ورود

ورود به سایت

نام کاربری *
رمز عبور *
به خاطر سپردن من
پنج شنبه, 15 خرداد 1399 22:25

میناگران رومینا

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

میناگران رومینا
(پدران دختردار بخوانند!)


دکترمحمدعلی فیاض‌بخش

 

 



در این مکتوب بنا ندارم فیلسوفی کنم -که هیچگاه نکرده‌ام- نیز قصد جامعه‌شناسی ندارم -که بلدش نیستم- و ژست روشنفکری نمی‌گیرم -که هیچگاه نبوده‌ام- نیز وارد مباحث روان‌شناختی نمی‌شوم -که جایش این مکتوب نیست- ایضاً به فقه کاری ندارم -که اگر هم سوادش را می‌داشتم، جرئتش را ندارم- تنه‌ای هم بر سیاست نمی‌زنم -که تنِ ما را با ازمابهترانِ این وادی طنطنه‌ای نیست- حتی نمی‌خواهم بر روال ادبیات حاکم بر این ستون بنویسم تا شاکیان همیشگی، مجبور به کناردست‌داشتن کتاب لغت نشوند. فقط می‌خواهم با پدران دختردار، در هر سطح و سیاق دانش و گرایش، احساس پدری‌ام را به مشارکت بگذارم و به ایشان بگویم:
پدری، مالکیت نیست؛ رابطه‌ی ارباب و رعیتی و تخت سلطنت نیست؛ نمایش هیمنه و هیبت نیست؛ حتی مسئولیت نیست.
خواهید گفت: پس چیست؟ آری، پدری، محبت است؛ نوازش است؛ پذیرش است؛ گذشت است؛ یک کلام، پدری، زندگی است و زندگی با داس و داغ و درفش کاملاً بیگانه است.

از سال ۸۵ تا ۹۷، بیش از یک دهه یکسره در کلاس‌های آموزش خانواده در مدارس تهران و شهرستان‌ها با پدرها و مادرها چهره‌به‌چهره سخن گفتم و پیش از این تاریخ نیز؛ لیک در این دهه، فشرده‌تر و سیستماتیک‌تر. در این‌کلاس‌ها چندین برابر توصیه‌های تعاملات زوجینی، به رفتارهای والد-فرزندی توجه و دقت داده‌ام و بیت‌الغزل همه‌ی این آموزش‌ها را (بعد از نیم‌عمری مطالعه و‌ پژوهش و کسب تجربه) در این جمله‌ی امیرالمؤمنین علیه‌السلام به فرزندش یافتم که:
«تو را پاره‌ای از وجودم؛ نه، نه، همه‌ی وجودم یافتم». (نامه‌ی ‌شماره‌ی ۳۱ نهج‌البلاغه)

کسانی که فرزندشان را «همه‌ی وجودشان» یافته‌اند، نه بر او تحکم می‌کنند و نه بداخلاقی؛ نه به او دستور می‌دهند و نه حکم سربه‌راهی؛ نه انتظار اطاعت می‌برند و نه تکلیف ارادت؛ نه تنبیهش می‌کنند و نه حتی تشویق؛ خواهید گفت: پس چه می‌کنند؟! می‌گویم: آدم با خودش چه می‌کند؟ یک کلام: زندگی! پس با بچه‌هاتان زندگی کنید! شعار می‌دهم و کلی‌گویی می‌کنم؟ نه؛ صبر کنید:

 زندگی یعنی اگر خلافی کردی، دلت می‌خواهد کسی متوجه نشود؛ پس خلاف و گناه فرزندت، یعنی «خودت»، را چماق مکن!


 زندگی یعنی دوست داری گاهی برای خودت باشی و آنگونه -که خوشحالت می‌کند- بگذرانی؛ پس برای «همه‌ی وجودت»، یعنی فرزندت نیز روا بدار!


 زندگی یعنی هزار آزمون و‌ خطایی که تو را به اینجا رسانده و شانس آوردی و تذکر و راهنمایی شنیدی و به خودت آمدی؛ پس به فرزندت زیر نگاه راهنمایی‌ات (و نه پاسبانی و ژاندارمی‌ات) فرصت آزمون و خطا بده!


 زندگی یعنی مهر ورزیدن و بهره‌گیری از مهرورزی دیگری؛ حالا اگر آن نیمه‌ی وجودت، نه، نه، همه‌ی وجودت، یعنی «فرزندت»، خواست مهر بورزد یا مهری بر او بوزد، باید علف‌هرزه‌اش ببینی و داس بر گردنش نهی؟

رومینا البته بدشانس‌ترین نیمه‌ی وجود یک پدر بود که با داس در خواب، از کشتزار زندگی سبزش درو شد؛ اما چه بسیار رامین‌ها و رومیناها که در طول رشد نوجوانی و‌جوانیشان روزی صدبار در بیداری داسی می‌شوند؛ اما زجرکُش.

از این که اگر در خانه ژاندارمی نکنید، سرِ رشته از دستتان می‌رود، نترسید. تو پدر، ژاندارم نشو تا دخترت ژاندارکی شود؛ همچو دوشیزه‌ی اورلئان، پاک و قدیس.



پدر جان!
 دختر بالغ‌شده‌ات را در آغوش بگیر -گناه فقهی اندک لمس لباس به گردن من!- تا او بچشد مزه‌ی محبتی را که در ابتدای بیداری غریزه‌اش طبیعی است.


دستی بر موهایش بکش تا بر این زیباترین بافته‌ی خلقتش باور آورَد، تا نه خرج رنگش کند و نه به هر هرزه‌ی بَنگی‌اش وانهد.


او را ببوس تا با مزه‌ی محبتِ اصل پدری، تشنه‌ی کاذبِ بدلی‌ها نمانَد.


با او حرف بزن؛ اما نصیحتش نکن؛ اگر قرار بود نصیحت‌ها کاری کنند، الان قطعه‌ای از بهشت در این گوشه‌ی خاورمیانه بنا شده‌بود!


با او بگو و بخند؛


دست در دستش در پارک قدم بزن تا او به دوستانش بگوید بهترین دوستْ‌پسرش، پدرش است.


با او در خیابان بستنی بلیس و بلال گاز بزن؛ نگران ساقط شدنت از عدالت(!) نباش؛ گیرم دونفر کمتر پشت‌ سرت نماز بخوانند!



هیولاهای تاتاری با آرایش چهره‌های تیموری و چنگیزی و لجن‌باری‌های کلامی و هنجارشکنی‌های حیوانی، فقط فالورهایی را به دنبال خود می‌کشند که مانده از خود و رانده از خانه‌اند؛ وگرنه هر آدم طبیعی، بوی تعفن فحش و فضیحت و روی تهوع‌آور فحاشان مفتضح را درک می‌کند؛ ولیکن چرا برایشان دست می‌زنند و پای می‌کوبند و لایک می‌کنند؟ نه فقط بدان تحلیل(!) که ذائقه‌ی زمانه عوض شده؛ بلکه بدان سبب که هاضمه‌ها درگیر گَند شده و گَندزداها نایاب.


پدرجان!
برخلاف دشمنان و مخالفان فضاهای مجازی -که خود در همه‌ی فضاهای قانونی و غیرقانونی، سجاده‌شان پهن است- تو دشمنی بی‌منطق مکن. اولاً فضاهای حقیقی را بر فرزندت زنده کن؛ از حضور و شادی و شنوایی و پذیراییِ دل و دیده؛ ثانیاً در کنار او و با حوصله در چند فضای مجازی دوردور کن تا اگر هم می‌خواهی بجنگی، عِدّه و عُدّه‌ی حریفت را پیش‌تر بشناسی.

پدرجان!
گیرم از تاوان و قصاص گناه دخترکشی‌ات (بر اساس فقه رایج) رَستی و به عنوان ولیّ‌دم (همزمان با جرم قتل) گوشه‌ی عافیت نشستی؛ رُستنگاه وجدانت را تا روز رستاخیز چگونه از هرزکاری‌ات می‌روبی؟!

پدرجان‌ها!
داس‌ها را بر زمین بگذارید و دست‌ها را بر گردن و شانه‌ی دخترانتان حلقه کنید و به آنها بگویید: دوستشان دارید. دلتان‌کافی نیست که برایشان بتپد؛ زبانتان باید به اظهار مهر و عشق بچرخد.



واعظ‌جان‌ها!


اندکی زبان نصیحتتان را نرم کنید و دوران نوجوانی خودتان را یادآورید و خدایگانی در زمین فروگذارید و فروتنانه، عجالتاً دل‌مشغول پسران و دختران خودتان باشید و وظیفه‌ی تربیت و محبت پدری به فرزندان را بر عهده‌ی خودِ پدران بگذارید. کاسه‌ی داغ‌تر از آش نشوید. دایه‌گونه و‌مهربان‌تر از مادر، با اشتلم‌های خود، تیغ مرهم‌گذارِ زبان پدرها و‌مادرها را بر فرزندانشان کند نکنید.
اگر خود را رسالت‌مدار دین خدا ‌می‌دانید، کتاب خدا می‌گوید: «علیکم أنفسکم...: به خویشتن برسید...(مائده:  ۱۰۵)»؛ و‌ نیز: «أتأمرون الناس بالبرّ و تنسون أنفسکم...: آیا در حالی که از خود غافل‌اید، مردم را به خوبی و نیکی فرا می‌خوانید؟...(بقره: ۴۴)». ...و اگر اهل حدیث‌اید، از خانواده‌ی خود شروع کنید: «خیرکم خیرکم لأهله و أنا خیرکم لأهلي: بهترین شما کسی است که نیکوترین رفتار را با خانواده‌اش داشته‌باشد و من بهترینِ شما در این امر هستم. (پیامبر اکرم‌ صلی‌الله‌علیه‌وآله: وسایل‌الشیعه،ج۱۴، ص۱۲۲)».

پدرجان!
پیش از آن که داس غیرت برکِشی، تاس همت بینداز و‌ در قمار محبت، یکسره خودت را به او بباز تا ببینی که او چگونه دست طلب به آستانت می‌یازد و دل و دینش را یک‌جا به پایت می‌بازد. او را امشب دو بوسه بیش بر گونه نِه، یک دستْ پیش بر شانه‌اش گذار، لَختی بر سخن بی‌تابانه‌اش تاب آور، کنار بسترش پیش از خواب، به چشم عشقش بنگر و به گوش مهرش بشنو و به دست گرمش بنواز؛ رومینایت را تو با مینای مهر به کیمیای زندگی‌ات تبدیل کن.


کیمیا داری که تبدیلش کنی
گرچه جوی خون بُوَد، نیلش کنی!
(مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۹۶)


خواندن 246 دفعه