در روزگاری که سیاستمداران و اتاق های فکر نظامهای سرمایه داری برای دوام و قوام سلطه خود بر جامعه بشری، تمدن انسانی و اصالت زندگی برای ایمان و عقیده را به مسلخ خود خواهی و اصالت فرد در جامعه کشانده اند و انسان این خلیفه خدا بر زمین را در اسارت ماشین و زندگی ماشینی در آورده اند، یاد آوری عاشورا تلنگری است برای لحظه ای تامل، برای بازگشت به خویشتن خویش و طرح این پرسش که از کجا آمده ام و آمدنم بهر چه بود؟


اما کدام حسین و کدام عاشورا؟ حسینی که مدعی عاشقی زیاد دارد و پیرو واقعی کم؟ حسینی که محبانش بی اعتنا از کنار ظلم عبور می کنند و گوشه ای زیر سایه عافیت ، شب را به صبح می رسانند و صبح را به شب؟ یا آنها که دین فقط لقلقه زبانشان هست و به فرموده ایشان: *"تا جایی که گذران زندگی آنها پا برجا باشد ، دین را نگهداری می کنند و زمانی که به بلا آزموده شوند ، دین داران قلیل اند"، نه من حسین اینهارا نمی شناسم.


اما من حسینی را می شناسم که برای یک آرمان و احیای یک عقیده زیست، همانکه مرگ آگاهانه و سرخ را به زنده ماندن در سایه بی عدالتی و بیعت با ظلم ترجیح داد. همان حسینی که صدها سال است، شهادتش خواب از چشم خوابزدگان تاریخ ربوده و هر سال خون تازه ای را در رگ های هر انسان حق طلب و آزاده ای به جریان می اندازد. من این حسین را می شناسم که برای زنده ماندن تن به هیچ ذلتی نداد، من آن حسینی که در سودای قدرت خروج کرد و در عطش آب جنگید را نمی شناسم، من این حسین را می شناسم که پیروانی چون همت و چمران و جهان آرا داشت ، نه آن حسینی که فقط سیاه پوش دارد و عزادار، نه آن حسینی که با شام غریبان، او و اهل بیتش نیز برای یک سال به تاریخ سپرده می شوند و فقط نامی از آنها باقی می ماند، آنهم برای قسم های روزمره! تنش زخم داشت اما قامتش بلند بود و اراده اش استوار ، تشنه بود اما بیش از آب، تشنه لبیک بود و همراه.


این حسین کلید هدایت انسانی است که در اعصار گذشته برای یک ایمان، یک عقیده و یک هدف زندگی می کرد و امروز دیگر ایمان و عقیده اش مقدمه ای است برای زندگی کردن و زنده ماندن! اکنون این زندگی است که برایش اصالت پیدا کرده، هر احساس و کوششی برای زندگی کردن است؛ حال آنکه قبلا زندگی برای احساس ها ، ایمان ها و عقاید و معنویات بوده است.


عقل خشک و حسابگر، از درک فداکاری انسان برای یک ایمان یا جامعه، ناتوان است و انسان مسخ شده امروز، همه چیز را برای زندگی کردن می خواهد، علم را برای پول و پول را برای زندگی بهتر؛ حال اگر هر چیزی انسان را از این هدف دور کند، همان عقل حسابگر آن را نمی پذیرد. در این هنگام است که مکتب عاشورا و زندگی امام حسین(ع) در مقابل این تفکر می ایستد و بانگ " هيهات منا الذلة‌" سر می دهد و می گوید این است فلسفه زندگی؛ "ما زندگی می کنیم تا قیمت پیدا کنیم نه اینکه به هر قیمتی زندگی کنیم!"


چنین نگاهی به زندگی، در وصیت حضرت علی (ع) به امام حسین(ع) نیز به روشنی قابل درک است، آنجا که می فرمایند: "نفست را از هر زبوني و پستي دور بدار، هر چند تو را به نعمت‌هاي بي‌شمار رساند؛ زيرا هرگز برابر آن چه از نفس خويش صرف مي‌كني، به عوض نخواهي يافت و بنده ديگري مباش كه خداوند تو را آزاد گردانيده است."


این همان حسین است که یاد و نامش به زندگی اصالت وحیات می بخشد و فلسفه زندگی اش در چشم به هم زدنی طومار فاسدین و فاسقین و کاسبان دین هر عصری را در هم میپیچد، این حسین کلید هدایت است و کشتی نجات برای هر امتی که چگونه زیستن و چگونه مردن را از او بیاموزد.


*الناسُ عبیدُ الدنیا والدین لَعِقً علی السنتهم یحیطونه ما دَرَّت به معایشهُم فإذا مُحِّصوا بالبلاء قَلَّ الدَیانون » تحفتوالعقول/245
* شرح نهج البلاغه‌، ابن ابي الحديد، ج 16، ص 93