عواملی که سبب شد پیمان غدیر فراموش شود
به مناسبت روز عید ولایت و امامت امیرالمؤمنین علی (ع) و جریات تاریخ ساز غدیر خم؛ در رابطه با زوایای مغفول این رویداد مهم و نظرات اهل سنت در خدمت محمد علی موحدی، پژوهشگر حوزه علوم اسلامی هستیم.
تبیان: در مورد مواضع عالمان اهلسنت و مخالفان غدیر بفرمائید؛ این که چرا فردی چون طبری در کتاب خود از واقعه مستند غدیر سخنی نگفته است؟
موضع علمای اهل سنت در خصوص غدیر یکسان نیست. برخی از اندیشمندان اهل سنت هستند که غدیر را خوب گزارش کرده و در آثار خود نیز از این جریان بزرگ سخن گفته اند. البته تمام کسانی که به ذکر واقعه غدیر پرداخته اند در زمان حیات خود دچار تهمتهایی شدند، چرا که همان طور که در گفتگوی گذشته بیان کردیم موضوع غدیر موضوع حساسی بوده است، اکثر اندیشمندانی که قدری آزادانه به غدیر پرداختند به تهمت این که شما گرایش به تشیع دارید، گرفتار شده اند. بنابر این برخی دیگر از اندیشمندان اهل سنت به شدت در مقابل جریان غدیر تلاش کردند که ایستادگی کنند و آن را کتمان کنند.
افراد متشیّع و رافضی چه کسانی هستند؟
تشیّع در آن زمان به معنای تشیع در زمان حاضر نیست، اگر به کسی از علما در گذشته میگفتند "متشیع" یا "فیه التشیع"، یعنی او سنی است، اما گرایشات خاصی دارد که به او متشیع میگویند. ابداً به معنای این نیست که او سنی نبوده؛ چرا که بعد از گذشت هزار سال اصطلاحات تغییر کرده است. آن زمان اگر میخواستند بگویند کسی شیعه است میگفتند رافضی است.
بعد از گذشتن جریان غدیر چند عامل سبب میشود که این پیمان را فراموش کنند. یک غلبه الهوی، هوای نفس بر آنها غلبه نمود. دوم حب الریاسه، آنها به خاطر حب به ریاست خود حمل عمود الخلافه، عمود و استوانه خلافت را جابجا کردند و پیمان نبوت را زیر پا گذاشتند، راه امت را برای بازگشت به دوران جاهلیت باز کردند
متشیّع به کسانی گفته می شد که کاملاً قائل به خلافت خلفا بوده اند اما در کنارش برخی از فضائل حضرت امیر را قبول داشته و حضرت امیر را خلیفه چهارم میدانستهاند و چون به برخی از امور امیرالمؤمنین گرایش داشته، اتهام تشیع به او می زدند. در حقیقت متشیع افراد خودی بوده اند که قدری تمایل به فضائل امیرالمومنین (ع) پیدا میکنند و اگر به کسی می خواستند شیعه به معنای امروز ما را بگویند، از لفظ رافضی استفاده می کردند.
اسرائیلیات؛ خوراک غربیها برای ساختن فیلمهای موهن علیه پیامبر
محمد بن اسماعیل البخاری، نویسنده صحیح ترین متن حدیثی اهل سنت تحت عنوان "الجامع الصحیح"، متوفی 256 هجری قمری است. او ادعا میکند 600 هزار حدیث صحیح از پیامبر (ص) در اختیار دارد که از میان این 600 هزار حدیث، 100 هزار حدیث صحیح السند است. از این میان کمتر از 7 هزار مورد را در کتاب صحیح گردآوری میکند یعنی بخاری بیش از 93 درصد احادیث صحیحی که خود ادعا دارد از پیامبر (ص) در اختیار دارد، در کتاب خود نمیآورد. و آن ها احادیث شأن نزول آیه ولایت، شأن نزول آیه تطهیر، شأن نزول آیه اکمال، شأن نزول آیه تبلیغ، شأن نزول آیه انذار، حدیث غدیر، حدیث ثقلین و هرچه به امیرالمؤمنین باز میگردد، است.
لذا با این که احادیثی را نقل کرده است که شکی نیست آنها اسرائیلیات هستند، فراوان از ابوهریره در کتاب خود حدیث نقل میکند، اسرائیلیاتی که امروز خوراک غربیها برای ساختن فیلمهای موهن علیه پیامبر (ص) است. نسبتهای ناروا و تهمتهای وحشتناک در کتاب او موجود است، اما میبینید هر چه به امیرالمومنین (ع) بر می گردد، از میان فضائل امیرالمومنین (ع)، یا نقل نمیشود و یا محرّف نقل میشود. در برابر غدیر میایستد و در کتاب خود کلمهای از غدیر نقل نمیکند.
در حالی که بنده در یک تحقیق خیلی کوچک به این نتیجه رسیدم که 196 تن از عالمان سنی قبل از تولد بخاری، حدیث غدیر را نقل کرده اند. ما از ایشان سؤال می کنیم؛ شما هر چه را از هر جایی خواسته اید بیان کرده ای؛ اسرائیلی، جعلی، محرّف ولی وقتی به فضائل امیرالمومنین (ع) میرسید بیان نمیکنید. از میان فضائل امیرالمومنین (ع) فقط یکی را نقل میکند که آن هم حدیث منزلت است.
عبارتی که در کتاب مسلم بیان نشده است
نمونه دیگر مسلم ابن حجاج متوفی 261، نویسنده کتاب صحیح مسلم است؛ او وقتی می خواهد حدیث غدیر را نقل کند همه حدیث غدیر را میگوید و قبل از عبارت "من کنت مولا"، تمام میکند؛ "من کنت مولاه فهذا علی مولا" را در جریان غدیر ذکر نمیکند.
پس برخی از علمای اهل سنت تلاش میکنند که بخواهند با این روش غدیر را کم اهمیت جلوه دهند که البته طبیعی است که در مقابل آن سیل بی امان احادیث و اسنادی که از غدیر برجای مانده است، نمی توانند ایستادگی کنند.
یکی دیگر از علمای اهل سنت که کتابی تحت عنوان "السنن الکبری" مینویسد. آخرین نویسنده صحاح سته است که متوفی 303 هجری است و تنها نویسنده صحاح السته است که در قرن چهارم از دنیا رفته است. او وقتی کتاب "السنن الکبری" را به حاکم وقت عرضه میکند، حاکم وقت میگوید آیا در این کتاب همه احادیث صحیح هستند؟ میگوید خیر، برخی صحیح هستند، برخی حسن هستند، برخی ضعیف هستند. حاکم میگوید این را خلاصه کنید و فقط احادیث صحیح را جمع کنید.
او کتابی تحت عنوان "السنن" مینویسد. در "السنن" که قصد داشته تمام احادیث صحیح را جمعآوری کند که البته کلی حدیث ضعیف هم جمع کرده است، ولی یکی از احادیثی که با چند طریق صحیح خود در "السنن الکبری" نقل کرده است را در این کتاب نقل نمیکند و آن حدیث غدیر است و از میان صحاح السته فقط ابن ماجه و ترمذی هستند که حدیث غدیر را نقل میکنند.
تغییر موضع طبری در بیان نقل تاریخ سال دهم هجری
در ادامه بحث کتاب طبری باید گفت که؛ هر کسی که یک دور کتاب تاریخ طبری را خوانده باشد متوجه می شود که روش کاملاً مشخصی در نقل وقایع تاریخی دارد. شما به سال دهم هجرت میرسید، که در آخر این سال یعنی در ذیالحجه این سال واقعه غدیر است، اگر کمی دقت کنید متوجه میشوید کاملاً روش طبری برای نقل تاریخ متفاوت است. یعنی طبری به طرز عجیبی در سال دهم هجرت شروع میکند حرفهای بی ربط زدن که هیچ ربطی به سال دهم هجرت ندارد؛ اسم زنان پیامبر چه بود؟ یکی یکی اسم زنان پیامبر را میآورد و حرفهایی در سال دهم می زند که در کل تاریخ طبری که از تاریخ انبیاء سلف تا سال 302 هجری کل وقایع تاریخی ذکر شده است، هیچ سالی همانند سال دهم نیست. یعنی این حدس به ذهن آدم میرسد که نکند این کتاب مواردی داشته که بعداً کم و زیاد شده یا کسی دیگر سال دهم را نوشتهاند. تا این اندازه سبک طبری در تاریخ متفاوت است.
تفاوت دو کتاب طبری در بیان نقل یک ماجرا
طبری جریان یوم الدار؛ فأَیكُمْ یؤَازِرُنِی عَلَى هَذا الْأَمْرِ عَلَى أَنْ یكُونَ أَخِی وَ خَلِیفَتِی فِیكُم؟ که در باب انذار بنی هاشم است را در تاریخش می نویسد؛ اما وقتی در کتاب تفسیرش می خواهد بیان کند، به طرز عجیبی نقل می کند؛ کل سند و متن مشترک است؛ نویسنده مشترک است؛ یکی تفسیر طبری و دیگری تاریخ طبری است؛ به عبارت "أَیكُمْ یؤَازِرُنِی عَلَى هَذا الْأَمْرِ که در تاریخ طبری آمده "عَلَى أَنْ یكُونَ أَخِی وَ وَصِیی وَ خَلِیفَتِی فِیكُمْ فَاسْمَعُوا لَهُ وَأَطِیعُوا"، همین مطلب در تفسیر ان أَنْ یكُونَ أَخِی و کذا و کذا فَاسْمَعُوا لَهُ وَأَطِیعُوا آمده است. یعنی وصی و خلیفتی را کذا و کذا میگوید. چقدر هم به طرز عجیبی دو کذا میآورد؛ یعنی پیامبر(ص) دو وصف درباره حضرت بکار برده است.
پس یک نویسنده حتی نمیتواند نقلی که به دستش رسیده را درست نقل کند. جالب است که هر دو سند یکسان است و صحیح هم هست. طبری کار کتاب را در سال 303 تمام میکند. یعنی تا وقایع سال 302 مینویسد و کتاب را تحویل میدهد.
همان طبری کتابی را تحت عنوان "الرد علی الحرقوصیه" یا "کتاب الولایه" مینویسد. این کتاب یک کتاب بینظیر و استثنائی درباره غدیر است و الان موجود نیست. دو نفر از علما این کتاب را در اختیار داشتند، "نباطی عاملی" از جمع علمایی شیعه و "ذهبی" از جمع علمای اهل سنت بودند.
ذهبی میگوید کتاب طبری 4 جلد بود. یک جلد را دیدم و از تعداد سندهای فراوانی که طبری برای جریان غدیر بیان میکند، مدهوش شدم. طبری که 4 جلد تماماً سند و متن غدیر را نقل میکند در تاریخ خود هیچ چیزی از غدیر را بیان نمیکند. حالا چرا این طبری یکباره انقلاب پیدا میکند و در تاریخ هیچ چیزی بیان نمیکند ولی یکباره کتاب "الرد علی الحرقوصیه" را مینویسد؟
ریشه مخالفتها و شیطنتها در غدیر چه بود؟/چه خطری در روز غدیر پیامبر(ص) را تهدید میکرد؟
وقتی عدو سبب خیر میشود
ما فراوان از این در تاریخ داریم که گاهی مواقع علمایی از اهل سنت که کاری برای امیرالمومنین میکردند، نیت آنها خالصانه برای حضرت نبوده و دعواهای بین فرقهای داشته اند. طبری کسی بود که در زمان خود امام فقهی بوده و پیروانی داشته است همانند ابوحنیفه، شافعی، حنبلی که در عصر خود امام بودند، طبری هم در عصر خود امام بوده است لذا جایگاه ویژهای دارد.
او به شدت با تفکرات و فقه احمد بن حنبل مخالف بوده است. یکی از علمای حنبلی زمان طبری، عبارتی را نقل میکند مبنی بر اینکه ما هیچ سندی درباره غدیر نداریم. طبری برای این که آن آدم حنبلی را مفتضح کند، کتابی درباره غدیر مینویسد. میگوید ببینید چقدر حنبلیها بیسواد هستند. یعنی عدو شود سبب خیر!
در مورد دعواهای میان فرقهای خود طبری، نه به قصد دفاع از غدیر و ترویج فرهنگ غدیر و دفاع از امیرالمومنین (ع)، بلکه به قصد اینکه بگوید فلانی سواد ندارد، با عنوان "الرد علی الحرقوصیه" می نویسد. چون وقتی میخواستند از حنبلیها بدگویی کنند به آنها حرقوصیه میگفتند. حرقوص جد احمد بن حنبل بوده است که از سران خوارج به حساب میآمد. میخواستند بگویند که شما خارجی هستید و کتابی را تحت این عنوان مینویسد.
این می شود طبری که در تاریخ خود از غدیر بحثی نمیکند و عملاً در مورد وقایع سال دهم صحبت های بی ربطی میگوید، یک باره کتابی چهار جلدی در مورد غدیر مینویسد.
نمونه همین دوباره در اواخر قرن چهارم و در آخر قرن پنجم داریم. حاکم حسکانی شاگرد حاکم نیشابوری یکی از علمای عصر میگویند هیچ آیهای در قرآن راجع به علی بن ابیطالب نیامده است و حاکم حسکانی کتاب "شواهد التنزیل" را مینویسند، که به سیصد آیه قرآن در مورد امیرالمومنین را در آن اشاره می کند.
در واقع اینها بیشتر برای دعواهای میان فرقهای خودشان بوده است و اینکه بگویند ما با سواد هستیم و شما با سواد نیستید، این چنین در تاریخ ضبط و ثبت شده است؛ وَمَكَرُوا وَمَكَرَ اللَّهُ ۖ وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ
تبیان: در رابطه با اعترافات علمای اهلسنت در ارتباط با غدیر بفرمایید و عاقبت کار آنها چه میشود؟
اندیشمندان اهل سنت هر کجایی که وارد شدند و در مورد غدیر اعترافاتی داشتند، یا مجبور شدند معنای حدیث غدیر را متحول کنند؛ تغییر بدهند و تحریف کنند یا اینکه به شدت مورد اعتراض مردم زمان خود واقع شدند.
مثالی میزنم؛ مثلا نسائی که عرض کردم که خود در کتاب "سنن الکبری" حدیث غدیر را میآورد، در "السنن" حدیث غدیر را نمیآورد با اینکه سند آن قوی است، کتابی را در اواخر عمر خود تحت عنوان "مناقب امیرالمومنین علی بن ابیطالب" که کل کتاب در مورد فضائل حضرت است و قضیه غدیر در آن بارها و بارها نقل شده است، مینویسد. یک اشتباه استراتژیک میکند؛ کتاب را به علمای شام عرضه میکند، علمای شام طرفدار معاویه هستند. وقتی کتاب را از نسایی میگیرند به نسایی میگویند؛ کتاب خوبی نوشته ای، حالا که مناقب علی بن ابی طالب را نوشته ای، کتابی هم در رابطه با مناقب معاویه بنویس.
نسائی در جواب می گوید: چه بگویم در مورد کسی که هیچ فضیلتی ندارد جز اینکه پیغمبر فرمود خدا ان شاء الله شکمت را سیر نکند.نفرین پیغمبر خدا تنها فضیلت معاویه است. بعد از این پاسخ او را به شدت مورد ضرب و شتم قرار می دهند، آنقدر نسایی را میزنند که نسایی به مدینه نرسیده از دنیا میرود.
اعتراف دیگری از عالم دیگری از اهل سنت است؛ نظام معتزلی یکی از اندیشمندان و متکلمین مشهور معتزلی است. این فرد کسی است که در زمان خود، امام بوده است. فرقهای تحت عنوان نظامیه شناخته میشدند. ایشان یک حرفی میزند در مورد اینکه "امامت ثابت نمیشود مگر به نص صریح و قاطع! یعنی اولاً نصّ صریح باشد، معنای دیگری آن مطلب ندهد. ثانیاً قاطع باشد، یعنی به طور قطعی از پیغمبر به ما رسیده باشد. یعنی مثلاً حدیث متواتر باشد.
در ادامه حرف خود میگوید: پیامبر در روز غدیر خم رسماً امیرالمومنین را به عنوان امام بعد خود با نص صریح و قاطع معین کرده است.
بعد از این حرفی که نظام میزند چنان "نظام" را مورد ترور شخصیتی قرار میدهند که تا امروز از نظام نزد اهل سنت بدگویی میشود. همان کسی که قبل از گفتن این حرف آدم اهل علم، خوش چهره و خوش نامی بود، بعد از گفتن اعتراف در مورد غدیر به شدت و تندی با او برخورد میشود.
تبریک خلیفه دوم به امامت حضرت علی (ع)
از آن دسته از علمایی که امروز ما میتوانیم در آثار آنها اعترافات خوبی در مورد غدیر پیدا کنیم، محمد ابن طلحه شافعی نویسنده کتاب "کفایت الطالب" است و سبط بن جوزی بوده است. یک عبارتی هم منتسب به "ابو حامد غزالی" است که به خاطر جایگاهی که ابو حامد غزالی دارد عبارت مهمی است، هر چند که در انتساب کل کتاب به ابو حامد غزالی، تردیدهایی رخ داده است. آن هم این است که ابو حامد غزالی در کتاب خود تصریح میکند که جماهیر، بر متن حدیث غدیر اتفاق نظر دارند؛ یعنی همه فرق اسلامی متفق بر متن حدیث غدیر هستند. پیغمبر (ص) در غدیر خم فرمودند من کنت مولاه فعلی مولا و خلیفه دوم آمد به امیرالمومنین (ع) تبریک گفت و این سخن خلیفه نشاندهنده تسلیم وی در برابر فرمان الهی و رضایت او از انتخاب امیرالمومنین (ع) به عنوان امام امت است.
بعد خود غزالی ادامه میدهد؛" اما بعد از گذشتن جریان غدیر چند عامل سبب میشود که این پیمان را فراموش کنند. اول غلبه الهوی، هوای نفس بر آنها غلبه نمود. دوم حب الریاسه، آنها به خاطر حب به ریاست خود حمل عمود الخلافه، عمود و استوانه خلافت را جابجا کردند و پیمان نبوت را زیر پا گذاشتند، راه امت را برای بازگشت به دوران جاهلیت باز کردند و مصداق این آیه شدند که؛ فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ وَاشْتَرَوْا بِهِ ثَمَنًا قَلِيلًا فَبِئْسَ مَا يَشْتَرُونَ؛ آن عهد و پیمان را به پشت سر خود انداختند که بد معاملهای انجام دادند. این هم عبارت منسوب به غزالی است، در میان اندیشمندان اهل سنت که میشود به آن تحت عنوان اعترافات غدیر اشاره کرد.
تبیان: گفته شده است نسخهای از غدیر در واتیکان وجود دارد. اگر در این مورد نکتهای دارید بفرمایید؟
بله، یکی از آثار خیلی دور از دسترس از میان اندیشمندان شیعی قرن سوم که متعلق به قاسم الرسی است. قاسم الرسی فرزند طباطبا است و طباطبا از نوادگان امام مجتبی (ع) است. او در زمان مامون زندگی میکرد. برادر او محمد با امام رضا علیه السلام هم دوره بودند. اگر چه قاسم الرسی خود به خاطر اینکه ادعای امامت داشت، ما با نگاه مثبتی به خود او نداریم، اما جایگاه علمی ویژهای داشت.
کتابی در رد خوارج دارد. کتاب خیلی مختصری است که کمتر از سی حدیث در آن کتاب ذکر کردهاست و مخاطب در آن کتاب خوارج هستند و میخواهد به خوارج بگوید چرا شما باطل هستید و شیعیان برحق هستند لذا درباره ولایت امیرالمومنین (ع) با خوارج احتجاج میکند.
در دو جای این کتابی که قبلاً در صفحات رحلی نگاشته شده و امروز خطی، نسخه 8 صفحه ای آن در موزه واتیکان نگهداری میشود که بنده ندیدم این کتاب به صورت چاپی امروز چه در میان زیدیها و چه در میان شیعیان امامی و چه در میان اهل سنت و یا وهابیت وجود داشته باشد حتی متن و ترجمه خطبه هم وجود ندارد، بنده اولین بار در کتاب خودم متن و ترجمه خطبهای که قاسم الرسی از غدیر یاد میکند را ذکر کردم.
تشیع در آن زمان به معنای تشیع در زمان حاضر نیست، اگر به کسی از علما در گذشته میگفتند "متشیع" یا "فیه التشیع"، یعنی او سنی است، اما گرایشات خاصی دارد که به او متشیع میگویند. ابداً به معنای این نیست که او سنی نبوده؛ چرا که بعد از گذشت هزار سال اصطلاحات تغییر کرده است. آن زمان اگر میخواستند بگویند کسی شیعه است میگفتند رافضیه است.
نکات جالبی این خطبه دارد. حدود 700 واژه است. متنی که از خطبه غدیر قاسم الرسی روایت میکند و ابتدا توضیح میدهد که من از اهل سنت سند برای خطبه غدیر میآورم که این خوارج هم مخالف ما و هم مخالف شما هستند. از گروه بیطرف بیان میکند که آنها غدیر را این گونه روایت کردند؛ و چند نکته قابل جالب توجه در متن الرسی است که در سایر نقلهای خطبه غدیر یافت نمیشود حتی در نقل طولانی خطبه غدیر که حدود 3 هزار واژه است، این دو مطلب بیان نشده است؛ یکی بحث حدیث حوض است که اصحاب پیامبر(ص) وقتی به سمت حوض در روز قیامت میروند عدهای را به سمت جهنم میبرند و نکته دوم بحث این است که پیامبر (ص) در غدیر امر بر امیرالمومنین میکنند که صحبتهای پیامبر (ص) در غدیر همان جا نگاشته شود و همان جا تائید از مردم گرفته شود.
این دو مطلب از خصوصیات و مختصات این متن است که از یکی از نوادگان امام مجتبی (ع) امروز موجود است و در موزه واتیکان نگهداری میشود.