چالشهای دین و معنویت در تمدن مدرن
بی شک هر جامعهای در مواجهه فرهنگی و تمدنی خود با یک تمدن مدرن دیگر که خوی و خصلت سلطه گرایانه دارد، نمیتواند نسبت به چگونگی برقراری نسبتش با آن بیتفاوت و سهل انگار باشد، بایستی نقاط آسیب پذیر و بحرانی را شناسایی کرده با وضعیت فرهنگی و تمدنی بومی خود مورد سنجه قرار دهد تا از رهگذر این ارتباطات و داد و ستدها فرهنگ بومی و دینی کمتر آسیب ببیند. به همین روی بایسته و ضروری است که به چالشها و بحرانهایی که عالم تجدد در مسیر توسعه و رشدش به آن گرفتار شده است، بپردازیم که نه تنها تمدن خود را گرفتار بن بست های بنیادی کرده، بلکه دیگر حوزه های تمدنی را نیز درگیر چنین بحرانهایی کرده است.
حذف دین در زندگی فردی و اجتماعی
ظهور انسان مدرن با رویکرد اومانیسم دنیوی، اساساً با انقطاع و بریدن انسان از مناسبات، روابطش با دین و سنت امکان پذیراست. به همین روی اساس بحرانها و چالشهای عصر جدید به بحران جایگاه و منزلت دین و مذهب باز میگردد. کارل یاسپرس در این رابطه بر این باور است که پیش از این، دین با همه اوضاع و احوال اجتماعی پیوند داشت؛ اوضاع و احوال اجتماعی حامی و مروج دین بود، و دین نیز آن اوضاع و احوال را توجیه میکرد، زندگی روزمره در دامن دین میگذشت و دین هوایی بود که همه جا حضور داشت و بدون آن زندگی امکان پذیر نبود. امروز مذهب موضوع انتخاب است و در محیطی نگاه داشته میشود که خود چندان تاثیر در آن ندارد.
حرکت اصلاحطلبى لوتر و کالون خواه ناخواه منتهى به اصولى لیبرالى شد که در آن دین به کنارهگیرى از زندگى اجتماعى و سیاسى ملزم گشت.
شرایط کار و زندگی در روزگاران گذشته سبب میشد که مردمان به دامن مذهب پناه ببرند و تنها در آنجا احساس امن کنند. ولی شرایط دوران فن و تکنیک مایه بروز نیست انگاری (نیهیلیسم) و رواج آن در جامعه گردیده است، که به صورت توده در آمدهاند. بیایمانی روز افزون در روزگار ما سبب پیدایی نیستانگاری (نیهیلیسم) شد.
فروکاهش دین و دینداری به تجربه قلبی و شخصی
فروکاستن دین و دینداری به یک تجربه درونی و قلبی، و صرف ایمان را موجب رستگاری دانستن و غفلت از اعمال و مناسک دینی، نتایج چنین آزادی فردی و فردگرایی در تفسیر دین میباشد. این سیر و روند موجب شد که اساساً حجیت و ارزش قدسی و متافیزیکی گزارههای دینی و آموزههای آن تزلزل یابد، و جایگاه و منزلت دین و نقش آن حتی در خصوصی ترین روابط درونی انسان نیز رو به انحطاط رود.
سکولاریزه شدن ماهیت و جوهره دین
بزرگترین ضربه بر پیکره دین بیش از هر امری، رواج قرائت و رویکردهای سکولاریستی از دین و الهیات میباشد، که در نقش تایید و توسعه مدرنیته و مشارکت در ترویج فرهنگ سکولار ظاهر شدند.
و این موضوع با شروع پروتستانتیسم لوتر و کالون آغاز شد. حرکت اصلاحطلبى لوتر و کالون خواه ناخواه منتهى به اصولى لیبرالى شد که در آن دین به کنارهگیرى از زندگى اجتماعى و سیاسى ملزم گشت و باورهاى دینى به حوزه اعتقاد قلبى رانده شد.
بیشتر بخوانیم: دین در اندیشه مدرنیته نمودهای جاهلیت در عصر مدرنیته |
اومانیسم و ظهور انسان جدید
نقطه و کانون اساسی گسست انسان مدرن از انسان سنتی، بیش از هرامری به دو مؤلفه اساسی یعنی انسانباوری و خداباوری باز میگردد. یعنی اعتقاد به مرکزیت انسان و مرکزیت خدا در دو فرهنگ سکولار و سنتی. یعنی در فرهنگ مدرن، انسان در مرکز عالم قرار میگیرد، اساس و بنیان هر حقیقتی به انسان باز میگردد و انسان پایگاه و مرجع هر ارزشی میگردد.
انسان محوری که در عصر رنسانس ظهور کرد به پدیدار شدن انسانی با خصلتها و شاخصهای این جهانی منجر شد. این رویکرد دنیوی در انسان بر اساس خود بنیادی و خودمحوری دقیقاً در نقطه تقابل با انسان سنتی و دینی قرار میگیرد، که خدا را مرکز عالم و هر حقیقتی قرار میدهد و پایگاه ارزشی هر حقیقتی را به خدا ارجاع میدهد. انسان سنتی نسبت به این حقیقت برین، با تمام وجود، تسلیم و خاضع است. اما انسان مدرن به چنین انقیاد و خضوعی پشت میکند. و آن را خلاف کرامت انسانی تلقی میکند و بر چنین خدایی میشورد.
«اریک فروم» در تحلیل خود علت و عامل تضعیف عواطف و احساسات انسان را به حاکمیت منطق ماشین و خصلت بازاری و هویت بازاری انسان مدرن مرتبط میداند
انسان مدرن اینک بر حقوق انسانی خود پافشاری میکند و از تکلیف گریزان میگردد. به همین روی با گسست انسان مدرن از انسان سنتی، شکاف و فاصله عمیق میان تمدنهای شرق و غرب ایجاد میگردد، و حتی تمدن غرب مدرن را از تمدن سنتی خود، جدا میکند. ظهور انسان مدرن با رویکرد این جهانی، خطوط گسل میان تمدنها را رقم میزند و بر گستره و عمق آن دامن میزند.
حاکمیت منطق ماشین و ظهور بحرانهای عاطفی و احساسی
«اریک فروم» در تحلیل خود علت و عامل تضعیف عواطف و احساسات انسان را به حاکمیت منطق ماشین و خصلت بازاری و هویت بازاری انسان مدرن مرتبط میداند؛ زیرا خصلت بازاری با بیگانگی و فقدان ارتباط، همراه است.
در آرمان انسان مدرن، لذت گرایی و خودخواهی اصول راهبردی اقتصادی و محرکهای اساسی انسان تلقی شده و تصاحب و مالکیت و داشتن دارایی مادی، شرط بقای وی میباشد.
انسان نه میتواند عشق بورزد و نه میتواند متنفر باشد، زیرا چنین احساسهایی قدیمی شده و با خصلت عقلانی وی جور درنمیآید. اساساً خصلت بازاری، به خود و دیگران هیچ گونه بستگی عمیق ندارد، چیزی هم او را متاثر نمیکند.
علت این امر صرفا به خودخواهی وی برنمیگردد، بلکه علت آن به از دست دادن وابستگیهای احساسی، حتی در مقابل کسانی که به ایشان از همه نزدیکترند، بر میگردد. یعنی به موازات استیلای تفکر صرفا عقلانی بر وجود انسان، عوالم عاطفی انسان نیز ناپدید میشود، چنین شخصی در این حال از عواطف خود نیز مراقبت نمیکند و آنها را مورد استفاده قرار نمیدهد.
اخلاق مادی و بحران اضطراب و ناامنی
اینک در آرمان انسان مدرن، لذت گرایی و خودخواهی اصول راهبردی اقتصادی و محرکهای اساسی انسان تلقی شده و تصاحب و مالکیت و داشتن دارایی مادی، شرط بقای وی میباشد. به عبارتی در نگاه اقتصادی، اساساً «بودن» و وجود به «داشتن» تعریف میشود.
در حالی که نه اصل لذت طلبی و نه اصل خودخواهی نمیتواند حتی منشأ کرامت و سعادت دنیوی گردد؛ زیرا به اضطراب و نا امنی و تنهایی انسان مدرن دامن میزند. یعنی حرص و آزمندی انسان اگر اصل در روابط اخلاقی شد، دیگر نمیتواند با رضایت و قانع بودن قابل جمع باشد. این خود به مبارزه و نزاع میان افراد میانجامد. لذا روش و اصل داشتن گرایی و منفعت طلبی، حسادت و کشمکش روانی و ترس را در درون انسان نهادینه میکند.
بنابراین باید دانست الگوها و مدلهای توسعه غربی، نهادها و ساختارهای مدرن و تکنولوژی غرب در جهت اهداف سرمایه داری تعریف شده است و جهتدار بوده، و اخذ و اقتباس آن، بدون تولید و داشتن الگوها و مدلهای بومی و اسلامی، ما را با خطر سکولاریسم پنهان و استحاله از درون مواجه خواهد کرد. یعنی چالشها و بحرانهای مدرن غربی قابلیت صدور و انتقال از مجاری و منافذ فوق را دارا میباشند، و نمیتوان با اکتفا به شکست امپریالیسم با انقلاب سیاسی، انتظار داشت که دیگر در سایر حوزهها، به انقلاب و تحول نیاز نداریم.
پی نوشت:
این متن خلاصه ای است از مقاله "چالشهای دین و معنویت در تمدن مدرن" به قلم محمد رضا خاکی قراملکی که در شماره 96 فصلنامه "کلام اسلامی" منتشر شده است.