود ميآورند. لذا در هيچ جايي از قرآن، لفظ اعجاز و ريشه هاي آن در اين مورد بكار نرفته و بجاي آن از واژه هاي "آيه" و "آية بيّنه" و "آيات بيّنات" استفاده شده است؛ يعني مردم با ديدن آنها، به الهي بودن آن آيات و متعاقب آن، به الهي بودن پيامبران يقين پيدا ميكردند[vii] و البته در اين آيه، عجز بشر از انجام آن مستتر است. در مورد ناتواني بشريت از آوردن آن آيات، خودِ پيامبران نيز تصريح كرده اند كه ما نيز مانند شما بشر هستيم و قدرت بر انجام اين كارهاي شگفت انگيز را نداريم و اين قدرتنمايي و نشانة ارائه شده از طرف ما، از ما نيست بلكه از خدا و به اذن اوست.

قَالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِن نَّحْنُ إِلاَّ بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ وَلَكِنَّ اللّهَ يَمُنُّ عَلَى مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَمَا كَانَ لَنَا أَن نَّأْتِيَكُم بِسُلْطَانٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ وَعلَى اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ

پيامبرانشان به آنان گفتند ما جز بشرى مثل شما نيستيم ولى خدا بر هر يك از بندگانش كه بخواهد منت مى‏نهد و ما را نرسد كه جز به اذن خدا براى شما حجتى بياوريم و مؤمنان بايد تنها بر خدا توكل كنند [viii]

وَرَسُولًا إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْيِي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ [ix]

و [او را به عنوان] پيامبرى به سوى بنى اسرائيل [مى‏فرستد كه او به آنان مى‏گويد] در حقيقت من از جانب پروردگارتان برايتان آيه‏اى آورده‏ام. من از گل براى شما [چيزى] به شكل پرنده مى‏سازم آنگاه در آن مى‏دمم پس به اذن خدا پرنده‏اى مى شود و به اذن خدا نابيناى مادرزاد و پيس را بهبود مى‏بخشم و مردگان را زنده مى‏گردانم و شما را از آنچه مى‏خوريد و در خانه هايتان ذخيره مى‏كنيد خبر مى‏دهم مسلما در اين [معجزات] براى شما اگر مؤمن باشيد عبرت است

اصولا سنخ آن نشانة ارائه شده توسط پيامبران با معجزه ها و شعبده هايي كه بشر از خود ارائه ميدهد متفاوت است؛ تردستيهاي بشر هر چند كه بزرگ و محيّر العقول باشد، جلوه اي در برابر آيات الهي ندارد.

وَقَدْ مَكَرُواْ مَكْرَهُمْ وَعِندَ اللّهِ مَكْرُهُمْ وَإِن كَانَ مَكْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبَالُ [x]

بنابراين با اينكه در آيه مسألة اعجاز هم نهفته، ولي هرجا از آيه به معجزه تعبير شود، بايد در نظر داشت كه منظور، بيشتر از آن بوده و منظور نشانة الهي بودن آن آيه و پي بردن به صدق و راستگويي پيامبران است نه فقط به عجز كشيدن مردم! اين مطلب در حديث شريف زير نيز از امام صادقعليه السلام ملاحظه ميشود:

و المعجزه علامهٌ لله لا يعطيها إلا انبياءهُ و رُسُلَهُ و حججه ليعرف به صدق الصادق من کذب الکاذب[xi]

«معجزه» نشانه‌ای ازخداونداست که آن را جز بهپيامبرانو فرستادگان وحجت‌هایخود نمی‌دهد، تا به وسيلة آن، راستگويي (مدّعيان ارتباط با خدا) ازدروغگويي (مدّعيان دروغين) شناخته شود

مطلب دوم:نشانه در جايي كاربرد دارد كه شناخت قبلي از موضوعي باشد و براي تطبيق موضوع جديد با آن، فرد بدنبال نشانه و شاهد صدق باشد. مثلاً اگر كسي به ما بگويد كه من از طرف پدرت آمده ام و براي شما از طرف ايشان دستوري دارم، از او نشانة صدق طلب مي كنيم. در اين درخواست نشانة صدق، چند نكته قابل تعمق است:

اولاً: در ابتداي كار و قبل از هر چيز، ما پدر را مي شناسيم (يعني معرفت پيشين).

ثانياً: ما او را لازم الاطاعه ميدانيم و حتي ممكن است خود نيز بدنبال دستورات پدر باشيم و با اشتياق آنرا جستجو كنيم تا آن فرامين را عمل نماييم.

ثالثاً: نشانه اي كه بيانگر اين ارتباط است را از او طلب مي كنيم تا با اطمينان خاطر به گفته هاي او كه گفته هاي پدر است، گردن نهيم. اين نشانه ممكن است يك دستخط يا امضا و يا يك كُد و يا رمز مخصوص پدر و يا هر چيز يقين آور ديگر باشد.

پس نكتة مهم در آيه و نشانه بودن كارهاي خداگونة انبيا، معرفتِ پيشين نسبت به خداست. اين مطلب، بيان و منطق قرآن است كه مردم همگي فطرتاً خداشناس بوده و معرفت الهي در نهاد همه وجود دارد؛ لذا همه او را مي شناسند و او را لازم الاطاعه ميدانند و بدنبال فرامين او هستند تا از او اطاعت كنند.

آيات زيادي بر معرفت پيشين مردم از خدا دلالت دارند؛ از جمله:

وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى يُؤْفَكُونَ [xii]

و اگر از آنان بپرسى چه كسى آنان را خلق كرده، مسلما خواهند گفت‏ خدا ! پس چگونه [از حقيقت] بازگردانيده مي‏شوند

روايات زير نيز اين مطلب را تصريح ميفرمايند:

- زراره گويد:«سألت أبا جعفرعليه‌السلام عن قول الله عزّوجّل (فطرت الله التي فطر الناس عليها)[xiii] قال: فطرهم علي معرفته انّه ربّهم، و لو لا ذلك لم يعلموا ـ اذا سئلوا ـ من ربّهم و لا من رازقهم.[xiv]

از امام باقرعليه‌السلام در بارة معني آية (فطرت الله التي فطر الناس عليها) سؤال كردم، حضرت فرمودند: آنان را با شناخت نسبت به پروردگارشان آفريد و اگر چنين نبود، هنگامي كه از آنان سؤال مي‌شد، نه پروردگارشان را ميشناختند و نه رازقشان را.

- زراره گويد: «سألت ابا جعفرعليه‌السلام من قول الله (حنفاء لله غير مشركين به)[xv] ما الحنيفيه؟ قال: هي الفطرة التي فطر النّاس عليها، فطر الله الخلق علي معرفة.»[xvi]

از امام باقرعليه‌السلام پرسيدم منظور از حنيف بودن در آية (حنفاء لله غير مشركين به) چيست؟ حضرت فرمودند: منظور از آن، فطرتي است كه خدا مردم را بر اساس آن آفريده است. به عبارت ديگر، خدا مردم را با شناخت نسبت به خودش آفريد.

- رسولخدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: «كل مولود يولود علي الفطرة يعني علي المعرفة بان الله عزّوجّل خالقه، فذلك قوله: (و لئن سألتهم من خلق السماوات و الارض ليقولنّ الله).[xvii]»[xviii]

هر كودكي با فطرت الهي زاده مي‌شود؛ به اين معني كه آگاه است كه خداي ـ عزّوجّل ـ آفريدگار اوست. اين است معني آية (و لئن سألتهم من خلق السماوات و الارض ليقولّن الله ...) (اگر از آنها بپرسي: چه كسي آسمانها و زمين را آفريده است؟ خواهند گفت: خدا.)

-       علاء بن فضيل گويد: «سألته عن قول الله عزّوجّل (فطرت الله الّتي فطر الناس عليها)؟ قال: التوحيد.»

از امام صادقعليه‌السلام پرسيدم معناي اين سخن خداي عزّوجّل (فطرت الله الّتي فطر النّاس عليها) چيست؟ حضرت فرمودند: منظور توحيد است. [xix]

-       هشام بن سالم مي‌گويد: قلت: (فطرت الله الّتي فطر النّاس عليها)؟ قال: التوحيد. [xx]

از امام صادقعليه‌السلام معني آية (فطرت الله الّتي فطر النّاس عليها.) را پرسيدم حضرت فرمودند: يعني خدا آنان را با علم به يگانگي خويش آفريد.

-       امام صادقعليه‌السلام فرمود: (فطرت الله الّتي فطر النّاس عليها) قال، فطرهم علي التوحيد.[xxi]

(فطرت الله الّتي فطر النّاس عليها) يعني خدا آنان را با معرفت به يگانگي خويش آفريد.

از اين روايات بر مي‌آيد كه معرفت خداي عزّوجّل و توحيد، امري فطري است.

به اين ترتيب پيامبران در ارائة نشانه هاي پيامبري به مردم، اين پيام را دارند كه ما از طرف آن آشناي فطري شما آمده ايم و ميخواهيم فرامين او را به شما ابلاغ كنيم. طبيعي است كه مردم بگويند كه ما از كجا بدانيم كه تو از طرف آن آشناي ديرينة ما هستي! و براي رفع اين شبهه و دستيابي به وسيلة ارتباطي با خدايشان -كه رسولان باشند- از آنها نشانه و شاهد صدق بخواهند. همچنانكه آيات زير ميفرمايد:

مَا أَنْتَ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنَا فَأْتِ بِآيَةٍ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ [xxii]

(قوم صالح گفتند) تو جز بشرى مانند ما [بيش] نيستى اگر راست مى‏ گويى معجزه ‏اى بياور

قَالَ إِنْ كُنْتَ جِئْتَ بِآيَةٍ فَأْتِ بِهَا إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ [xxiii]

[فرعون] گفت اگر معجزه ‏اى آورده‏ اى پس اگر راست مى‏ گويى آن را ارائه بده

مطلب سوم:فرستادن رسولان الهي همراه با آيات بيّنات، براي اتمام حجت بود كه اگر آن را تكذيب مي كردند، سزاوار عقوبت الهي شده و به عذاب الهي گرفتار مي شدند.

سَلْ بَنِي إِسْرَائِيلَ كَمْ آتَيْنَاهُمْ مِنْ آيَةٍ بَيِّنَةٍ وَمَنْ يُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ

از فرزندان اسرائيل بپرس چه بسيار نشانه‏ هاى روشنى به آنان داديم و هر كس نعمت‏ خدا را پس از آنكه براى او آمد [به كفران] بدل كند خدا سخت‏ كيفر است[xxiv]

عذاب كردن معاند در جايي عادلانه است كه مطلب به درستي و به صورت صحيح به او برسد و بر او اتمام حجت شود تا اگر از آن سر باز زد، معلوم شود كه او معاند است و با حق معارضه مي كند؛ و الّا اگر با ديدن آيه، براي فرد اطمينان قلبي حاصل نشده و اتمام حجت نشود، مخالفت فرد از روي عناد نبوده و عذاب كردن او صحيح نيست و عين ظلم است. پس معلوم مي شود كه آيه و نشانة رسولان، بايد افراد را به يقين برساند تا مخالفين اين ادعا و معاندين، مشخص شده و سزاوار عذاب شوند.

مطلب چهارم: فرد دانشمند و عامي در برابر نشانه هاي پيامبران يكسان هستند و آيات بايد همگان را به يقين برسانند؛ اي بسا مردم دانشمند و حقجو با ديدن آن نشانه‌ها سريعتر به الهي بودن آنها يقين پيدا كرده و فوراً به سجده افتند. همچنانكه ساحران فرعون كه دانشمندان و بزرگان قوم در علم سحر بودند، با ديدن آن نشانة الهي فوراً سر به سجده گذاشته و با اين عمل حتي از جان خود نيز دست شستند. همچنانكه در قرآن ميخوانيم:

فَأَلْقَى مُوسَى عَصَاهُ فَإِذَا هِيَ تَلْقَفُ مَا يَأْفِكُونَ ﴿۴۵ فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سَاجِدِينَ ﴿۴۶ قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿۴۷ رَبِّ مُوسَى وَهَارُونَ ﴿۴۸ قَالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلَافٍ وَلَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعِينَ ﴿۴۹ قَالُوا لَا ضَيْرَ إِنَّا إِلَى رَبِّنَا مُنْقَلِبُونَ ﴿۵۰ إِنَّا نَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لَنَا رَبُّنَا خَطَايَانَا أَنْ كُنَّا أَوَّلَ الْمُؤْمِنِينَ ﴿۵۱ [xxv]

پس موسى عصايش را انداخت و بناگاه هر چه را به دروغ برساخته بودند بلعيد (۴۵) در نتيجه ساحران به حالت‏ سجده درافتادند (۴۶) گفتند به پروردگار جهانيان ايمان آورديم (۴۷)پروردگار موسى و هارون (۴۸) گفت [آيا] پيش از آنكه به شما اجازه دهم به او ايمان آورديد قطعا او همان بزرگ شماست كه به شما سحر آموخته است به زودى خواهيد دانست‏ حتما دستها و پاهاى شما را از چپ و راست‏ خواهم بريد و همه‏ تان را به دار خواهم آويخت (۴۹) گفتند باكى نيست ما روى به سوى پروردگار خود مى ‏آوريم (۵۰) ما اميدواريم كه پروردگارمان گناهانمان را بر ما ببخشايد [چرا] كه نخستين ايمان‏ آورندگان بوديم (۵۱)

          و يا در آيات زير ميخوانيم:

فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سُجَّدًا قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هَارُونَ وَمُوسَى ﴿70 قَالَ آمَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُم مِّنْ خِلَافٍ وَلَأُصَلِّبَنَّكُمْ فِي جُذُوعِ النَّخْلِ وَلَتَعْلَمُنَّ أَيُّنَا أَشَدُّ عَذَابًا وَأَبْقَى ﴿71 قَالُوا لَن نُّؤْثِرَكَ عَلَى مَا جَاءنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالَّذِي فَطَرَنَا فَاقْضِ مَا أَنتَ قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضِي هَذِهِ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا ﴿72 إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنَا لِيَغْفِرَ لَنَا خَطَايَانَا وَمَا أَكْرَهْتَنَا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِ وَاللَّهُ خَيْرٌ وَأَبْقَى ﴿73

پس ساحران به سجده درافتادند گفتند به پروردگار موسى و هارون ايمان آورديم (70) [فرعون] گفت آيا پيش از آنكه به شما اجازه دهم به او ايمان آورديد قطعا او بزرگ شماست كه به شما سحر آموخته است پس بى‏شك دستهاى شما و پاهايتان را يكى از راست و يكى از چپ قطع مى‏كنم و شما را بر تنه‏هاى درخت‏خرما به دار مى‏آويزم تا خوب بدانيد عذاب كدام يك از ما سخت‏تر و پايدارتر است (71) گفتند ما هرگز تو را بر آياتي كه به سوى ما آمده و [بر] آن كس كه ما را پديد آورده است ترجيح نخواهيم داد پس هر حكمى مى‏خواهى بكن كه تنها در اين زندگى دنياست كه [تو] حكم مى‏رانى (72) ما به پروردگارمان ايمان آورديم تا گناهان ما و آن سحرى كه ما را بدان واداشتى بر ما ببخشايد و خدا بهتر و پايدارتر است (73)

          ساحران ميگويند كه ما به نشانه هاي الهي رسيديم و از آنها دست برنميداريم و دانستيم كه آنها از طرف پروردگار ماست كه ما را خلق كرده و اميد داريم كه خطاهاي گذشتة ما را بر ما ببخشايد. يعني ساحران با وجود پيروزي حضرت موسي، در برابر موسي به سجده نيفتادند، بلكه مستقيم و بلافاصله در برابر خدا و ربّ موسي به سجده افتادند و تسليم پروردگار خود شدند و در راه ايمان به او، حتي دست از جان شستند و فرعون آنها را بطور عجيب و جانكاهي با عذاب و شكنجه كشت.

و بايد هم آيات الهي اينچنين خارج از قدرت بشر باشد تا همگان در هر سطحي كه هستند، يقين كنند كه آنها از طرف خداست و به اشتباه سر بر آستان بشري همچون خودشان نسپارند.

مطلب پنجم: نشانه هاي ارائه شده توسط پيامبران دو خصوصيت دارد:

خصوصيت اول: مردم بايد يقين كنند كه اين علم و قدرت و نشانة ارائه شده توسط پيامبران، الهي و وهبي بوده و از طرف خدا به آنها اعطا شده و اكتسابي آنها نيست و از خود آنها اينگونه كارها ساخته نيست و بر اساس اين يقين، حجت بر آنها تمام شود و زمينه براي دريافت اوامر و نواهي الهي از پيامبران فراهم آيد.

خصوصيت دوم: آيه و نشانه بايد در حد فهم و درك مردم همان زمان باشد و لازم نيست كه عام و براي همة اعصار باشد. مثلاً نشانة ارائه شده توسط حضرت صالح، بايد افراد همان زمان را قانع كند و اي بسا نشانه هاي ارائه شده توسط حضرت موسي آنها را به اين يقين نرسانَد. همچنانكه در فلسفة نشانه هاي ارائه شده توسط پيامبران، در روايات چنين آمده است كه:

ابن سکّيت از امام هاديعليه السلام پرسيد: «چرا خداوند پيامبران را با معجزه‌هاي مختلف برانگيخت؟ موسيعليه‌السلام را با معجزه عصا و يد بيضا، عيسيعليه السلام را با معجزه بينا کردن کور مادرزاد و شفاي بيمار مبتلا به بَرَص و زنده کردن مردگان و محمد صلي الله عليه و آله را با معجزه قرآن و جنگ با شمشير؟»

حضرت هاديعليه‌السلام فرمود: «زماني که خداوند حضرت موسيعليه‌السلام را با معجزه عصا و دست نوراني برانگيخت، سحر و جادو کار مرسومي بود و موسيعليه السلام با اين اعجاز بر همة سحر و جادوها غلبه و حجت را بر مردم تمام کرد. زماني که خدا عيسيعليه السلام را با معجزه شفا دادن کور و مبتلا به بَرَص و زنده کردن مرده‌ها مبعوث کرد، درمان و معالجه‌هاي مختلف کار مرسوم و شايعي بود و حضرت عيسي نيز با اين اعجاز همه را مقهور اعجاز خداوندي ساخت. حضرت محمّدصلي الله عليه و آله نيز در زماني با قرآن و شمشير مبعوث شد که کار رايج در آن زمان جنگجويي با شمشير و سرودن شعر بود. پيامبر خدا نيز با قرآن و شمشير بر شعر و شمشير آنان پيروز شد و حجّت را بر آنان تمام کرد.» [xxvi]

در مورد خصوصيت دوم، بايد دانست كه حضرت ختمي مرتبت استثنا هستند؛ چرا كه ايشان براي همة اعصار و همة جهانيان مبعوث شده اند و بايد حجت و نشانه اي بياورند كه همگان را تا قيام قيامت به اين باور برساند كه ايشان فرستادة خدا هستند. و لذا نشانه هاي ارائه شده توسط ايشان بسيار زياد و بسيار متنوع است؛ از شق القمر و سخن گفتن سنگريزه و حركت و تعظيم كردن درختان گرفته تا بيانات قرآن كريم و علوم شگفت انگيزي كه از زبان فردي بيرون آمده كه نزدِ كسي درس نخوانده و در كلاس و مكتبي شركت نكرده؛ علوم محيّر العقولي كه از فهم و درك بشر خارج است و از جنبه هاي متفاوتي همگان را در همة زمانها به تحدّي فرا ميخواند. همگيِ اين آيات، مردم را تا آخر الزمان به اين يقين ميرساند كه آنها از طرف خدا و با قدرت او ميباشند و كارِ خودِ پيامبر نيست و لذا تسليم فرامين پيامبر بعنوان فرامين خدا ميشوند.

نتيجه:

مردم بايد از آن آيات و نشانه ها، به صدق گفتار رسول كه او فرستادة خدا و نمايندة اوست، ايمان بياورند و فرمانهاي او را فرمان خدا بدانند. لذا در همة آيات قرآن، سخن از "آيه" و "آية بيّنه" است و در هيچ آيه اي لفظ معجزه بكار نرفته است؛ يعني بدين ترتيب:

-       قرآن معرفت خدا را در نهاد آدميان مجهول نميگيرد، بلكه آنها را آشناي به خود ميداند؛

-       مردم حقجو، با توجه به شناخت پيشين خود از خدا، براي دستيابي به فرامين او و گردن نهادن به دستورات الهي، فقط بدنبال شناسايي رسولان او كه مبلغ فرامين او هستند بوده و از آنها نشانه و علامت آشكار مي طلبند و سرِ ستيز و عناد ندارند.

-       رسولان الهي براي اين دسته مردم، نشانه هاي الهي بايد ارائه دهند تا صداقت آنها مبني بر فرستادة خدا بودن بر مردم ثابت شود و حجت بر آنها تمام شود. تا راستگويان و طالبان هدايت و مطيعان به رستگاري برسند و معاندان و ستيزه جويان مستحق عذاب الهي گردند.

بنابراين با توجه به منطق قرآن در مورد آيه، بهتر است كه ما نيز با تبعيّت از همين منطق قرآن، حتي الامكان از لفظ معجزه استفاده نكنيم، بلكه همان تعبير آيه و آية بيّنه را در گفتارمان بكار گيريم.

ناصر فرشباف


منابع:

قرآن كريم

بحارالانوار، علامه محمد باقر مجلسي

توحيد، شيخ صدوق

دانشنامة آزاد

مفردات راغب اصفهاني


پي نوشت:


[i]- هود/ آيه 88

[ii]- اعراف/ آيه 85.

[iii]- طه/ آيه 133.

[iv]- راغب اصفهانی، معجم مفردات الفاظ القرآن.

[v]- راغب‌اصفهانی، المفردات، واژه «بین».

[vi]- اولین تألیف دربارة اعجاز قرآن از ابوعبیده معمر بن مثنی (م۲۰۹هـ) بوده، «بیان اعجاز القرآن» -بعنوان قدیمی‌ترین رساله موجود- نوشته ابوسلیمان محمد بُستی (م۳۸۸هـ) می‌باشد. «الموضح عن جهة اعجاز القرآن» از سید مرتضی (م۴۳۶هـ)، «دلائل الاعجاز» از عبدالقاهر جرجانی (م۴۷۱هـ)، «الطراز فی أسرار البلاغة و حقائق الاعجاز» از یحیی بن حمزه علوی زیدی (م ۷۴۹هـ. ق) و در دوره معاصر «المعجزة الخالدة» تألیف هبة اللّه شهرستانی، «اعجاز القرآن»، نوشته مصطفی صادق الرافعی از زمره تالیفات در اینباره می‌باشند. (از دانشنامة آزاد ويكي پديا- در اينترنت)

[vii]- اعجاز در لغت به معنی عاجز ساختن است و گرچه در قرآن مستقیماً به کار نرفته، اما قرآن مخالفان را دعوت به آوردن ده و حتی یک سوره مشابه سوره‌های قرآن می‌کند (تحدی) و تأکید می‌کند که هرگز کسی نخواهد توانست این کار را انجام دهد. (معرفت، محمدهادی. «اعجاز القرآن». در دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. ج.۹. بازبینی‌شده در 11/30/۲۰۱۲.)

[viii]- ابراهيم/11

[ix]- آل عمران/ 49

[x]- ابراهيم/46

[xi]- بحارالانوار/ ج۱۱/ ص۷۱.

[xii]- زخرف/ 87. همچنين آيات: زخرف/ 9 - عنكبوت/63 و 61- زمر/38 لقمان/25 و آيات ديگر.

[xiii]- روم/ 30.

[xiv]- بحارالانوار/ ج 3/ ص 279/ ح 13.

[xv] - حج/ 31.

[xvi]- بحارالانوار/ ج 3/ ص 279/ ح 12.

[xvii]- لقمان/ 25.

[xviii]- بحارالانوار/ ج 3/ ص 279/ح 11.

[xix]- همان، ص 277/ ح 4. و نيز توحيد شيخ صدوق.

[xx]- بحار الانوار/ ج3/ ص 277/ ح 5.

[xxi]- همان، ص 277/ ح 6. و نيز توحيد شيخ صدوق

[xxii]- شعرا/ 154.

[xxiii]- اعراف/ 106.

[xxiv]- بقره/211.

[xxv]- شعراء/ ايات 45-51

[xxvi]- بحار الانوار/ ج 50/ ص 164

خواندن 948 دفعه